از قنوتش دعا به میدان ریخت
جلوه های خدا به میدان ریخت
یک پسر رفت و یک پدر ، جگرش
از همان ابتدا به میدان ریخت
شاعران با کنایه می گویند
واژه رفت و هجا به میدان ریخت
بخشی از کربلا به میدان رفت
همه کربلا به میدان ریخت
أشبه الناس به رسول الله
رفت و هی مصطفی به میدان ریخت
یک علی تیغ و نیزه خورد اما
صد و ده مرتضی به میدان ریخت
پاره های تن حسین مدام
از کنار عبا به میدان ریخت
#محسن_ناصحی
گیرم که آتش باشد و سنگر بسوزد
تا با حقی حاشا تو را باور بسوزد
تا تشنگان هستند ساقی می ننوشد
حتی اگر از تشنگی حنجر بسوزد
ساقی به دریا رفت و ساحل چشم در راه
آتش در آب افتاده آب آور بسوزد
عباس یعنی غیرت اللهی که تا هست
حاشا که در آتش حرم دیگر بسوزد
عباس یعنی زینب و زینب ابالفضل
با این برادر کِی دل خواهر بسوزد
زینب تمام حجت یک اعتقاد است
حاشا که زینب باشد و معجر بسوزد
#محسن_ناصحی
فکر کن ظهر شود، روز به آخر برسد
لحظهها بگذرد و ساعت خنجر برسد
لحظه ی آخر گودال به کندی برود
خنجر کینه سراسیمه به حنجر برسد
فکر کن بین اجانب به چه وضعی به چه حال؟
زینب از تل به تماشای برادر برسد
هرچه بوده است به غارت برود در گودال
بوسهای از رگ خشکیده به خواهر برسد
قد خم دارد از این غم؛ چه کسی میدانست،
ارث مادر وسط دشت به دختر برسد؟!
#محسن_ناصحی
هرچه گفتند درست است ، امان از قابیل
گریه کرد آدم از آن روز برای هابیل
انبیا راوی اشکند ، بخوانید از بس
روضه خوانده است به گوش همگی جبرائیل
از قیامت چه خبر ؟ آمد و رد شد ، خوابیم
صور را ظهر دهم آمد و زد اسرافیل
هفت سال آب نخورده است ، زبانش تشنه است
خشک شد از عطش کرببلا حتی نیل
ما شنیدیم نبُرّید ولی عاشورا
خنجر کند جدا کرد سر از اسماعیل
وهب آمد که بگوید ، نه ، بفهماند که
روضه خوانده است برای غم قرآن انجیل
خواست اما نتوانست ، بدن درهم بود
از کجا قبض کند روح تو را عزرائیل
#محسن_ناصحی
ابر آمد و گریه کرد با باد گریست
باران شد و قطره قطره افتاد، گریست
تا کرببلا زنده بماند، هر روز
در سوگ پدر، حضرت سجّاد گریست
#محسن_ناصحی
از صدایش تن بی جان تو جان پیدا کرد
پیکر بی رمقت باز توان پیدا کرد
زینب است این که پر از ناله ی یابن الزهراست
قلبت از ضجّه ی زینب ضربان پیدا کرد
ایستادی که ببینند هنوزت جان هست
مرحبا ! خیمه همین قدر امان پیدا کرد
ایستادی که بفهمانیمان عزت را
گرچه باشد ته گودال ، توان پیدا کرد
آه از مرثیهخوانی که نفهمید تو را
ولی از برکت این واقعه نان پیدا کرد
#محسن_ناصحی
دیدند محرّم به تو چشمی تر داد
یک باغ گلِ شکفتهی پرپر داد
گفتند چرا گریه؟ نمیدانستند
چشم تو به اشک معنی دیگر داد
ابر آمد و گریه کرد، با باد گریست
باران شد و قطره قطره افتاد، گریست
تا کرببلا زنده بماند، هر روز
در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست
#محسن_ناصحی
گفتم چقدر فاصله تا عرش مانده است
گفت از نجف پیاده حدوداً سه روز و نیم
#محسن_ناصحی
باغ ما این است؛ طوفان شد، صنوبر ایستاد
سروی از پا اوفتاد و سرو دیگر ایستاد
روی نی میرفت بی سر آفتاب کربلا
باغ شاهد بود از آن پس نخل، بیسر ایستاد
حال ما را خوب میدانند عاشورائیان
هر زمان اکبر زمین افتاد، اصغر ایستاد
یک اُحد دردیم آری؛ حمزه رفت امّا چه باک!
مصطفی هر وقت تنها ماند، حیدر ایستاد
«قل هو الله أحد» را دست بستند و چه غم
هر کجا قرآن در آتش رفت، کوثر ایستاد
عین تسلیم و رضائیم؛ این تمام حرف ماست
زیر خنجر رفت اسماعیل، و هاجر ایستاد
أین نصرالله؟ نزدیک است اذان آمد، ببین!
روی بام خانه با الله اکبر ایستاد
#محسن_ناصحی
اذان بگو - سنُصلی - رجز بخوان - سنُقاوم -
به عشق صبح ظهوری همیشگی و مداوم
نوشته اند رسائل ، هزار عالم و فاضل
مدرّسان فضائل ، معلّمان مکارم
که ظلم بر لب گور است ، مقدّمات ظهور است
نمان که وقت عبور است ، بُروز کرده علائم
غمین مباش فلسطین که راز آیه ی والتّین
برآمد از دل یاسین به مدّ واجب و لازم
ولَو نشا لَطَمسنا ، ولَو نشا لَمَسخنا
فمااستطاع و مضیّا ، بگو به کافر و ظالم
حماسه است و حماسش ، خروش دشنه و داسش
یهود ماند و هراسش در این شب متلاطم
اگر زمانه منافق ، نبود اگر که موافق
تو در نگاه خلایق غیور باش و مقاوم
غمین رنج تو ماییم ، نگو نپرس کجاییم
قسم به قدس می آییم ، به نام نامی قاسم
#محسن_ناصحی
نیتی داری اگر سربسته در سر ، نذر کن
در بساطت هرچه شد با خود بیاور ، نذر کن
دست خالی پیش ارباب کرم رفتن خطاست
شاعری؟ باشد ، مداد و چند دفتر نذر کن
می روی مشهد دل از بند زمینی ها بکن
آسمانی باش ، گاهی هم کبوتر نذر کن
هرکجا کارت به مشکل خورد اهل روضه باش
بعد هم یک سفره ی موسی بن جعفر نذر کن
ده برابر ده برابر عشق جبران می کند
بر در این خانه سائل ! ده برابر نذر کن
مادرم را که خدا رحمت کند ، در کاظمین
گفت : مادر ، حاجتی داری؟ بر این در نذر کن
#محسن_ناصحی
اسلام من آغاز شد با یا رسول الله
من بندهی ناچیزم و آقا، رسول الله
من از ازل تا روز آخر عبد درگاهم
از ابتدا تا انتها مولا، رسول الله
ما ذرهایم! از ذره، کاری بر نمیآید
میسازد از ما قطرهها دریا، رسول الله
وقت اذان دست مؤذن را که میگیرد،
الا خدا الا علی الا رسول الله؟!
نام علی را میبرم زیرا که میدانم
راضیست از ما با علی تنها، رسول الله
پیغام مبعث را که آوردی بمان جبریل
بگذار تا حیدر بگوید با رسول الله
نور علی، نور محمد بوده از اول
در صورت حیدر شود پیدا رسول الله
از کعبه و از مسجد الاقصی کجا میرفت؟
با مرتضی در لیلة الاسرا رسول الله
هرجا محمد بوده آنجا با علی بوده
با مرتضی بوده است در هر جا، رسول الله
وقتی منافقها فراری میشدند از جنگ
میماند در حصن علی، حتی رسول الله
من معتقد هستم به تأیید علی راحت،
پروندهام را میزند امضا رسول الله
#محسن_ناصحی