eitaa logo
به وقت شاعری
377 دنبال‌کننده
351 عکس
356 ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 ادمین تبادل👇👇 @hrpb1371 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
تو از قبیله خوبان سست پیمانی من از جماعت عشاق سخت پیوندم
تو به تحریک فلک فتنهٔ دوران منی من به تصدیق نظر محو تماشای توام
گفتم از دیوانگی زلفش بگیرم،عشق گفت لایق این حلقه‌ی زنجیر هر دیوانه نیست!
گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند حاشا که مشتری سر مویی زیان کند...
«عمری که صرفِ عشق نگردد بطالت است»
"نوای عشق تو سر می زند ز هر بندم"
من آن شهرم که سیلاب محبت ساخت ویرانم تو آن گنجی که در ویرانه دلها وطن داری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سال ها کردم به صافی خدمت میخانه را تا می صاف محبت در وجودم خانه کرد دانهٔ تسبیح ما را حالتی هرگز نداد بعد از این در پای خم، انگور باید دانه کرد
مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می‌گردی که دل گم کرده‌ام آنجا و می‌جویم نشانش را
گویند که در سینه ،غم ِعشق نهان کن در پنبه چه سان آتش سوزنده بپوشم!؟...
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است
امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم تو خوب تر ز ماهی من اشتباه کردم
چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد که بـه یک جرعه مرا بی خـود و لایعقل کرد
کار جنون ما به تماشا کشیده است یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی 🌹 @ashaarjalal
«آن که آسان می‌سپارد جان به دیدارت منم»
قدم به کوچه‌ی دیوانگی بزن چندی که عقل بر سرِ بازارِ عشق حیران است https://eitaa.com/joinchat/2791440763C26820b7e23
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم تو خوب تر ز ماهی، من اشتباه کردم
دل به نگاهِ اولین، گشت شکار چشم تو زخمِ دگر چه می‌زنی صیدِ به خون تپیده را؟
گفتم آباد توان ساخت دلم را گفتا ‌حسن این خانه همین است که ویران ماند! ‌
تا درون آمد غمش، از سینه بیرون شد نفس نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را...
گویند که در سینه، غم ِعشق نهان کن در پنبه چه‌سان آتش سوزنده بپوشم
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را گر بدینسان نرگس مست تو ساغر می‌دهد هوشیاری مشکل است البته مستان تو را وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را جز سر زلف پریشانت نمی‌بینم کسی کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب صبح‌دم بیند اگر چاک گریبان تو را دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را
تو عهد کرده‌ای که نشانی به خون مرا من جهد کرده‌ام که به عهدت وفا کنی
غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد نه مملوکی که هر ساعت نظر با مالکی دارد