با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
خط به خطِ صفحۀ پیشانیات اشراقی است
صبح صادق در همین تصویر معنا میشود
فیلسوفان را اشارات تو عاشق میکند
آرزومند شفایت ابن سینا میشود
مست از یاقوت سرشار کلامت میشویم
با جواهرهای نابت فقه پویا میشود
از حدیثت عالمان اعجاز را آموختند
هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا میشود
احسنالصدق است هر بیتی که در وصف شماست
شعرهای صادقانه بهترینها میشود
#محمدمهدی_خانمحمدی
نمیفهمند ما را عقلهای بیجنون هرگز
بگو سید نباشد راه ما بی فتح خون هرگز
نشستن را نمیدانیم در سوگت به پا خیزیم
که طوفان نسبتی هرگز ندارد با سکون هرگز
درنگ و جنگ ما در فتنهها موقوف فرمان است
نباشد سربلندیهای ما بیآزمون هرگز
اَلا إنَّ الدَّعِیَّ ابن الدّعی قَد رَکَّزَ... هیهات
که بیسر میشویم امروز اما سر نگون هرگز
متون را خواندهام، ما آنچنان پیروز فرداییم
که حتی نامشان باقی نماند در متون هرگز
چنان در خون نصرالله صهیون غرق خواهد شد
که از یادش نخواهد رفت نحن الغالبون هرگز
#محمدمهدی_خانمحمدی
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند
مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را...
میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی
که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را
عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش
پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را
نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری
فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را
به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد
نمک از سفرهاش برداشتی، مشکن نمکدان را
ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است
علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را
علی، شب با چراغی خانههای شهر را میگشت
ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را
نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر
مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را
همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم
که لبخند تو زیبا میکند اشعار حَسّان را
#محمدمهدی_خانمحمدی
در بدرقهات غصهی انبوه کم است
باید ز غم تو مُرد، اندوه کم است
هشتاد و سه تُن بمب چه معنا دارد؟
این حجم برای کشتن کوه کم است
#محمدمهدی_خانمحمدی
#سید_حسن_نصرالله
🔹دفتر هستی🔹
تویی پیداتر از پیدا نمییابیم پیدا را
چرا مانند ماهیها نمیبینیم دریا را
نشانت میدهد جنگل، بیابان، رود، کوهستان
گمانم یک نفر آیینهکاری کرده دنیا را
نسیمی میوزد وقت اذان از دورهای دور
به آرامی نوازش میکند پلک سحرها را
تجلّی میکند حتی همین بید حیاط ما
اگر من هم بلد باشم تکلّمهای موسی را
تو نامت را نوشتی جای جای دفتر هستی
ولی ما نابلد بودیم و گم کردیم معنا را
#محمدمهدی_خانمحمدی
در خلسهای از شهودِ عرفانِ غدیر
پیش از همه رفتند به قربانِ غدیر
دیدیم به خون خویش بیعت کردند
یاران حسیناند، شهیدانِ غدیر
#رباعی
#محمدمهدی_خانمحمدی
این است خبر، بیخبران گوش شوید
از صفحهٔ تاریخ فراموش شوید
امروز خبر زندهتر از دیروز است
این خطبهٔ زینب است، خاموش شوید
#رباعی
#محمدمهدی_خانمحمدی
کلام دختر نهجالبلاغه نافذ بود...
و درس مردی و غیرت به کوفیان میداد
خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید
اگر خدا به شما عمر جاودان میداد...
به پاس این همه مدت که دم تکان دادید
خلیفه کاش همانقدر استخوان میداد...
نشستهاید سر سفرهی حرام آنقدر
که نامههای شما نیز بوی نان میداد
و رودهای روان را بر آن کسی بستید
که اذن بارش باران به آسمان میداد
شما به نام محمد چقدر میکشتید؟!
خدا اگر به علی همچنان جوان میداد»
و کاش خطبه او تا همیشه جاری بود
و کاش گریه کمی بیشتر امان میداد
#محمدمهدی_خانمحمدی