#شهید_کمال_شیرخانی
ولادت:۱۶ فروردین ۱۳۵۵
شهادت:۱۴ تیرماه ۱۳۹۳
#خاطرات_شهید
✍همسر شهید شیرخانی گفت:
کمال راهرو منزلمان را به گفته خود، تبدیل به یک بهشت کوچک کرده بود. همیشه میگفت، «هرگلی که شما دوست داشته باشی را قلمه میزنم تا با دیدن آن جان تازه بگیری و لذت ببری.» او تمام تلاش خود را میکرد تا خانوادهاش در آرامش کامل زندگی کنند.
#سالروز_شهادت
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt🌹🍃
#خاطرات_شهید
یکی از مجاهدین عراقی میگفت: در یک زمستان سرد، با شهید دقایقی در چادری بودم. او متوجه شد یکی از مجاهدان در خواب از سرما میلرزد. با اینکه هوا سرد بود و خود او نیز به پتو نیاز داشت، پتوی خود را روی آن مجاهد انداخت. سپس گفت: مجاهدین عراقی ودیعههای امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم.
الان خانه هر مجاهد عراقی که بروی، سه عکس میبینی: امام خمینی، شهید صدر و شهید اسماعیل دقایقی.
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#سالروز_شهادت 🌷
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌈
@asganshadt
✍#خاطرات_شهید📃
🌴یکی از سربازش تعریف میکرد که یه شب تابستونی که کشیک خودش بوده به دوستش میگفت الان #فرمانده(حاج مهدی) میاد سرکشی با ماشین تویوتا کولردار.
اون چه میدونه ما تو این برجک از گرما میسوزیم
💐بعداز مدتی میبینه فرماندشون که #آقامهدی باشه میاد برا سرکشی اونم با دوچرخه🚲
🍃بعد ازشون میپرسه چی دوست دارین.اونا هم میگن بستنی. با دوچرخه میره براشون بستنی میخره.
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌷
#پاسدار_مدافع_حرم
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌈
@asganshadt
#خاطرات_شهید
قبل از رفتن ...
زیارت حضرت زهرا (س) خواند.
شهادت حضرت نزدیک بود و
رمز عملیات هم یا زهرا (س) !
از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد ؛
امّـا دیگر بر نگشت ...
كربلای پنج بود كه تركش خورد
بردنش بیمارستـان ...
چند روز بعد ۱۲بهمن ٦۵ شهید شد
آنروز، روز شهادت حضرت زهرا بود.
#شهید_حجةالاسلام_عبدالله_میثمی
#سـالروز_شهـادت🌷
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🖤
@asganshadt
🔻 #خاطرات_شهید
🔅 از آنجایـی ڪه به شهید محمودرضــا بیضایـی خیلی علاقه داشت، از همان #سوریـه اسم پسرش را محمودرضا انتخاب کرد،،
بعد از اینکه پسرش محمودرضا به دنیا آمـد، برادرم قصد داشت به ایـــران بیاید، امّـا وقتی به فرودگاه دمشق رسید درگیری سختی پیش آمد و دوباره بہ جبهه ی مقاومت بازگشت..
از آنجا پیام کوتاهے برای پسرش می فرستد و می گوید:" بـابـا، محمودرضا!
من الان بعد از #صـد_روز به فرودگاه دمشق آمدم تا بیایم کرمـان و تو را ببینم،
...ولی دو ساعت مانده به پرواز خبر دادند ڪه دوباره حمله شده و من باید برگردم..
🔅 {محمودرضا، من تو را خیلی دوست دارم، بابا، کار #بـی بـی زینب رو زمین است..
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
#خاطرات_شهید
هميشه می گفت:
"ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..."
هواپيمای سوخو را حاج احمد وارد نيروی هوايی سپاه كرد مراسم افتتاحيهاش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد،
ولی سردار گفت: ميخوام مراسم افتتاحيه توی مشهد باشه...
پايگاه هوايی مشهد كوچیك بود كفاف چنين برنامهای رو نميداد بعضيها همين را به سردار گفتند؛ ولی سردار اصرار داشت مراسم توی مشهد باشه با برج مراقبت هماهنگيهای لازم شده بود خلبان، بر فراز آسمان، هواپيما را چند دور، دور حرم حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله عليه طواف داد اين را سردار ازش خواسته بود خيليها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند خدا رحمتش كند؛ هميشه ميگفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..."
#شهید_حاج_احمد_کاظمی 🌷
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️
@asganshadt
#خاطرات_شهید
🌷اصلا تاكتيک عباس در واحد اطلاعات و عمليات، ملاقات با سران گروهک ها بود و بيشتر وقتش صرف رفت و آمد ميان آنها می شد. غالبا هم تنها می رفت و بدون اسلحه. مثلا يك گردن كلفتی به اسم «علی مريوان» دار و دسته مسلح سی _ چهل نفری راه انداخته بود. عباس تصميم گرفت كه «علی مريوان» را وادار به تسليم كند.
🌷 اراده كرد و رفت پيش شان. اميدوار نبوديم زنده برگردد، جلويش را هم نمی توانستيم بگيريم. تصميم كه می گرفت ديگر تمام بود. هرچه می گفتيم بابا! اينها كه آدم نيستند، می روی، سرت را برايمان می فرستند، عين خيالش نبود.
🌷 مدتی با آنها رفت و آمد می كرد، با آنها غذا می خورد، حتی كنارشان می خوابيد! اينها عباس را می شناختند كه كيست و چه كاره است ولی بهش «تو» نمی گفتند. بالاخره «علی مريوان» و دار و دستهاش داوطلبانه تسليم شدند.
🌷 دفترچه خاطره علی مريوان كه دست بچهها افتاد ديدند يک جا درباره عباس نوشته: «چند بار تصميم گرفتم او را از بين ببرم، ولی ديدم اين كار ناجوانمردانهای است. عباس بدون اسلحه و آدم می آيد. اين ها همه حسن نيت او را نشان می دهد. كار درستی نيست كه به او صدمه بزنم...».
📎 چهارمین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله «ص»
#شهید_حاج_عباس_کریمی
#سالروز_شهادت 🌷
● ولادت : ۱۳۳۶ ،قهرود کاشان
●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ،عملیات بدر، شرق دجله
╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮
@asganshadt
╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯
#خاطرات_شهید
💠امام حسن عسگری (ع) برات شهادتش را امضا کرد.
◽️ آخرین باری که على برگشت، حال و روز خوبی نداشت. سه روزی در محاصره بودند که به لطف خدا با کمک نیروهای عراقی آزاد شده بودند. دستش جراحت برداشته بود. هر چه به علی اصرار کردم که بیشتر بمان و بعد از بهبودی برو، قبول نکرد. گفت: من بمانم و همرزمانم آنجا باشند؟
◽️من چه فرماندهی هستم که سربازانم در میان نبرد و میدان کارزار باشند و من اینجا استراحت کنم. نه، من تاب ماندن ندارم. خیلی فرق کرده بود و نورانی شده بود. مثل همیشه نبود. برای رفتن عجله داشت. در نهایت بعد از چهار روز، دوباره راهی شد. مدتی بعد خبر شهادتش را برایمان آوردند.
◽️گویا ابتدا به شدت مجروح می شود و بچه ها تا او را به بیمارستان می رسانند در آنجا شهید می شود. می گویند تا مسیر رسیدن به بیمارستان على شهادتین می گفت. قبل از عملیات از یکی از دوستانش که در سامرا بود خواست که برایش دعا کند و او هم در محضر امام حسن عسگری (ع) برای علی و شهادتش دعا می کند و این گونه امام برات شهادتش را امضا نمود.
✍ راوی: همسرشهید
#شهید_علی_منعیات
#سالروز_شهادت🌷
◽️ولادت : ۱۳۶۴ خرمشهر
◽️شهادت : ۱۳۹۳/۱۲/۲۰ سامرا
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️
@asganshadt
#خاطرات_شهید
سر قبر #شهید_تورجی_زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو
من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید...
اما دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم پس دعا کن تا به خواستهام برسم...
#شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست...
#شهید_مسلم_خیزاب🌷
راوی : #همسر_شهید
اللهم عجل لولیک الفرج
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️
@asganshadt
#خاطرات_شهید❣🌸
🔵 مصطفی از اول ،همون موقع که ما کلاس سوم دبیرستان بودیم روی افغانستانی ها خیلی حساس بود👌
همیشه میومد افغانستانی ها رو میبرد کهنز. بچه ها که مسخرشون میکردن عصبانی و ناراحت میشد. میگفت اینا هم برادرای ما هستن
🔷مصطفی یه بار به من گفت چرا مداحا برای شهدا نمیخونن؟
بهش گفتم خب تو برو بخون .
صداش بد بود ولی رو داشت.
اون شب رفت توی هیئت کربلا کربلا ما داریم می آییم رو خوند.
هیئت از خنده منفجر شد .☺️
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
#خاطرات_شهید 🌷
🔰هميشه #پارچه سياه 🖤كوچکی
بالای جيب لباس👕 سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبـ💕ــش...
روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
🔰همه میدانستند #حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت #پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت.... كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن #مشكی ميگذراند.
🔰در گردان #تخريب هم هميشه توی عزاداری🏴 و خواندن دعا 🤲پيشقدم بود. حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه #عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.
🔰پ.ن: #معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...
#فرمـــانده!تخریبچی هایت را بفرست ...اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ...
#گناه 🚫احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..
#فرمانده_ی_گردان_تخریب
#شهید_محسن_دین_شعاری 🌷
#گردان_تخریب
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸
@asganshadt
#خاطرات_شهید
وقتی بهم گفت «ازت راضی نیستم»
انگار دنیا روی سـرم خراب شده بود
پـــرسیدم: «واسه چی؟»
گــفت:چــرا مــواظب #بیـــــتالمال
نیستی میدونی اینا رو کی فرستاده
میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟!
همهش امانته!
گفتم: حاجی میگی چی شده یا نه؟
دستش را باز کرد #چهار تا حبّه قند
خاکی تـوی دستش بود دم در چادر
تدارڪات پیدا ڪرده بود!
#شهید_مهدی_باکری🌷
#شهیدگمنام✨
#حاج_قاسم_سلیمانی🥀
@asganshadt