eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت و راههایِ وصال قطع شدند و جدا و غریبه گشتیم، از نو با من آشنا شو
در رویا برای منی،‌ در واقعیت رویای منی
مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا می‌میرم و فردا چطور جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ برگشته‌‌ام
عشق دل به دريا زدن است، بى كشتى!🖇♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگذار برایت چای بریزم امروز به شکل غریبی خوبی صدایت نقشی زیباست بر جامه‌ای مغربی و گلوبندت، چون کودکی بازی می‌کند زیر آیینه‌ها… و جرعه‌ای آب از لب گلدان می‌نوشد بگذار برایت چای بیاورم، راستی گفتم که دوستت دارم؟ گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟ حضورت شادی‌بخش است مثل حضور شعر و حضور قایق‌ها و خاطرات دور ♥️
زن اگر دوستت داشته باشد، می تواند برای پاسخ به دعوت تو برای نوشیدن قهوه، از پاریس به دمشق بیاید؛ و اگر قلبش را به روی تو ببندد، خسته تر از آن است که یک حبه قند با تو بخورد! ♥️
چه قشنگ میگه: عاشقت شدم و خنده ی کودکان جهان، دلنشین تر طعمِ نان، شیرین تر و بارشِ برف زیبا تر شد... تعریفش از عشق همینقدر قشنگه
چه می‌شد اگر خدا، آن که خورشید را چون سیب درخشانی در میانه آسمان جا داد آن که رودخانه‌ها را به رقص درآورد و کوه‌ها را برافراشت چه می‌شد اگر او ، حتی به شوخی مرا و تو را عوض می‌کرد مرا کمتر شیفته‌تر تو را زیبا کمتر
کاش در روزگار دیگری دوستت می‌داشتم. روزگاری مهربان تر، شاعرانه تر  اما افسوس دیر رسیده ایم، ما گل عشق را می کاویم  در روزگاری که عشق را نمی شناسد ...
من به قهوه‌ی شرقیِ تو خو گرفته‌ام، بوی قهوه اعتیادآور است. به صدایت خو گرفته‌ام   که مانندِ پیانو می زند آرام، ژرف، اندوهگین! و صدای زنان اعتیادآور است! ♥️
در نَهایت حتی اگر مالِ من هم  نبودی، خوشحالَم که بخشی از زندگیِ من بودی.
برایش دیوانه شو چرا که عشقی عاقلانه هیچ زنی را افسون نمی کند
دلبرم پیش از پایان سال مهم‌ترین زن تاریخ من بوده‌ای و اکنون بعد از آغاز سال مهم‌ترین بانویی.... تو نه آن بانویی که با گذر ساعت‌ها و روزها بسنجمَش تو بانویِ ساخته شده از میوه‌یِ شعری.. و رویاهایِ طلایی تو آن بانویی که قبل از میلیون‌ها سال در جسمم سکنی گزیده بودی... دلبرم ای بانویِ شعرهایِ نخستینم دست راستت را بده که در آن پنهان شوم دست چپت را بده که چونان وطن در آن سکنی گزینم بانوی من.. واژه‌‌ای عاشقانه‌ بگو که جشن‌ها آغاز شوند... ترجمه:
هر سال معشوق منی هر سال محبوب توام می‌دانم، بیش از آنچه که باید آرزو می‌کنم و بیش از مرزهای ممکن رویا پردازم ولی چه کسی حق دارد مرا به خاطر رویا پردازی‌ام مواخذه کند؟ تهیدستان را چه کسی به خاطر پنج دقیقه رویا‌پردازیِ نشستن بر تخت پادشاهی مواخذه ‌می‌کند؟ کویر را چه کسی بازخواست می‌کند اگر ویارِ رود کوچکی شود؟ در سه حالت رویاپردازی مجاز است در حالت دیوانگی، شاعرانگی و در حالت آشنایی با زن شگفت انگیزی همچون تو و خوشبختانه مبتلایم به هر سه حالت... برشی از شعر ترجمه:
ساده دلانه گمان میکردم تو را در پشت سر رها خواهم کرد! در چمدانی که باز کردم، تو بودی هر پیراهنی که پوشیدم عطرِ تو را با خود داشت و تمام روزنامه های جهان عکس تو را چاپ کرده بودند! به تماشای هر نمایشی رفتم تو را در صندلی کنار خود دیدم! هر عطری که خریدم، تو مالک آن شدی! پس کی؟ بگو کی از حضور تو رها میشوم! مسافر همیشه همسفر من!