◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #فرزندآوری #زایمان_خانگی #سبک_زندگی #رزاقیت_خداوند #قسمت_پنجم برای زایمان سوم هم
#تجربه_من ۲۵۹
#فرزندآوری
#سبک_زندگی
#قسمت_ششم
اومدیم ایران و دوباره غرق شدیم در نعمتهایی که فقط تو ایران عزیزمون پیدا میشه، غرق محبت خانواده ها، کمک و یاری خانواده ها به وقت نیاز، مشهد، قم و... 😊 صدای اذان که به وقت نماز توی شهر میپیچه، عزاداری های محرم و صفر، انسانیتی که هنوز تو ایران هست و غرب بویی ازش نبرده و هزاران نعمتی که اینجا دارم و به عشقشون زندگی میکنم.
خیلی ها ازم میپرسن پشیمون نیستی برگشتی؟ اونجا بهتر نبود؟ من همیشه جواب میدم همه جای دنیا سختی هست، انسان به هیچ جای دنیا نمیتونه پناه ببره که از سختی ها در امان باشه و زندگی راحتی داشته باشه، راحتی مال بهشته، دنیا سختی داره. فقط شما بین اینکه چه سختی هایی رو تحمل کنی، میتونی انتخاب کنی. زندگی توی کانادا هم سخته، فقط سختی هاش با ایران متفاوته، ولی همچنان هست.
خدا رو شکر همسرم بلافاصله مشغول کار شد و حسسسابی هم مشغول شد و کمتر دیگه میتونست کمکم کنه. تو این فاصله به خاطر اوضاع بیکاری و شرایط نامساعد اقتصادی با برادرهام تصمیم گرفتیم یه یا علی بگیم و یه کسب و کاری راه بندازیم. الحمدلله الان یک سال و نیمه ادامه دادیم و کار داره نم نم پیش میره. (در کنار بچه داری و خونه داری هم میشه کارهای مفید اینطوری هم انجام داد.)
یکسالی طول کشید تا در ایران هم جا بیفتیم و با شرایط سازگار بشیم. وسایل اولیه زندگی رو که قبلاً مادر و پدرم تهیه کرده بودند، ازشون خواسته بودم فقط وسایل ضروری خریداری بشه و تجملاتی نشه. حتی تلویزیون و مبلمان هم گفتم نخرند. گرچه این اواخر لازم شد مبلمان تهیه کنیم، که ساده ترین و جمع و جورترینش رو انتخاب کردیم.
برخی وسایل رو هم خودمون درست میکنیم، اینطوری هم هزینه ها پایین میاد و مهم تر از اون، آدم هر کار مثبتی که انجام بده اعتماد بنفس خودش بالاتر میره. چند وقت پیش همسرم با خلاقیت خودش یک تخت چهار طبقه درست کرد که هم توی اتاق خواب کوچیک بچه ها جای کمتری بگیره، هم بشه سالها استفاده اش کرد. هزینه اش شاید یک دهم تخت های آماده بیرون شد و هم اینکه بسیار با کیفیت تر و زیباتر از اونها.
من هم کارهایی که بتونم رو خودم انجام میدم و کمتر به بیرون مراجعه میکنم، چون به نظرم ارزش مادی و معنوی کاری که خود آدم انجام بدم خیلی بیشتره. از خرید و آماده کردن سبزی قورمه و آش .. گرفته تا دوخت کاور مبل و رو تختی و رو بالشتی و ... رو همه رو خودم انجام میدم. اگر خیاطی بلد بودم لباسهای بچه ها رو هم خودم میدوختم. ان شاالله اون هم تو برنامه ام گذاشتم که یاد بگیرم.
علت این کارها، فقط هم مسئله ی مالی نیست، مهم تر از اون این هست که انسان کار مثبتی انجام بده و چیزی به این دنیا اضافه کنه، تا کی آدم فقط از دسترنج دیگران استفاده کنه؟!
دیگه کم کم داشت یک سال از اومدن ما میگذشت. زایمان سخت سوم و افسردگی بعد از اون، منو از بارداری و زایمان مجدد میترسوند. در عین حال میدونستم که باز هم بچه میخوام و نمیخوام فاصله سنی هاشون زیاد باشه ولی نمیتوستم مجددا تصمیم بگیرم، چون میدونستم این بار همسرم هم حتما مخالفت میکنه. این شد که شب قدر همین ها رو به خدا گفتم و از خدا خواستم بدون اینکه نیازی به تصمیم و برنامه ی ما باشه، خودش یک فرشته ی دیگه نصیبمون کنه.
شب قدر، در اوج ناامیدی، از خدا فرشته ی دیگه ای خواستم و خدای مهربانم خیلی زود مهر اجابت پای حاجتم زد و بدون برنامه ریزی، فرشته ی چهارمی در وجود من شکل گرفت. خیلی خوشحال بودم. حالا در عمل انجام شده قرار گرفته بودم و مجبور بودم بر ترسم غلبه کنم و شرایط رو جور کنم.
مثل بارداری های قبلیم تمام سونوها و آزمایش های غیرضروری رو انجام ندادم. از جمله آزمایش و سونوی غربالگری که اصلا بهش اعتقادی ندارم. به نظر من سونوگرافی های اضافه و تأکید زیاد بر اونها بیشتر باعث اضطراب مادر میشه، دقیقا همون چیزی که یک مادر نباید داشته باشه.
یادمه باردار که بودم یکی از دوستانم زایمان کرده بود و باهاش صحبت میکردم، میگفت برای کاهش هزینه های دوره ی بارداری، چک آپ های ماهیانه اش رو بیمارستان دولتی میرفته که پول ویزیت نخواد بده. ازش پرسیدم خب حالا چقدر هزینه کردی در طول بارداری؟ گفت حدود دو سه میلیون!!! من خیلی تعجب کردم، چون خودم شاید بیشتر از ۵۰۰ هزار تومان خرج نکردم. با تعجب ازش پرسیدم چرا این همه هزینه کرده، گفت بیشترش خرج غربالگری ها شده و مولتی ویتامین خارجی که دکتر براش تجویز کرده!! بهش گفتم حالا فرضا اگر غربالگری میگفت بچه مشکل داره، میخواستی بچه ات رو بکشی؟ گفت نه!! پرسیدم خب چرا مولتی ویتامین ایرانی نگرفتی؟! اکثر قرص ها و کپسولهای خارجی توش ژلاتین داره که از ذبح حرام به دست اومده و عمدتا هم ژلاتین خوکی ...
این دوره ی بارداری هم طی شد و خدا رو شکر پسرم چند روزی هست که جمع ما رو شادتر و گرم تر کرده.
👈ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۴ #آداب_همسرداری #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #قسمت_پنجم یکی دو روز بعد از عروسی، دادا
#تجربه_من ۴۱۴
#فرزندآوری
#همراهی_همسر
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_ششم
چند ماه طول کشید تا خودمو پیدا کنم رفتم دکتر بدنم خیلی ضعیف شده بود، خلاصه بعد از رفع کم خونی و... دوباره تصمیم به بارداری گرفتم و شکر خدا باز زود باردار شدم. دوباره ویارهای شدید و این سری باید هر روز آمپول های دور ناف هم ۹ ماه میزدم که علاوه بر هزینه که اون موقع سال ۹۷، ۱۴ هزار تومن بود دونه ای، دیابت بارداری دوباره سراغم اومد و معده دردهای وحشتناک همیشه در ایام بارداری. و یه مشکل اساسی دیگه که کیسه صفرام هم پر سنگ شده بود و درداش امون مو بریده بود.
بلاخره ۹ ماه بارداری با دردهای فراوان سپری شد و تیر ۹۷ خدا بهمون یه گل پسر به نام آقا سید عباس داد. بماند که انتخاب اسم پسرم هم با ماجراهایی توسط مامانم که سید بود صورت گرفت. سر قبرش ازش خواستم که اسمشو اون انتخاب کنه و یه جوری به ما بگه که شد.
برکت پسر گلم کمتر از خواهرش نبود. خونه ۸۵ متری شد خونه ۱۲۰ متری تو محله خیلی بهتر از قبل و وقتی ۱/۵ ساله شد، ماشینمون رو هم عوض کردیم و یه mvm خریدیم.
دو ماهه بود سید عباس که ارشد قبول شدم و مهر ماه درسمو شروع کردم با بچه دو سه ماهه خیلی سخت بود ولی همسرم خیلی کمکم میکرد بعضی وقتا برای رفتن من به دانشگاه وقتی مادرشوهرم کار داشت و نمیتونست بچه رو نگه داره، مرخصی می گرفت تا من برم کلاس.
تو بچه داری و هم تو خونه داری عصای دستم بود البته از اول زندگیمون خیلی تو کارای خونه کمک میکرد چون هردومون درس داشتیم تا حدی که مثلا مینشستیم اون هویج پوس میکند و من رنده میکردم. اون جارو میکشید و من گردگیری. خلاصه با این اوصاف با بچه کوچیکو، دخترم که کمی حسودی میکرد و رفتاراش عوض شده بود و برای همه چی بهونه میکرد و انرژی زیادی ازم میبرد ولی با این حال برای درسام شبا تا صبح بیدار می موندم و کارای دانشگاهم رو میکردم. جوری خوب میخوندم که با معدل ۱۹ و خرده ای شاگرد اول ورودیمون بودم. و الان تو جایی هستیم که هردو مون فوق لیسانس شدیم و مشتاق و تلاشگر برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری انشاالله.
الانم تصمیم به آوردن بچه سوم داریم به لطف خدا که انشاالله با دعاهای شما خدا بهمون یه بچه سالم و صالح عطا بکنه.
از لحاظ اقتصادی بعد اومدن به خونه جدید و تولد بچه دوم و هزینه دانشگاه من و همسرم به مشکل مالی برخوردیم طوریکه نمی تونستیم وام هایی که گرفتیم و پرداخت کنیم و جمع شده بودن و هر روز بانک تماس میگرفت و همسرم خیلی نگران این وضعیت بود. که من پیشنهاد کردم تا مقداری از طلاهامو بفروشم و چند تا از وام هامون رو تصفیه کنیم. و این کارم کردیم و خیال همسرم آسوده شد و ما همیشه و در همه حال پشت هم بودیم در زندگیمون.
برنامه ام برای زندگی با کمک خدا بچه چهارم هست تو این سه چهار سال که من درگیر بچه ها هستم همسرم هم دکتری شو میخواد بخونه که بعد اون من بخونم که ایشالا بعد از زایمان چهارمی، درسمو ادامه بدم و دکتری قبول شم تا به آرزوم که تدریس تو دانشگاه هست برسم انشاالله.
در آخر از خانواده ها مخصوصا از پدر مادرها خواهش میکنم سنگ جلوی ازدواج جوون ها نندازن، دیدن جوونی ایمان و اخلاقش خوبه اونو ملاک قرار بدن. به خدا بقیه اش جور میشه، همین طور که من به عینه در زندگی خودم دیدم. الان من صاحب دو فرزندم که نور چشم خانواده خودم و شوهرم هستن و همه خیلی زیاد و خاص دوستشون دارن و خودم و همسرم تلاش کردیم تا جوری رفتار کنیم و که بتونیم تکیه گاه بزرگترای خودمون باشیم چه طرف خودم، چه طرف همسرم حتی به عنوان تکیه گاه محبتی براشون.
🆔 @asanezdevag