eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
قهوه ، قلقلک تلخی ست که سلول های مرده ی عشق را زنده می کند هر وقت دلم عطر موهایت را می خواهد رو به نبودنت می نشیند و قهوه سفارش می دهد! لبخنــدشیرین همنشین دایمے لحظاتتون...
آنی تو آن کنایه‌ی مرموز که در نهفت عشق روان است دانستنش ضرور و گفتنش محال! تو... آنی تو
خندیدن، خطر دیوانه قلمداد شدن را دارد گریستن، خطر احساساتی قلمداد شدن را دارد ابراز احساسات، خطر برملاشدن شخصیت را دارد عشق ورزیدن، خطر این را دارد که متقابلا به ما عشق نورزند زیستن، خطر مردن را دارد تلاش کردن، خطر شکست را دارد ولی با خطر نکردن، برده ای خواهید بود که گرفتار زنجیر قاطعیت شده است و آزادی را به اسارت داده است تنها یک نفر آزاد است، آن که خطر کند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می‌گویم: تو قشنگی، خیلی قشنگی. چشم‌هات مثل یک دشتِ ناشناس که مرد شبِ مهتاب به آن رسیده باشد. مرد دوست دارد که به آن زُل بزند و تویِ سیاهی‌اش دنبال ردِ چشمه‌ای، یا پریدنِ «پری شاهرخ»یی بگردد تا سپیده‌ی سحر. از این چشم‌ها، مرد هیچ وقت خسته نمی‌شود. فهمیدن دارند، ستاره دارند. ‌
هرگز کسی مانند من، از قلب تو که تا کوچکترین کنج‌هایش عاشق بود، لذت نخواهد برد. را دوست دارم، آن‌سان که هرگز کسی را دوست نداشته‌ام و دوست نخواهم داشت... تو یگانه هستی و یگانه خواهی ماند، بی هیچ قیاسی با دیگری. قسمتی از نامه به معشوقه اش «لوئیز»
کجای این شب بیاویزم قبای ژنده خود را... ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌🙏🏻🌺🙏🏻
_بہ‌ نام خداے نیڪو سرشت☘'.!
من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است در دلم چیزی هست مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح و چنان بیتابم که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه ... شوق وامیـــددر زندگیتون جارے...
عشق تقدير غير قابل پرهیزی است و از آن به هیچ ‌سو ما را توان گریختن نیست زیرا نه در مرگ و نه در زندگی از بی‌کران عشق فراتر نخواهیم رفت و باز به همان‌جا می‌رسیم که عشق ما را بدان سو می‌کشد... ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من اگر رنگ بودم قرمز می‌شدم. با غلظتی که به دوست داشتنت بیاید. یا اگر فصل بودم پاییز. اگر گل بودم جز مریم نمی‌شدم! می‌دانم قرمز نیست اما هر جای خانه که باشی خودش را به مشامت می‌رساند.... اگر قرار باشد چیزی جز این باشم، بدون شک به دوست داشتنت نزدیک می‌شدم. که مشخص باشد. که بپیچد. حالا که دست و بالم بسته است به سبک خودمان دوستت دارم، اما عمیق...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افرادی وجود دارند که در خاک مدفونشان می‌کنیم اما قلبِ ما کفنِ کسانی می‌شود که علاقه‌ی خاصی به آن‌ها داریم. خاطراتِ آن‌ها هر روز با تپشِ قلبِ ما در هم می‌آمیزد با هر نفس به آن‌ها می‌اندیشیم و بر اساسِ قانونِ مهرآمیزِ تناسخِ روحی که خاصِ عشق است در وجودِ ما زنده می‌مانند. روحی در روحِ من زندگی می‌کند. اگر کارِ نیکی انجام دهم یا سخنِ دل‌نشینی بگویم این روح هم صحبت می‌کند و واردِ عمل می‌شود. به‌سانِ عطری که زنبق از خود در فضا می‌پراکند و عطرآگینش می‌کند سرچشمه‌ی نیکی‌های وجودِ من هم در آن گور است.
وقتی میخواهی بڪَـی فقط تو لایق دوست داشتنی ، مثل بهش بڪَـو: ؏شـق قبايى است در قواره‌ے تو..!♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عصرِ بدونِ تو یعنی چای نخورده و دلِ سوخته..!! ♥️ غمھ‌اتون اندک وشادیھ‌اتون افزون...
گفت می‌روم؛ ورفت. مرد بود! پای حرفش ماند... گفت می‌روم؛ نرفت. زن بود! پای حرفش سوخت...
در این جهان که هر روز داریم کمتر و کمتر می‌شویم کاش یک چیزهایی همچنان زیبا بماند؛ مثل صورتت وقتی که لبخند می‌زنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در چشمانت مینگرم و میبینم چقدر شعر به آنها بدهکارم... هر مژه ات کلمه ای ست دلفریب در کنار هم سطری عاشقانه شده که غمزه یِ چشمانت سروده اند. آن مردمکِ سیاهِ شورانگیز دیدگانت شعری ست سپید... و آنگاه که میگریی از هر قطره یِ اشکت شعری نو زاده میشود. و آن زمان که میخندی از برقِ نگاهِ شادمانت غزلی آفریده میشود. و چشم هایِ تو قصیده ای عاشقانه عزیزِ جانم ؛ چقدر شعر به تو بدهکارم شباهنگام پلک هایت را همچون جلد نفیسِ دیوانِ شعری کهن و دست نویس بر هم بگذار... حالا نوبت من است و این شب بیداری ها تا طلوعِ هزاران آفتاب هزاران و هزارها ترانه یِ عاشقانه برایت میسُرایم... دلبرکم؛ چقدر شعر نگفته به تو بدهکارم...!
‏«أنا ضد کل ما يأخذك بعيداً عن صدري!» من با هر آنچه که تو را از آغوشِ من دور می‌کند دشمنم!
هرچند من ندیده‌ام این کورِ بی‌خیال این گنگِ شب که گیج و عبوس‌ست خود را به روشنِ سحر نزدیک‌تر کند لیکن شنیده‌ام که شبِ تیره هرچه هست‌ آخر زِ تنگه‌هایِ سحرگه گذر کند. زین‌روی در ببسته به خود رفته‌ام فرو در انتظارِ صبح.... ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌🙏🏻🌺🙏🏻
‹و‌تو‌خُدایِ‌اتفاق‌های‌ِ‌مَحالی🌱✨›
نوری ز روی خویش به صبح ارمغان‌ فرست نوبر کند مگر ثمر آفتاب را… ✋🏻 ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ روزتون شــادورخسارتان خنــدان...
همیشه زنی هست از نور که مخفیانه به دیدنم می آید. او آنقدر باغ است که لمس آرام لیمو آسان نیست، او آنقدر باران است که بوسیدن تمشک تشنه دشوار است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه آمدن این شکوفه هاى بادام و نه عطر هوای تازه پرستو ها هم بى خود شلوغش کرده اند ...! بهار فقط عطر تن توست...
خیلی خوب احساسات زنانه رو درک می‌کرده که گفته: هیچ دلم نمی‌خواهد زن باشم هی منتظر باش منتظر باش منتظر باش!