ای بام بلند آسمان، صبح بخیر
ای پرتو مهر زرفشان، صبح بخیر
ای طائر عاشق سحرخیز سلام
ای چشمهٔ جاری روان صبح بخیر
|صبحتون پر از نشاط و برکت 🌸🍃
#شعر
دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مکن
که بادِ صبح نسیمِ گرهگشا آورد
چه مستیست، ندانم که رو به ما آورد
که؟ بود ساقی و این باده از کجا آورد؟!
مریدِ پیرِ مغانم ز من مرنج ای شیخ..
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد!!!
#حافظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیغامگیر کدوم بهتر بود؟ 😃
فردوسی،خیام یا سعدی؟
Hojat Ashrafzadeh - Zibaye Jazaaab - 320.mp3
10.57M
#حجت_اشرف_زاده
#زیبای_جذاب
آرامش پیش از غروبی زیبای..!!
دنیا اگه بد شه تو خوبی...!!!
کاش در دروازۀ ساعت زمان میایستاد
نیزهها میرفت اما کاروان میایستاد
کاش وقتی قلب زینب روی نیزه میتپید
قلب دنیا میگرفت و ناگهان میایستاد
کوفیان دیدند وقتی لب به گفتن میگشود
ناگهان زنگ شترها از تکان میایستاد
کائنات انگار تحت امر زینب میشدند
آنچنان که گفتهاند، آب روان میایستاد
او که با صبر و شکوه و همت زهراییاش
با حجابش، روبهروی دشمنان میایستاد
زینبی که خطبهها را حیدری میخواند و بعد
روی حرفش چون علی تا پای جان میایستاد
با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت
همچنان میایستاد و همچنان میایستاد..
#احمد_حسینپور_علوی #شعر #ورود_کاروان_اسرا_به_شام
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
طلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجا
اگرچه روی نی همچون غروبی سرخ میمانی
در اوج غربت خود جرعهنوش قرب حق بودی
قیامت بر سر نیزه سجودی بود طولانی
سجودی که تو را میبرد تا «قَوسَین أو اَدنی»
سجودی در چهل منزل چهل معراج روحانی
تو را آیه به آیه خواهرت زینب تلاوت کرد
به روی رَحل نی از کربلا تا دِیْر نصرانی
عجب حَجّی به جا آوردهای با حلق خونینت
کدامین حج به خود دیدهست هفتاد و دو قربانی
تو دین تازهای آورده بودی با خودت گویا
دوباره تازه میشد خاطرات سنگ و پیشانی
#حسین_علاءالدین #شعر #امام_حسین #ورود_کاروان_اسرا_به_شام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شب انتهای زیباییست
🌸برای امتداد فردایی دیگر
✨تـــا زمانی کــــه
🌸سلطان دلت خـداست
✨کسی نمی تواند
🌸دلخوشیهایت را ویران کند
✨شبــتون زیبا و در پناه خــدا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
کس نخوابد تا به صبح از ناله من هر شبا
هر شب از بس تا به صبح از درد گویم یا ربا
زلف بر روی تو بینم عقرب است اندر قمر
پس منجم از چه گوید شد قمر در عقربا
همچو من کوکب شناس امروز در عالم مجو
بسکه هر شب تا سحرگه می شمارم کوکبا
ناصح از عشق تو منع ما کندآگاه نیست
ز اینکه غیر از عشق رویت نیست ما را مذهبا
پادشاه هفت اقلیم ار شود نبود چنانک
پاسبانی بر سر کوی تو گیرم منصبا
غیر حرف عشق دلبر نیست بر لوح دلم
از معلم یاد نگرفتم جز این درمکتبا
با وجود اینکه سیل اشک بگذشت از سرم
گوئی اندر آتشم از عشق آن بت از تبا
ز آن بلند اقبال در شیرین کلامی شهره شد
بسکه می گوید حکایت زآن بت شکرلبا
#شعر #بلند_اقبال