🌸┄┅═✼🌸✼═┅┄🌸
⛳بچه ها را جمع كردن توے ميدان
صبح گاه پادگان؛ قرار بود...
آيت الله موسوے اردبيلے برايمان
سخنرانے كنند.
💠لابلاے صحبت هايشان گفتند:
امام فرمودند....
من به #پاسدارها خيلے علاقه دارم...
چرا كـه پاسدارها سربازان.... #امام_زمان_(عج)_هستند.
🔻كنـار محمود ايستاده بودم و سخنرانے
را گوش مے دادم.
وقتے آيت الله اردبيلے اين حرف را گفتند،
يک دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛
بے حال و ناراحت يک جا نشست...
مثل كسے كـه درد شديدے داشته بـاشد.
🍃 زير لب مے گفت:"لا اله الا الله"
تـا آخر سخنرانے همين اوضاع و احوال
را داشت. تـا آن موقع اين جورے نديده بودمش.
🔆 از آن روز به بعد هر وقت كلاس مے رفت،
اول از همه كلام امـام را مے گفت،
بعد درسش را شروع مے كرد.
مے گفت: اگر شما كـارے كنيد كـه خلاف
اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد،...
مـا بـايد اون چيزے باشيم كـه امام مے خواد.
#شهید_محمود_کـاوه🌷
●▬▬▬▬๑۩
🔶 @asganshadt🔶
۩๑▬▬▬▬●
4⃣5⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸در قسمتی از ارتفاع، فقط #یک_راه برای عبور بود. #محمودکاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی💥 دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده🔒 بود،هیچ کس نتونست از این جا #رد_بشه".
🔹گفت: بریم #جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم.رفتیم تا نزدیک سنگر #تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد👀.
🔸آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را #خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف🔀 آرایش داده و بزنیم به #خط".جور خاصی پرسید:" #دیگه چه کاری باید بکنیم!".
🔹گفتم:چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه🗯.
گفت:یک کار دیگه هم باید #انجام_داد.
گفتم:چه کاری⁉️با حال عجیبی جواب داد: #توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم❌.
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@asganshadt
:
✅#سبک_زندگی_شهدا
🌸 یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه.
🌸کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش را بدهم.
🌸 او یک دستمال از داخل جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود.
🌸در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، همان طور که می خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده.
🌸همان طور که خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست.
🌸چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت: بمیر، میمردم.
#شهید_محمود_کاوه
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt 🌹🍃
🔸هر وقت پیش محمود حرف #زن را میزدیم، میگفت: دست از سر من بردارید! ازدواج💍 برای کسی است که #مرد این دنیا باشد، نه من❌ که تا چند وقت دیگر #شهید میشوم🕊
🔹همیشه میگفت: من، #داماد جبههام، و عروسم حجله #شهادت است🌷 حتی یک بار اسمش برای مکه درآمده بود، ولی محمود نرفت. میگفت: الان ماندن در جبهه، #واجبتر از حج است.
🔸عجیب هم «آقا» را دوست داشت. همه فکر و ذکرش #آقای_خامنهای بود. پز میداد که من بزرگ شده خامنهایام😍 و از بچگی، هوایم را داشته.
#شهید_محمود_کاوه
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌺
@asganshadt
🔹بچه ها را جمع کردند👥 توی میدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود #آیت_الله_موسوی اردبیلی برایمان سخنرانی کنند🎤 لابلای صحبت هایشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خیلی علاقه دارم💞 چرا که پاسدارها #سربازان_امام_زمان (عج) هستند.
🔸کنار #محمود ایستاده بودم و سخنرانی را گوش می دادم🎧وقتی آیت ا... اردبیلی این حرف را گفتند، یک دفعه دیدم محمود رنگش عوض شد😨 بی حال و #ناراحت یک جا نشست
🔹مثل کسی که دردشدیدی💔 داشته باشد. زیر لب می گفت: "لا اله الا الله" تا آخر سخنرانی همین اوضاع و #احوال را داشت. تا آن موقع این جوری ندیده بودمش🚫
🔸از آن روز به بعد هر وقت کلاس می رفت، اول از همه #کلام_امام را می گفت، بعد درسش📖 را شروع می کرد.
🔹می گفت: اگر شما کاری کنید که خلاف اسلام باشد، دیگه #پاسدار نیستید❌، ما باید اون چیزی باشیم که #امام می خواد👌
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پست اینستاگرامی #زهرا_کاوه
دختر #شهید_محمود_کاوه
من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بينم بدآهنگ است
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راه بی برگشت بگذاريم.... .
#فرزندان_شهدای_مدافع_حرم
#مهرماه
@asganshadt