او همیشه با لباس بسیجی کنار نیروها بود. اگر کسی او را نمیشناخت گمان نمیکرد که او فرمانده لشکر باشد😊. شهید خرازی قبل از شهادت نیز شهید زنده بود. چندین بار در مصاف با نیروهای بعثی مجروح شده بود، اما همچون کوه روبروی دشمن میایستاد.هیچ چیز حتی مجروحیت هم نمیتوانست او را از ادامه راه متوقف کند. وی در عملیات خیبر در جاده طلائیه در نزدیکی خط مقدم کنار #شهیدهمت نیروها را هدایت کرد. صبح یکی از روزهای عملیات به خط مقدم رفت تا از نزدیک شاهد عملیات باشد که بر اثر مجروحیت، دست راست خود را از دست داد.💔
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهید_حسین_خرازی
#سالروز_شهادت🕊🕊🕊
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
☫@asemooni_313
╚══🦋°🌷 °🦋══╝
او همیشه با لباس بسیجی کنار نیروها بود. اگر کسی او را نمیشناخت گمان نمیکرد که او فرمانده لشکر باشد😊. شهید خرازی قبل از شهادت نیز شهید زنده بود. چندین بار در مصاف با نیروهای بعثی مجروح شده بود، اما همچون کوه روبروی دشمن میایستاد.هیچ چیز حتی مجروحیت هم نمیتوانست او را از ادامه راه متوقف کند. وی در عملیات خیبر در جاده طلائیه در نزدیکی خط مقدم کنار #شهیدهمت نیروها را هدایت کرد. صبح یکی از روزهای عملیات به خط مقدم رفت تا از نزدیک شاهد عملیات باشد که بر اثر مجروحیت، دست راست خود را از دست داد.💔
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهید_حسین_خرازی
#سالروز_شهادت🕊🕊🕊
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
☫@asemooni_313
╚══🦋°🌷 °🦋══╝
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
روز سوم عمليات بود. حاجي هم ميرفت خط و برميگشت. آن روز، نماز ظهر را به او اقتدا كرديم. سر نماز عصر، يك حاج آقاي روحاني آمد. به اصرار حاجي، نماز عصر را ايشان خواند.
مسئلهي دوم حاج آقا تمام نشده، حاجي غش كرد و افتاد زمين. ضعف كرده بود و نميتوانست روي پا بايستد.
سُرم به دستش بود و مجبوري، گوشهي سنگر نشسته بود. با دست ديگر بيسيم را گرفته بود و با بچهها صحبت ميكرد؛ خبر ميگرفت و راهنمائي ميكرد. اينجا هم ول كن نبود.
ادامه دارد...
#شهیدهمت.رایادکنید.باذکرصلوات
#مخلص_خدا | #سیره_شهدا
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
☫@asemooni_313
╚══🦋°🌷 °🦋══╝
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
پيشانيش از زور درد چروك افتاده بود. چهره اش در هم مچاله شده بود. انگار هر آن جمعتر ميشد. بايد عقب نشيني ميكرديم و حاجي نگران بود كه فرصت عقب بردن شهدا را نداشته باشيم. بچهها كه شهيد ميشدند، چهرهي حاجي برافروختهتر ميشد. ولي اين كه نتوانيم شهدا را عقب ببريم، براش خيلي دردناك بود.
آن شب تا صبح خيلي به حاجي فشار آمد. سعي ميكرد با بچهها شهدا را بكشند عقب. ولي لحظهي آخر، عجيب بود. حاجي نميتوانست از جبهه جدا شود. همه را فرستاده بود عقب. اما خودش گوشه كنار،دنبال بدن يكي از بچهها ميگشت.
ادامه دارد...
🌷شهدا را یاد کنیم با صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#شهیدهمت |
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
☫@asemooni_313
╚══🦋°🌷 °🦋══╝
قَدْ نَرَےتَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ عُیونِهم..
وقتےڪھ دلـت تنگ مےشود،
بھ #آسمانِ چشم هایشان
نگاه ڪن...
#شهیدهمت | #مخلص
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
☫@asemooni_313
╚══🦋°🌷 °🦋══╝
او همیشه با لباس بسیجی کنار نیروها بود. اگر کسی او را نمیشناخت گمان نمیکرد که او فرمانده لشکر باشد😊. شهید خرازی قبل از شهادت نیز شهید زنده بود. چندین بار در مصاف با نیروهای بعثی مجروح شده بود، اما همچون کوه روبروی دشمن میایستاد.هیچ چیز حتی مجروحیت هم نمیتوانست او را از ادامه راه متوقف کند. وی در عملیات خیبر در جاده طلائیه در نزدیکی خط مقدم کنار #شهیدهمت نیروها را هدایت کرد. صبح یکی از روزهای عملیات به خط مقدم رفت تا از نزدیک شاهد عملیات باشد که بر اثر مجروحیت، دست راست خود را از دست داد.💔
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهید_حسین_خرازی
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
☫@asemooni_313
╚══🦋°🌷 °🦋══╝
#نماز_شب_شهیدهمت💔
مادر #شهیدهمت می گوید « #ابراهیم از جبهه برای دیدن فرزند تازه به دنیا آمده اش به شهرضا رسیده بود با اینکه دیروقت بود، نیمه شب باصدای گریه و تضرع او از خواب بیدار شدم و دیدم داره نماز شب می خونه صبح همان شب، وقتی که #ابراهیم قصدبازگشت به جبهه را داشت، به او گفتم یک مقدار بمان و خستگی ات را رفع کن پاسخ داد مادرجان ما تا به حال درخواب های سنگین غوطه ور بودیم☺️، اما حالا دیگر وقت بیداری است ما هیچ وقت نمی توانیم فقط به راحتی و استراحت خودمان فکر کنیم☝️ اگر به این چیزها فکر کنیم دیگرنمی توانیم مزهی بیداری را بچشیم من خواب و استراحت دنیا را با تمام زرق و برقش به دنیادارها می بخشم😊 مادر، این دنیا تنگ است و جای من نیست »🕊
راوی:مادرشهید
#محمدابراهیمهمت
#نمازاول_وقت
#سفارش_یاران_آسمانی
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
☫@asemooni_313
╚══🦋°🌷 °🦋══╝
هر وقت خواستے ...
اقتدار و صلابت ،
توام با مهربانے را
در چهره یڪ مرد ببینے
چشمــــانت را
بہ حاج ابراهیم همّت بدوز ...
#شهیدهمت | #مخلص
╔══🦋°🌷 °🦋══╗
☫@asemooni_313
╚══🦋°🌷 °🦋══╝