دو خوانش غزل ۲۲۱ حافظ.mp3
4.08M
غزل ۲۲۱
چو دست در سر زلفش زنم به تاب رود
ور آشتی طلبم با سر عتاب رود
چو ماه نو ره نظارگان بیچاره
زند به گوشه ابرو و در نقاب رود
شب شراب خرابم کند به بیداری
وگر به روز شکایت کنم به خواب رود
طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل
بیفتد آن که در این راه با شتاب رود
غباب راه چو فتد باد نخوت اندر سر
کلاه داریش اندر سر شراب رود
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایه این در به آفتاب رود!
دلا چو پیر شدی حسن و نازکی مفروش
که این معامله در عالم شباب رود
سواد نامه موی سیاه چون طی شد
بیاض کم نشود ور صد انتخاب رود
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
#حافظ
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
-----------
به فکر آینده هستید و قبل از هر تصمیمی به عواقب آن فکر کرده و دوراندیشی را فراموش نمی کنید. این از خصلت های خوب شما می باشد که هیچ اقدامی از سر هوا و هوس انجام نمی دهید. اگرچه اطرافیان به خاطر حساسیت شما به نتیجه کار، باعث رنجش تان شدهاند اما به آن ها توجهی نکنید و مثل همیشه اگر مطمئن هستید کاری به صلاح است با وجود سختی های فراوانی که در مسیر وجود دارد، آن را انجام دهید.
#فال_حافظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عبادت می کند هر دم دلم با دیدن رویت
نگاهت آسمان من جهانم طاق ابرویت
دلم آکنده از مهرت اسیر ناز لبخندت
به یک عالم نخواهم داد جانا تاری از مویت
#نگین_نقیبی
دلواپسم که بر لبت امروز نام کیست
گوشَت به نغمهی که و چشمت به جام کیست
تصویر شاهبیت درخشان چشم تو
ای عشق! مطلع غزل ناتمام کیست
گودال آب و عکس تو ای ماه! ای دریغ!
زیبایی حلال تو امشب حرام کیست
من بوی گل شنیدهام از باد هرزهگرد
جز من شمیم پیرهنت در مشام کیست
من آه، من ملال، من افسوس، من دریغ
از دیگران بپرس که دنیا به کام کیست
#فاضل_نظری
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر زیباییِ
تقدیم به شما خوبان 🌹
اجرا #باران_نیکراه
چو پنج گنج برآرم، خدیو هفت اقلیم
ز من خزانه دارای گنجه می خواهد
شود به هند چو خراط چرخ بر سر کار
ز چوب خشک تنم، ساق منجه می خواهد
ز بهر آنکه به رویم کشد سیاهی غم
مداد ساز فلک، زور پنجه می خواهد
تن ضعیف مرا سختیان تراش سپهر
به کهزن ستم خویش، رنجه می خواهد
چه سان به تنگ نیایم ز جلدساز وجود؟
که چون کتاب، مرا در شکنجه می خواهد
#طغرای_مشهدی