eitaa logo
آسمانی باش
8.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
1 فایل
با رهنمودهای اهلبیت علیهم السلام و اولیاء الهی میتوانیم آسمانی باشیم مدیرکانال @ali_reza_ayati
مشاهده در ایتا
دانلود
یكروز هارون الرشيد هفتاد نفر از علماى اهل سنت را فرا خواند، هنگامى كه آنها به مجلس آمدند هارون از شافعى پرسيد: چند حديث در فضائل حضرت على (ع ) از حفظ دارى ؟شافعى گفت : تعداد زيادى حديث در فضيلت آقا على (ع ) به ياد دارم هارون گفت : چقدر است ؟ شافعى گفت : مى ترسم بگويم . هارون گفت : از كى مى ترسى ؟ شافعى گفت : از تو مى ترسم . هارون گفت : نترس در امانى ، بگو. شافعى گفت : حدود چهار صد تا پانصد حديث از حفظ هستم هارون از ديگرى پرسيد، گفت بيشتر از هزار حديث در فضيلت على (ع ) از حفظ هستم.هارون همين سؤ ال را از ابويوسف نمود. وى پاسخ داد پانزده هزار حديث مُسند و پانزده هزار حديث مرسل درباره آقا على (ع ) از حفظ دارم .هارون از واقدى پرسيد، اوگفت من هم به اندازه ابو يوسف وصف آقا على(ع) را در احايث ديده ام .هارون گفت : آنچه كه گفتيد از شنيده هاى شماست ، امّا من فضيلتى از آقا على (ع ) را به چشم خود ديده ام ، همه مشتاق شنيدن شدند.هارون گفت : روزى حاكم دمشق برايم نامه اى نوشت كه خطيبى در اينجا زندگى مى كند كه دشمن على (ع ) است و در خطابهايش مرتبا به آقا فحش ‍ مى دهد، هر چه او را تهديد كرده ام فايده اى نكرده است چاره چيست؟ من در پاسخ او نوشتم : او را به بغداد نزد من بفرست . وقتى خطيب به اينجا رسيد او را نصيحت كردم و گفتم : چرا با حضرت على (ع ) دشمنى دارى ؟ او گفت : براى اينكه او پدران و اجداد ما را كشته است . گفتم : آنها را به فرمان خدا و رسولش كشته است . گفت بهر حال من دشمن على (ع ) هستم . من هم دستور دادم كه او را كتك زدند و به زندان بينداختند، همان شب در خواب ديدم كه حضرت خاتم الانبياء (ص ) از آسمان فرود آمد در حالى كه پشت سر حضرت ، آقا على و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام ) و جبرئيل (ع ) نيز قرار داشتند همه بطرف قصر من آمدند. جامهايى از آب در دست جبرئيل بود.حضرت پيغمبر(ص ) ، شيعيان را يكى يكى صدا زد و آنان را از آب بهشتى سيراب مى نمود، از پنج هزار نفرى كه در اين اطراف زندگى مى كنند تنها چهل نفر را كه من آنها را مى شناختم و مى دانستم از دوستداران و محبين آقا على (ع ) هستند سيراب شدند.در اين بين حضرت على (ع ) به پيامبر (ص ) فرمود: از اين خطيب بپرسيد من با او چه كرده ام ؟ خطيب را آوردند، پيغمبر به او فرمود: آيا حيا نمى كنى ؟ خداوندا او را مسخ كن . ناگهان خطيب به شكل سگ در آمد، من از وحشت بيدار شدم و خادم را صدا زده و گفتم : خطيب را بياوريد.من قصد داشتم خطيب را موعظه كرده و خوابى را كه ديده بودم برايش ‍ تعريف كنم . خادم رفت و برگشت و گفت خطيب نيست امّا سگى در زندان است. گفتم : سگ را بياور، وقتى سگ را آورد ديدم خداوند براى عبرت ديگران گوشهاى او را به شكل انسان باقى گذاشته و بدن او را بشكل سگ در آورده است و امروز شما را به اينجا دعوت كرده ام تا به چشم خودتان برترى و فضيلت آقا على (ع ) را ببينيد به دستور هارون خطيب را كه به شكل سگ در آمده بود، آوردند. در حاليكه بند به گردنش انداخته و او را مى كشيدند، خطيب بدبخت ، سر به زير افكنده بود.شافعى گفت : اين خطيب مورد قهر و غضب خدا قرار گرفته و مسخ شده است . بنابراين بيشتر از سه روز زنده نمى ماند زودتر او را از اينجا دور كنيد كه بلاى او ما را نيز مبتلا مى كند.خطيب را به زندان برگرداندند، طولى نكشيد كه صداى مهيبى برخاست و بر اثر صاعقه ، ساختمان زندان برسر او خراب شد و جسد نحسش را سوزانيدند. ✍(منبع : کرامات العلویه ) @Asemani_bashim
علامه طباطبایی رحمت الله علیه می فرماید: «تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن. یعنی حریم دل را پاسبانی کردن. یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن. پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی ، این نهال سعادت را پروراند.» ✍سایت اساتید ما @Asemani_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ یک دقیقه در حرم آقا علی ابن موسی الرضا سلام الله علیه @Asemani_bashim
4_6008278661461968471.mp3
1.07M
صوت یک دقیقه شاه کلید خیرات و برکات و زمین خوردن ها حاج آقا عالی @Asemani_bashim
مولا هم در شگفت است از ما @Asemani_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ ۳ دقیقه ای نسیمی که الان تو حرمی سید رضا نریمانی @Asemani_bashim
زراره می‌گوید: خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم: گناهان کبیره کدامند؟ آن حضرت هفت گناه شمردند، ولي ترک نماز جزو آن کبائر نبود. گفتم: اگر کسي نماز نخواند گناهش بیشتر است یا اینکه مال بچه یتیم بخورد؟ فرمودند: ترک نماز. گفتم: پس چرا در شمار گناهان کبيره نبود؟ فرمودند: کسی که نماز نخواند، کافر است و اوّلين گناه کبيره، کفر بود که متذکّر آن شدم. ✍️ الکافی، ج 2، ص 278. @Asemani_bashim @saatibarayagha
روزی حضرت عیسی(ع) از صحرایی می‌گذشت. در راه به عبادت‌گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می‌کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. دراین هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی(ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‌ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر. مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‌کار محشور مکن. دراین هنگام خدای برترین به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی‌کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است! و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ هستی! ✍کیمیای سعادت،محمد غزالی،ج 1 @Asemani_bashim
روزى رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، در جمع اصحاب خود، سر به سمت آسمان بلند نمود و تبسّمى كرد. يكى از افرادى كه در آن جمع حضور داشت ، از آن حضرت سؤ ال كرد: يا رسول اللّه ! امروز شما را ديدم كه سر خود را به سوى آسمان بلند كردى و تبسّم نمودى ؟! حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بله ، درست است چون كه متعجّب شدم از دو فرشته و ماءمور الهى كه از آسمان بر زمين وارد شدند تا اعمال يكى از بندگان خدا را - كه هر روز نماز خود را به موقع انجام مى داد - در نامه عملش بنويسند. ليكن چون آن شخص را در محلّ عبادت خود نيافتند، هر دو فرشته به آسمان بازگشتند و به محضر ربوبى پروردگار عرضه داشتند: پروردگارا! بنده مؤ من تو را در محلّ عبادتش نيافتيم ؛ بلكه او در بستر بيمارى افتاده بود. در اين هنگام خداوند متعال فرمود: بنويسيد، اعمال و عبادات بنده ام را تا زمانى كه او در پناه من ، مريض و ناتوان از عبادت و ديگر كارها است ، همانطورى كه در حال سلامتى ، او عبادت مرا انجام مى داد و شما اعمال و حسنات او را مى نوشتيد. سپس در پايان فرمايش خود افزود: همانا بر من لازم است ، پاداش بنده ام را در حال مريضى نيز بپردازم ؛ همچنان كه در حالِ سلامتى او چنين مى كرده ام ✍بحارالا نوار: ج 22، ص 83، ح 32 @Asemani_bashim
4_6015084157401565002.mp3
3.63M
صوت دو دقیقه چگونگی ندامت و پشیمانی حاج آقا عالی @Asemani_bashim
خاک قم گشته مقدس از جلال فاطمه / نور باران گشته این شهر از جمال فاطمه گر چه شهر قم شده گنجینه علم و ادب / قطره‌ای باشد ز دریای کمال فاطمه ولادت حضرت معصومه (سلام الله علیها) مبارک @Asemani_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ ۳ دقیقه مدح حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ولادتشان مبارک @Asemani_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ ۵ دقیقه مدح حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها میرداماد ولادتشان مبارک @Asemani_bashim
رسول خدا صلی الله علیه وآله به اصحاب خود می فرمودند : مقید کنید خود را به نوشتن احادیث زیرا خدای تعالی به خاطر کسانی که احادیث را ثبت میکنند و سپس نشر می دهند هربلا و بدی را از مردم دور میکند و آنان در میان شیعیان ما مانند ستارگان اند چه در حال زنده بودن و چه پس از مرگشان و خدا به خاطر ایشان هر بدعتی که در دین گزارده شود را از بین میبرد. ✍ترجمه منیةالمرید صفحه 531 @Asemani_bashim
حاج آقا دولابی: خداوند ما را بزرگ آفریده و برای ما نقشه دارد پس بیا در شبانه روز یه ربع,ده دقیقه برای خدا خلوت کن نیمه شب نماز هم نمیخواهی بخوانی نخوان, ولی بشین و جسم و روح و هستی خود را بگذار در مقابل خدا؛ خدایا دنیا خیلی شلوغ است خودت میدانی عالمی که در آن زندگی میکنیم خیلی شلوغ است میخواهم ده دقیقه بشینم خستگیم در برود شب و روز به کار مشغولم , یا نماز میخوانم یا راه میروم یا برای فردا خیالات میکنم همه وقت به کارمشغولم.... حتی در خواب هم کار میکنم چند دقیقه اجازه بده در محضر تو بشینم این را باخودتان بگویید و بنشینید و با خدای خودتان خلوت کنید. ممکن است درهمین چند دقیقه خلوت کار چند هزار ساله را انجام بدهید گاهی میبینید خداوند چیزهای بزرگ را در چیزهای کوچک قرار داده است, خداوند قادر است ✍مصباح الهدی @Asemani_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ ۶ دقیقه نماهنگ زیبا و دلنشین بارگاه حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام @Asemani_bashim
4_5958372387022964383.mp3
4.59M
صوت ۳ دقیقه چقدر از عمرمان مومن نبوده ایم و چقدر از عمرمان از ولایت اهل بیت بیرون بوده ایم حاج آقا عالی @Asemani_bashim
4_5832222858167715795.mp3
1.35M
صوت ۳ دقیقه شفا یافتن مسیحی جوان در حرم امام موسی ابن جعفر علیه السلام با وساطت حضرت معصومه سلام الله علیها حاج آقا فاطمی نیا @Asemani_bashim
گزیده‌ای از خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی بهجت (فرزند آیت‌الله بهجت) [حضرت آیت‌الله بهجت] خیلی بر این نکته اصرار داشت که نه‌تنها در حرم‌های ائمه، بلکه در حرم فاطمه معصومه هم نباید صدا را بلند کرد. می‌فرمود: بسپرید که در حرم فریاد نزنند. صدا بلند نکنند. ملائکه در حال طواف هستند و از صدای بلند اذیت می‌شوند. مقصودشان همین فریادهایی بود که برخی بلند می‌کردند؛ مثلاً همین که برخی فریاد می‌کشند: «صلوات بلند ختم کن». می‌خواستند هر کسی در حال خودش باشد. می‌گفتند: برخی در همین‌جا متوجه می‌شوند که حاجاتشان برآورده می‌شود. 📕مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله بهجت @Asemani_bashim
آیت الله جاودان: اگر کسی خطایی انجام دهد ناگزیر باید یک جایی آن را برطرف کند و آن خطا را جبران کند و گرنه گرفتار خواهد شد. به طور مثال مثلا فردی دل کسی را شکسته است باید برود آن دل شکسته را بدست بیاورد و او را راضی کند، حالا اگر راضی کرد که خطایش جبران شده اما اگر راضی نکرد و دنبال راضی کردن هم نبود این گرفتاری به بار می آورد. ✍️خبرگزاری ابنا @Asemani_bashim @saatibarayagha
حاج شیخ مرتضی آشتیانی رضوان الله تعالی علیه فرمود:که حجة الاسلام حاج میرزا حسین خلیلی طهرانی اعلی الله مقاله فرمود:خبر داد ما را شیخ جلیل که با همدیگر سر درس صاحب جواهر رضوان الله تعالی علیه حاضر می شدیم . یکی از تجار که رئیس خانواده الکبّه بود، پسر جوان و خوش صورت و مؤ دبی داشت ، والده اش علوّیه محترمه همین یک پسر را داشتند که این هم مریض می شود، بقدری مرضش سخت می شود که به حال مرگ و احتضار می افتد. چشم و پای او را می بندند.پدرش از اندرون خانه به بیرون می رود، و به سر و سینه می زند مادر علویه اش به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مشرف می شود و از کلیددار آن آستان خواهش و تمنا می کند که اجازه دهد شب را تا صبح توی حرم بماند. کلیددار اول قبول نمی کند، ولی وقتی خودش را معرفی می کند و می گوید:پسرم محتضر است و چاره ای جز توسل به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج ندارم کلیددار قبول می کند و به مستخدمین دستور می دهد که علویه درحرم شب بیتوته کند. شیخ جلیل فرمود: بنده همان شب به کربلا مشرف شدم و اصلاً خبر از تاجر و مرض پسرش اطلاع نداشتم، همان شب که بخواب رفتم، در عالم خواب به حرم مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف شدم و از طرف مرقد مطهر حضرت حبیب بن مظاهر وارد شدم، دیدم بالای سر حرم ، زمین تا آسمان مملو از ملائکه هاست و در مسجد بالا سر حضرت پیغمبر صلی الله علیه وآله و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام روی تخت نشسته اند.در همان موقع ملکی خدمت حضرت آمده فرمود:السلام علیک یا رسول الله سپس فرمودند: حضرت باب الحوائج اباالفضل العباس علیه السلام فرمود:یا رسول الله پسر این علویه عیال حاجی الکبه مریض است و به من متوسل شده ، شما به درگاه خدا دعا کنید که پروردگار او را شفا عنایت فرماید:حضرت رسول (ص) دستها را به دعا بلند کردند و بعد از چند لحظه فرمودند:مرگ این جوان رسیده و کاری نمی شود کرد. ملک رفت و بعد از چند لحظه دیگر آمد و پس از عرض سلام همان پیغام را آورد. حضرت رسول صلی الله علیه وآله باز دستها را به دعا بلند کرده باز همان جواب را فرمودند:ملک برگشت .یک وقت دیدم ملائکه ای که در حرم بودند، یک مرتبه مضطرب شدند، ولوله و زلزله ای در بین شان بوجود آمد، گفتم چه خبر شده ؟! خوب که نگاه کردم ، دیدم خود حضرت باب الحوائج قمر بنی هاشم علیه السلام که با همان حالی که در کربلا به شهادت رسیده اند دارند تشریف می آورند، به حضرت رسول (ص) سلام کردند و بعد فرمودند: فلان علویه به من متوسل شده و شفای جوانش را از من می خواهد شما از حضرت حق سبحانه بخواهید که یا این جوان را شفا دهد و یا اینکه دیگر مرا باب الحوائج نگوئید. تا پیغمبر این حرف را شنید چشمان مبارکشان پر از اشک شد و رو به حضرت امیر علیه السلام نمود و فرمودند:یا علی تو هم با من دعا کن هر دو بزرگوار دست ها را رو به آسمان کرده و دعا فرمودند، بعد از لحظه ای ملکی از آسمان نازل شد و به محضر مقدس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله مشرف شده و سلام کرد و فرمود: حضرت حق سبحانه و تعالی سلام می رساند و می فرماید: ما لقب باب الحوائجی را از عباس نمی گیریم و جوان را هم شفا دادیم . من فورا از خواب بیدار شدم و چون اصلاً خبری از این ماجرا نداشتم ، خیلی تعجب کردم . ولی گفتم : این خواب صادقه است و در آن حتما سِرّی هست . وقتی که برخاستم دیدم سحر است و ساعتی به صبح نمانده چون تابستان هم بود، طرف خانه حاجی الکبه براه افتادم .وقتی وارد خانه شدم ، پدر آن جوان را در میان خانه دیدم که راه می رود و به سر و صورت می زند. به حاجی گفتم : چطور شده چرا ناراحتی ؟! گفت : دیگه می خواهی چطور بشود. جوانم از دستم رفت . دست او را گرفتم و گفتم آرام باش و ناراحتی نکن ، خدا پسرت را شفا داده و ترس و واهمه ای هم نداشته باش ، خطر رفع شده ، با تعجب مرا به اطاق جوان مریض و مرده اش برد، وقتی که وارد شدیم بقدرت کامله حق جوان نشست و چشم بند خود را باز کرد. حاجی تا این منظره را مشاهده کرد دوید و جوانش را بغل کرد. جوان اظهار گرسنگی کرد بعد از اینکه چیزی خورد گویا اصلاً مریض نبوده است. ای حرمت قبله حاجات ما ذکر تو تسبیح و مناجات ما چار امامی که تو را دیده اند دست علم گیر تو بوسیده اند ✍الوقایع و الحوادث ، ۳/۴۲ @Asemani_bashim