eitaa logo
آسمانی باش
8.6هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
1 فایل
با رهنمودهای اهلبیت علیهم السلام و اولیاء الهی میتوانیم آسمانی باشیم مدیرکانال @ali_reza_ayati
مشاهده در ایتا
دانلود
سریع الاستجابة ترین دعا جهت رسیدن به حاجت کدام است؟ اگرچه دعاهای زیادی از امامان معصوم (ع) نقل شده است که مورد اجابت واقع شده و سریع الاجابة هستند، که ذکر متن آنها در این جا مقدور نیست و فقط به ذکر اسامی چند مورد که دارای اهمیت خاص هستند اشاره می شود: 1. دعای توسل 2. دعای فرج 3. دعای اسم اعظم 4. دعای مقاتل بن سلیمان از امام سجاد(ع) 5. دعایی تحت عنوان سریع الاجابة: از امام موسی بن جعفر (ع) با این شروع که: «اللهم انی اطعتک فی احب الاشیاء الیک و ....» 6. دعایی از امام صادق (ع) که هر کسی ده بار یا الله بگوید، به او گفته می شود، لبیک، حاجت تو چیست؟ 7. دعایی از امام جعفر صادق (ع) که هر کس یا رب یا الله بگوید به گونه ای که تا نفس او قطع شود، گفته می شود لبیک حاجت تو چیست؟ این دعا ها در کتاب مفاتیح الجنان تحت عنوان دعای سریع الاجابة آمده است. @Asemani_bashim
محمد بن مسلم از حضرت باقر یا صادق (علیه السلام) نقل می کند که به آنجناب عرض کردم بعضی از مردم را مشاهده می کنیم جدیت در عبادت دارند و با خشوع بندگی می کنند ولی اقرار به ولای ائمه (علیهم السلام) ندارند و حق را نمی شناسند آیا این عبادت و خشوع آنها را نفعی می بخشد؟! فرمود محمد! مَثَل اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مثل همان خانواده ای است که در بنی اسرائیل بودند. هر یک از آن خانواده که چهل شب عبادت و کوشش می کرد پس از آن دعائی که می نمود مستجاب می شد. یک نفر از همان خانواده چهل شب را به عبادت گذرانید، بعد از آن دعا کرد ولی مستجاب نشد. خدمت حضرت عیسی (علیه السلام) آمد از وضع خود شکایت کرد. عیسی (علیه السلام) تطهیر نموده و نماز خواند آنگاه از خداوند راجع به آن مرد درخواست کرد. خطاب رسید عیسی! این بنده من از راه و دری که نباید وارد شود وارد شده او مرا می خواند با اینکه در قلبش نسبت به نبوت تو شک وجود دارد، اگر آنقدر دعا کند که گردنش قطع شود و انگشتانش از هم بپاشد دعایش را مستجاب نخواهم کرد. عیسی (علیه السلام) رو به او کرده فرمود خدا را می خوانی با اینکه درباره نبوت پیغمبرش مشکوکی؟! عرض کرد آنچه فرمودی واقعیت دارد، از خدا بخواه این شک را از دل من بزداید. عیسی (علیه السلام) دعا کرد خداوند او را بخشید و به مقام سایر آن خانواده نائل شد (که پس از چهل شب عبادت دعاشان مستجاب شد.) ✍( اصول کافی، ج 2، ص 400) @Asemani_bashim
4_6006060723170443703.mp3
2.92M
کرامتی از امام هشتم علی ابن موسی الرضا علیه السلام حاج آقا سید علی علوی @Asemani_bashim @saatibarayagha
مرحوم علامه طباطبايى از مرحوم آیت الله ميرزا على آقا قاضى ـ رضوان اللّه‏ عليه ـ نقل كردند كه فرمود: در نجف اشرف در نزديكى منزل ما، مادر يكى از دخترهاى افندى‏ها فوت كرد.اين دختردرمرگ مادر بسيار ضجّه مى‏كرد و جدا متألّم و ناراحت بود و با تشييع كنندگان تا قبر مادر آمد و آنقدر ناله كرد كه تمام جمعيت تشييع كنندگان را منقلب نمود. تا وقتى كه قبر را آماده كردند و خواستند مادر را در قبر بگذارند فرياد مى‏زد كه من از مادرم جدا نمى‏شوم، هرچه خواستند او را آرام كنند، مفيد واقع نشد؛ ديدند اگر بخواهند دختر را به اجبار جدا كنند، بى‏شك جان خواهد سپرد. بالاخره بنا شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هم پهلوى بدن مادر در قبر بماند، ولى روى قبر را از خاك انباشته نكنند و فقط روى آن را تخته‏اى بگذارند و دريچه و شكافى نيز تعبيه كنند، تا دختر نميرد و هر وقت خواست از آن بيرون بيايد. دختر در شب اول قبر، پهلوى مادر خوابيد. فردا سرپوش را برداشتند كه ببينند بر سر دختر چه آمده، ديدند تمام موهاى سرش سفيد شده است. گفتند: چرااينطور شده است؟ گفت: شب كه من پهلوى مادرم خوابيدم، ديدم دو نفر از ملائكه آمددو فرشته مشغول سؤال از عقايد او شدند و او جواب مى‏داد. از توحيد پرسیدند پاسخ داد: خداى من واحد است؛ از نبوت پرسيدند؛ پاسخ داد:پيغمبر من «محمد بن عبداللّه‏» است. پرسيدند: امامت كيست؟ آن مرد محترم كه در وسط ايستاده بود، گفت: «لَسْتُ لَها بِامامٍ؛ من امام او نيستم.»  در اين حال آن دو فرشته چنان گرزى بر سر مادرم زدند كه آتش به آسمان زبانه كشيد. من از وحشت و دهشت اين واقعه به اين حال كه مى‏بينيد، در آمده‏ام.  مرحوم قاضى ـ رضوان اللّه‏ عليه ـ مى‏فرمود: چون تمام طايفه دختر سنّى مذهب بودند و اين واقعه طبق عقايد شيعه واقع شد، آن دختر شيعه شد و تمام طايفه او كه از افندى‏ها بودند، همگى به بركت اين دختر شيعه شدند. ✍معادشناسى ج 3، ص 108ـ110. @Asemani_bashim
حضرت آية‏اللّه‏ العظمى اراكى رحمه‏الله فرمود: روايتى است كه سندش خيلى عالى است؛ من خودم يكى از روّات آن سندم و بعد از من مرحوم آقا شيخ عبدالكريم است. بعد از آقا شيخ عبدالكريم، حاج ملا حسن يزدى است. حاج ملاحسن را حاج عبدالكريم تاييد كرده. حاج ملاّ حسن از مريدهاى خاص مرحوم سيد طباطبايى ـ صاحب عروة ـ بود؛ به قدرى به او علاقه داشت كه دخترش را هم به تزويج او در آورد.مرحوم ملا حسن يزدى گفت: در يزد كه بودم، در محلى به نام «تفت» كوهى است به نام كوه تفت ـ كه در توحيد مفضل هم مرحوم مجلسى قضيه عجيبى از كوه تفت يزد نقل كرده ـ مى‏گويد: در كوه تفت عابدى بود كه مدت‏ها در آن كوه مشغول عبادت بود. در آن‏جا منزل كرده بود و عبادت مى‏كرد. من رفتم به ديدن او ببينم از درويشان است [يا نه. وقتى رفتم] فهميدم كه اعمالش از روى رساله عمليه و درست است. به او گفتم تو كه تا به حال اين‏جا بوده‏اى، آيا چيز تازه‏اى ديده‏اى؟ گفت: بله؛ ديده‏ام. يك روز اين‏جا نشسته بودم، شخصى آمد و گفت: شما مقيّد هستى كه اين‏جا تنها باشى! دلت رفيق نمى‏خواهد؟ اگر يك كسى هم طالب اين وضع شما شد و خواست با شما شركت كند، مانع نيستى؟ گفتم: نه. گفت: من مى‏خواهم همين جا با شما رفيق باشم. آن عابد مى‏گويد: من چند روزى كه با او بودم از حال او تعجّب كردم. من بعد از چند ركعت نماز كه مى‏خواندم، خسته مى‏شدم؛ اما اين خستگى ندارد تا «السلام عليكم» مى‏گويد، بلند مى‏شود و مى‏گويد «اللّه‏ اكبر»؛ من حسرت مى‏كشيدم؛ همين طور مشغول نماز بود، خيلى تعجب كردم، تا اين‏كه روزى دم غروب آفتاب، رفته بودم پايين كوه (جدول آبى بود) كه براى نماز مغرب و عشاء وضو بگيرم، اول وقت نماز بخوانم. وضو گرفتم و آمدم بالا كه اذان و اقامه بگويم و آماده شوم براى نماز مغرب و عشا، ديدم اين رفيق ما رفته سر جدول وضو بگيرد و دارد بالا مى‏آيد و هى غُر غُر مى‏كند!گفتم چى شده؟ گفت: شما مى‏خواهى چكار مى‏كنى؟ گفتم: هيچ، مى‏خواهم اول وقت نماز بخوانم. گفت: به به! شما واجبات را كنار مى‏گذاريد مستحبات را مى‏گيريد؟! نماز اول وقت مستحب است، واجب كه نيست! امر به معروف واجب نيست؟! نهى از منكر واجب نيست؟! واجب را مى‏گذارى به مستحب مى‏پردازى؟!گفتم: اى بابا! گفت: همين اى باباها و مسامحه كارى‏هاى شما كار را به اين‏جا رسانده.بالاخره ما را كشان كشان آورد پايين. رفتم پايين كوه، ديديم صدا نمى‏آيد. گفت: تو بيا برويم، اين‏جا مى‏خواهى صدا بيايد، بيا برويم دم خانه. مرا برد، برد از اين كوچه به آن كوچه تا دم يك خانه.گفت: اين‏جاست. گفتم: اين‏جا هم كه صدا نمى‏آيد. گفت، بيا برويم تو. مرا به زور به داخل كشانيد! درِ خانه باز بود، رفتيم درون خانه، يك مرتبه به من الهام شد كه ما سه تا حرام را انجام مى‏دهيم كه آيا يك حرامى واقع شده يا نشده! سه تا حرام مسلم براى يك حرام مشكوك؛ تجسس حرام است. سوء ظن حرام است. داخل شدن در خانه ديگرى حرام است. اين سه حرام را انجام مى‏دهى كه آيا يك حرامى واقع شده يا نشده! گفتم: نكند تو شيطان باشى! افتادى به جان من بيچاره.تا من اين را گفتم مثل كسى كه مايوس بشود، عقب عقب رفت. گفت: تو لايق آن مقامى كه براى تو مى‏خواستم، نيستى، لايق اين مقام ميرزا على محمد باب (ميرزا على محمد شيرازى رئیس بابیها) است. بعد از ده سال از آن تاريخ، اسم ميرزا على محمد شيرازى بلند شد كه به گوش من هم رسيد. مجله حضور، ش 5 و 6، تابستان و پاييز 1371، ص 37 و 38 (مصاحبه با آية‏اللّه‏ العظمى اراكى) @Asemani_bashim
استفاده از مطالب کانال آزاد است حتی بدون نام و آیدی کانال