تو به تحریک فلک فتنهٔ دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام
#فروغی_بسطامی
گفتم از دیوانگی زلفش بگیرم،عشق گفت
لایق این حلقهی زنجیر هر دیوانه نیست!
#فروغی_بسطامی
گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند
حاشا که مشتری سر مویی زیان کند...
#فروغی_بسطامی
من آن شهرم که سیلاب محبت ساخت ویرانم
تو آن گنجی که در ویرانه دلها وطن داری
#فروغی_بسطامی
سال ها کردم به صافی خدمت میخانه را
تا می صاف محبت در وجودم خانه کرد
دانهٔ تسبیح ما را حالتی هرگز نداد
بعد از این در پای خم، انگور باید دانه کرد
#فروغی_بسطامی
مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه میگردی
که دل گم کردهام آنجا و میجویم نشانش را
#فروغی_بسطامی
گویند که در سینه ،غم ِعشق نهان کن
در پنبه چه سان آتش سوزنده بپوشم!؟...
#فروغی_بسطامی
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است
#فروغی_بسطامی
امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم
تو خوب تر ز ماهی من اشتباه کردم
#فروغی_بسطامی
چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد
که بـه یک جرعه مرا بی خـود و لایعقل کرد
#فروغی_بسطامی
کار جنون ما به تماشا کشیده است
یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی
#فروغی_بسطامی
🌹 @ashaarjalal
قدم به کوچهی دیوانگی بزن چندی
که عقل بر سرِ بازارِ عشق حیران است
#فروغی_بسطامی
https://eitaa.com/joinchat/2791440763C26820b7e23
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
#فروغی_بسطامی
امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم
تو خوب تر ز ماهی، من اشتباه کردم
#فروغی_بسطامی
دل به نگاهِ اولین، گشت شکار چشم تو
زخمِ دگر چه میزنی صیدِ به خون تپیده را؟
#فروغی_بسطامی
گفتم آباد توان ساخت دلم را گفتا
حسن این خانه همین است که ویران ماند!
#فروغی_بسطامی
تا درون آمد غمش، از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را...
#فروغی_بسطامی
گویند که در سینه، غم ِعشق نهان کن
در پنبه چهسان آتش سوزنده بپوشم
#فروغی_بسطامی
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را
گر بدینسان نرگس مست تو ساغر میدهد
هوشیاری مشکل است البته مستان تو را
وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست
بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را
جز سر زلف پریشانت نمیبینم کسی
کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را
ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت
سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را
هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب
صبحدم بیند اگر چاک گریبان تو را
دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند
گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را
چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد
تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را
آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر
ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را
#فروغی_بسطامی
تو عهد کردهای که نشانی به خون مرا
من جهد کردهام که به عهدت وفا کنی
#فروغی_بسطامی
غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد
نه مملوکی که هر ساعت نظر با مالکی دارد
#فروغی_بسطامی