بی گل روی تو ذرات جهان در خوابند
رخ برافروز و جهان را به سر کار بیار...
#صائب_تبریزی
انصاف نباشد که منِ خستهی رنجور
پروانهی او باشم و او شمعِ جماعت
#سعدی
صحبت غنیمت است به هم چون رسیدهایم
تا کی دگر به هم رسد این تختهپارهها
#صائب_تبریزی
به تو محتاج چنانم که فقیری به دِرَم
به تو مشتاق چنانم که غریقی به کنار
#طبیب_اصفهانی
اگر تنها شدم، غم نیست، خاطرجمع باش ای دل
که گر با دیگران بیگانهام، با خویش مأنوسم
#فاضل_نظری
فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم...
#شهریار
گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
#مهدی_اخوان_ثالث
در فصل بهاریم و سراپا زردیم
ما در تَبِ او سوخته اما سردیم
ای محور گردش شب و روز بیا
ما بی تو به دور خودمان می گردیم
#امام_زمان
#مجید_حیدری
گفتیم که مردیم ولی نامردیم
اصحاب دعاییم ولی بی دردیم
هر روز بدون تو سرا پا شادیم
ای کاش به دامان شما برگردیم
#امام_زمان
عاشقی رسم ناخوشایندیست
روزگار بدون لبخندیست
عاشقی فصل بی قراری هاست
مرغ غمگین پای در بندیست
#تعریف_عشق
عشق حد ورسم را از منطق من برده بود
فلسفی بودن مرا بی تو کمی آزرده بود
از اصول فقه تا قانون دل فرسنگ هاست
فقه باری روی دوش عاشقی افسرده بود
#عشق_و_علم
شد جهان در چشم من از رفتن جانان سیاه
بُرد با خود میهمان من چراغ خانه را
#صائب_تبریزی