از لب سرخابی ات عناب میریزد فقط
از شب چشمان تو مهتاب میریزد فقط
تو شبیه حضرت مریم مقدس بوده ای
از زلال چشمهایت آب میریزد فقط
تا دهن وا میکنی حافظ تعجب میکند
از لبانت مصرعی نایاب میریزد فقط
تو بچرخان تاس چشمت را که از الماس چشم
شیش و هشت و رمل و اسطرلاب میریزد فقط
ناز کم کن حضرت حوا نرو با دلبری
چین به چین از دامنت شبتاب میریزد فقط
برق چشمت را بپوشان آدم است و وسوسه
از نگاهت دم به دم قلاب میریزد فقط
میشود ارام اعصابم کنار خنده هات
از لبت یک بسته قرص خواب میریزد فقط
#زینب_حسامی
به مصداق حدیث وال من والاه فهمیدم هر آنکس عاشق مولاست،من هم دوستش دارم
#زینب_حسامی
از لب سرخابی ات عناب میریزد فقط
از شب چشمان تو مهتاب میریزد فقط
تو شبیه حضرت مریم مقدس بوده ای
از زلال چشمهایت آب میرزد فقط
تا دهن وا میکنی حافظ تعجب میکند
از لبانت مصرعی نایاب میریزد فقط
تو بچرخان تاس چشمت را که از الماس چشم
شیش و هشت و رمل و اسطرلاب میریزد فقط
ناز کم کن حضرت حوا نرو با دلبری
چین به چین از دامنت شبتاب میریزد فقط
برق چشمت را بپوشان آدم است و وسوسه
از نگاهت دم به دم قلاب میریزد فقط
میشود ارام اعصابم کنار خنده هات
از لبت یک بسته قرص خواب میریزد فقط
#زینب_حسامی
برای غربت زهرایی اش، عزاداری
به سجده های شبت، مثل ابر می باری
برای غربت درد بقیع چندین قرن
به روی خاک ، غریبانه اشک می کاری
چه دردهای غریبی که مانده در دل تو
چه رازهای مگویی که با خدا داری
بقیع پایه ی عرشست روی قلب زمین
چه جای پرسش و پاسخ چه جای انکاری
به آسمان جوانی که رفت در دل خاک
بگو که با تو چه کرده سکوت اجباری
هزار مسأله دارم چرا وصیت کرد
نشان قبر مرا در دلت نگهداری
خدا کند که بیایی خدا کند آقا
خدا کند که از این راز پرده برداری
چه کرده با دل بی طاقتت هلال کبود
که چشم از در و دیوار بر نمی داری
بشر برای غمش تا ابد سیه پوش است
که مانده در دل تاریخ رنج بسیاری
به عهد سبز غدیری که در سقیفه شکست
ندیده ای تو از این قوم غیر آزاری
چه روزگار غریبی که دختری در شام
به روی برگ گلش خورده نقش تکراری
هنوز مانده از این قوم یک نفر باقی *
چه سبز پوش دلیری عجب سپهداری
قسم به نام محمد (ص)قسم به نام علی
به قد و قامت تو آمده علمداری
بیا که جام غزل هر دوشنبه لب تشنه است
تو هر دوشنبه به لب هام میشوی جاری
به جمکران صمیمی قسم به جاده ی قم
به دست سبز دعاهابه شعر بیداری ....
عجیب عاشقم و عشق در دلم جاریست
منم کنیز تو آقا ....بگو.....خریداری ....
#زینب_حسامی
با تو حلال می شود باده به باده مستی ام
ای تو بهانه ی لبم رفت به باد هستی ام
#زینب_حسامی
میآید از دستت کمی باران بگیرد
رزقی کریمانهتر از سلطان بگیرد
با حال خسته، دلشکسته، دستْ خالی
پای ضریحت آمده درمان بگیرد
هم آب میخواهد بنوشد در حریمت
هم سفرهای آورده تا که نان بگیرد
او آمده پیدا کند حال خوشش را
او آمده تا غصهاش پایان بگیرد
خالی است دستانش ولی امید دارد
تا با کلافی یوسف کنعان بگیرد
پایین پایت آمده، پایش نلغزد
بالای سر زانو زده، سامان بگیرد
مرده است قلب شاعرت در روزمرْگی
آقا نگاهی کن که مرده جان بگیرد
بر گنبدت رو میزند هر روز، خورشید
تا نوری از این روضهی رضوان بگیرد
با معرفت هر کس به پابوس تو آید
در روز محشر حق بر او آسان بگیرد
#زینب_حسامی
ما غیرت خود را همه جا جار زنیم کوبنده تر از همیشه این بار زنیم
با موشک پر صلابتی چون فتاح قلاده به گردن سگ هار زنیم
#زینب_حسامی
من شاعر چشمان توام می دانی
ناگفته سخن های مرا میخوانی
حیفا منم و نشسته ای در قلبم
چون موشک خیبر شکن ایرانی
#زینب_حسامی
در جنگ هماره صفشکن باید بود
همپای دلیران وطن باید بود
ما افسر جنگ نرم میهن هستیم
پس بر تن هر قلم کفن باید بود
#زینب_حسامی
ما شیر زنان جنگ و نامی هستیم
همرزم جهاد با سلامی هستیم
ما زینبیان عرصه ی میدانیم
سرباز وطن مثل امامی هستیم
#زینب_حسامی
#شیر_زن_ایرانی
🏴
قسم به پیرهن مشکیام که در دو جهان
سیاهپوش غمت، روسپید خواهد شد
#امام_حسین
#زینب_حسامی
وقتی که بال پر زدنم را فروختی
یعنی که شعله شعله تنم را فروختی
یعنی هوای پر زدنم را میان دشت
یعنی که اسب ترکمنم را فروختی
وقتی هوای سازش و حرف مذاکره است
انگار رستم کهنم را فروختی
انگار روی دست شغالان به نرخ روز
شیر ژیان صف شکنم را فروختی
لعنت به خنده های نمادین انفعال
با خنده خون هم وطنم را فروختی
آخر مذاکره به کدامین بها رواست
با نرخ چند جان و تنم را فروختی
ما تن نمیدهیم به ذلت برو بپرس
خونت رواست گر وطنم را فروختی..
#زینب_حسامی