سرِ صبحی
دریا را تویِ یک فنجان گل سرخی ریختم و سر کشیدم
سرِ صبحی
آفتاب را با آواز گنجشک های عاشق
وسط آسمانِ چشم هایم رقصاندم
سر صبحی صبح را خنداندم
آدم
تو را که داشته باشد
همه ساعت هایش سر صبحند
تازه و پر نور و بخیر...
#معصومه_صابر
#درود
#پگاهتون_نیک😊♥️
خیال بباف ، نفس بکش ، کتاب بخوان ، ذوق کن.
به هر شکلی که میشود ؛
زنده باش و دستان زمخت زندگی را محکم بگیر.
کسی را پیدا کن که پایهی دیوانگیهات باشد ،
با تو زیر باران خیس شود ،
با تو توی خیابان بلند بخندد ،
با تو موزیک گوش کند ،
برقصد ، کتاب بخواند ، فیلم ببیند .
کسی را پیدا کن که سن و سال حالیش نباشد ،
که از قضاوتها نهراسد ،
که ساده ، ذوق کند ، که سبز باشد ،
بکر باشد ، دیوانه باشد .
کسی را پیدا کن که با تو از طرح ناموزون ابرها ، به دهکدههای خیال برسد ،
که سرکش باشد و با تو بدون آسمان و بال ،
پرواز کند ،
که با تو چای بنوشد و شعر بخواند و دیوانگی کند .
دنیا به قدر کافی ، آدمِ بیذوق دارد ،
دنبال کسی باش که ذوق داشتهباشد و از تماشای ماه و شب و کهکشان ، به وجد بیاید و حضور و حرفهاش ، تو را جانی دوباره ببخشد و ترغیب کند به زیستن ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی تو میشکنم؛
ای تمام جهان!
با من باش...
قهوه میریزم برایت نیستی آن سوی میز
هی شکر میریزم و تلخ است جای خالی ات...
#معصومه_صابر
#عصرتون_خوش♥️
«بیشتر از هر چیزی دلم میخواست میتوانستم تمام روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد به تو نگاه کنم.»
از نامههای عاشقانه #آلبر_کامو به ماریا کاسارس.
کلمه " عزیزم " ...
به بعضی ها خیلی می آید...
مثلا وقت هایی که
مرا " عزیزم " صدا می کنی ...!
چقدر تو
به من می آیی
#حمید_جدیدی
از یاد نبر که از یاد نبردمت
از یاد نبر که باران شدم تو را و باریدم
از یاد نبر که شهر را به عطر تو عادت دادم
بس که شال در خانه ام جامانده ات را در هوا رقصاندم
به نیت شفای تهران غمگین.
از یاد نبر که پشت به همه جهان ایستادم و رو به تو
و هر که هر تیغی داشت فرو کرد به صحرای پهناور اطراف فقراتم
و من باز نگاهت کردم و خندیدم
خورشید شخصی من.
از یاد نبر که وقت سنگسار ایستادی و نگاهم کردی
و خون از پیشانیم آمد تا روی چشمم و تو را سرخ دیدم
سرخ پوش زیبای لعنتی.
از یاد نبر که در تمام اردیبهشت ها کمت آوردم و دنیا پاییز بود
و تگرگ گلدانم را بوسید.
از یاد نبر که بر تازیانه های دوری
و بوسه های نوازش یکسان خندیدم
وقتی جهانم از صدای تو عاری شد.
از یاد نبر از یاد نبردمت.
هر بار کسی لبانت را نوشید، به یاد بیاور ترک لبانم را
وقتی در عطشی جان دادم که خالقش بودی.
از یاد نبر که از یاد نبردمت.
حالا پرده در باد می رقصد
پنجره باز است
و هیچکس نمیداند مردی که چند ثانیه قبل پایین پرید
چقدر برای تو دلتنگ بود...
#حمید_سلیمی
تو که دستهایم را بگیری
شب از جانم بیرون می رود
صبح،
روشنایی نمی خواهد!
تو را می خواهد...
#درود
#پگاهتون_نیک♥️😊