مخواه مصلحتاندیش و منطقی باشم
نمیشود به خدا، پای عشق در کار است
#محمد_سلمانی
تو ترکم کردی و من همچنان در شهر خواهم ماند
که رسم عاشقی را بین مردم جا بیندازم
#محمد_سلمانی
🌹 @ashaarjalal
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سر زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربهی قبلهنما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت ؟!
من بودم و زاهد به دو راهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم، او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما
من گم شدم و شانه، پیِ کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت ؟!
میخواست بکوشد به فراموشیات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت !
#محمد_سلمانی
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!!!
#محمد_سلمانی