از درد ترک خورده و از زخم کبودیم
کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم
او می رود و هر قدمش لاله و نسرین
ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم
ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم
با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم
تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست
از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم
جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم
در حسرت پیراهن او پود به پودیم
پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است
دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم
بر سقف اگر رستن قندیل فراز است
ما نیز همانیم، فرازیم و فرودیم
یک روز میاید و بماند که چه دیر است
روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم
بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم
آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم
#حامد_عسکری
پیگیرِ پریشانیِ ما دیر به دیر است...!
دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم
#حامد_عسکری
عشق مدتهاست این روحِ سراسر درد را
برده بر بامِ جنون و نردبان برداشته
#حامد_عسکری
من ارگ بــم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی
این تاول و تب خال و دهان سوختگی ها
از آه زیــــاد است ، نــه از خوردن آشی
از تُنگ پریدیم به امید رهایـــی
ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی
یک بار شده بر جگرم زخـــم نکاری؟
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟
هر بار دلم رفت و نگاهی بـه تو کردم
بر گونه ی سرخابی ات افتاد خراشی
از شوق هم آغوشی و از حسرت دیدار
بایست بمیریم چه باشی چـه نباشی
#حامد_عسکری
باد می آید و از قافیه ها می گذرد
از غزل های من زخم نما می گذرد
باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر
نرم می آید و از بغض خدا می گذرد
بوی آویشن کوهیست که می آید یا...
باد از خرمن موهای رها می گذرد؟
زنده رودیست پریشان وسط پیچ و خمش
شب جدا می گذرد... شعر جدا می گذرد
چند قرن است که یلدای من کهنه چنار
به غزلخوانی چشمان شما می گذرد
باد می آید و «رخساره برافروخته است»
شاید «از کوچه معشوقه ی ما می گذرد»
#حامد_عسکری
عشق مدت هاست این روح سراسر درد را
برده بر بام جنون و نردبان برداشته..!
#حامد_عسکری
هرچه با تنهایی من آشنا تر میشوی
دیرتر سر میزنی و بی وفا تر میشوی
هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر میشوی
من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر می بالی و بالا بلاتر میشوی
مثل بیدی زلفها را ریختی بر شانهها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر میشوی
عشق قلیانی است با طعم خوش نعنا دوسیب
می کشی آزاد باشی، مبتلاتر میشوی
یا سراغ من می آیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا... تر میشوی
#حامد_عسکری
بلندای شب یلدا برای کامیابان است
برای عاشقانِ دربهدر کوتاهتر، بهتر
#حامد_عسکری
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرنی ست در این مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکۀ خشک
حال حبسیهنویسی ست که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و... بی بسمل و ... چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آنگونه که می دانم و می دانی نیست
#حامد_عسکری 🌱
وقتی که چشم های کسی میکشد تو را
چاقوی دسته نقرهی زنجان چه فایده...
#حامد_عسکری