eitaa logo
اشعار منتخب
13 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شب قدره وُ / بهت رو زدم دوباره با کوهِ گناه اومدم پناه منی/خدای منی توی سختیام کاش صدات میزدم نگاهی بکن/به چشم ترم**بیا دَس بکش مهربون روسرم یه سالِ دیگم/گذشته ولی**میدونم که ازسال پیش بدترم ببین حال من/خرابه خدا**یکاری واسم کن نزار بد بشم میدونم خودم/که خیلی بدم*ولی این شبا من پراز خواهشم یه خواهش دارم/آهای مهربون *منو از در بارگاهت نرون ببین گریه مو/توی روضه ها چی داره مگه میخونه روضه خون؟ یه نامرد پست/میخنده همش*داره تیغشو میکنه صیغلی باشمشیری که/زهرآلوده **زده ابن ملجم به فرق علی شب ِحیدره/شبِ گریه هاست دارم میبینم که فرقش دوتاست زده ضربتی / بدونید ولی همون کوچه ها قاتل مرتضاست سرش رو تو چاه، میکرد مرتضی همش گریه میکرد و میگفت سُخن میزد حرفاشو، میگفت درداشو چی میگفت ازون روزی که زهراشو میزدن یه عده پلید / به پهلو زدن*یه عده زدن سیلی به صورتش جلوی چشاش/لگد میزدن*ازونروز دیگه خم شده قامتش
وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست در گوشه ای ز خانه قد دختری شکست باور نمی کند که علی را زمین زدند آن حیدری که با نگهش خیبری شکست اینجا اگر فقط سر و پهلو شکسته شد کرب و بال ز نعل و سنان پیکری شکست وقتی عقیله دید که الشمر جالس... افتاد و قد حیدری خواهری شکست وقتی که حرف لعل لب و خیزران رسید از اهل خانواده دوباره سری شکست... ناله بزن یاحسین
اگرچه زخم سرش را تمام می‌ديدند ولي ز زخم عميق دلش نپرسيدند كسي نخواست بپرسد چرا سرش بشكافت اگرچه مردم بي درد كوفه مي‌ديدند شبي نخفت علي از غم جهالت خلق ولي تمامي آنان ز جهل خوابيدند نرفت رنگ سياهي بُرون از آن دل‌ها زداغ سُرخ علي، گر سياه پوشيدند به غير اهل ولايت، هنوز هم آنان اسير وسوسه و اهل شك و تريدند علي‌ست چون شب قدر خدا كه اين مردم ز قدر و منزلتش نكته‌اي نفهميدند علي حقيقت عدل است و تا ابد زنده‌ست ولی تمامی آنان زجهل خوابیدند خدا گواست كه در كربلا همين مردم گُلان باغ علي را به نيزه‌ها چيدند چه روزگار غريبي بُود كه بعد از او به اشك زينب او اهل كوفه خنديدند دلم گرفته «وفایی» بیاکه گریه کنیم به احترام غمی که به شیعه بخشیدند ✍
تا که وحشت به دل اهل وعیالت افتاد بازهم خاطره ای بد به خیالت افتاد غروب بود که آتش به خیمه ها افتاد پناه اهل حرم بین قتلگاه افتاد نوشته اند که اطفال فرار میکردند و لشکری که به دنبالشان براه افتاد
ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم در دین و علم این همه منصب نداشتیم نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم آری اگر که شیعه به پا هست و عاشق است از قال باقر است از اين قال صادق است با گوشه نگاه تو زائر درست شد با روضه خوانی تو شعائر درست شد از ذوق توست این همه شاعر درست شد از قطره ای ز علم تو جابر درست شد هرکس بدون توست به محشر معطل است توحید ما طفیلی درس مفضل است شاگرد تو اگرچه که چندین هزار بود از آنهمه چقدر برای تو یار بود؟ دردت یکی نبود، غمت بیشمار بود مثل علی همیشه به چشم تو خار بود پس چاره ای به غیر صبوری نداشتی بیش از سه چار شیعه تنوری نداشتی خفاش هاي نمیه شب تار آمدند تو در نماز، در پی پیکار آمدند مانند دزد از سر دیوار آمدند اینگونه در مدینه همه بار آمدند بر روی خاک از نفس افتاده می کشند اینها ز زیر پای تو سجاده می کشند در کوچه نیست پوشش و عمامه بر سرت آتش گرفته است دري در برابرت اما نبود پشت در خانه همسرت پیچیده است ناله "ای وای مادر"ت این حال و روز و صحنه برای تو آشناست در کوچه پابرهنه... برای تو آشناست در کوچه دست بسته... علی بود و فاطمه تنها ، غریب، خسته... علی بود و فاطمه در بین خون نشسته... علی بود و فاطمه با پهلویی شکسته... علی بود و فاطمه آنكه فرشته بود پي هم نشيني اش آمد به گوش ناله فضه خذینی اش
هدایت شده از اشعار ناب آئینے
@shere_aeini چقدر روضه تو روضه مادر دارد آتش خانه تو خاطره از در دارد مثل آنروز در خانه پر از هیزم شد ناله اهل حرم بین هیاهو گم شد تا که درسوخت عجب سوختن در دیدی ناله ها را که شنیدی به خودت لرزیدی سر بی عمامه پای برهنه محزون میدویدی پی مرکب به چه حالی دلخون پای پر آبله داری جگر سوخته ای چشم امید دلت را بخدا دوخته ای نیمه شب در بر منصور عرق میریزی در بر آئینه ای کور عرق میریزی نامسلمان به دلش کینه حیدر را داشت به علی تهمت زد حجب و حیا را بر داشت نام زیبای علی آمد و چشمت تر شد یادت آمد که چگونه گل او پر پرشد مادرت خورد زمین و کمرش درد گرفت آخرش حق علی را او ز نامرد گرفت منزلت چشم به راهند شما دیر نکنی همسرت پیر شده بیشترش پیر نکنی 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
هدایت شده از اشعار ناب آئینے
@shere_aeini بسم الله اگر طالب نوری دل عاشق ! بسم الله اگر هست تو را رأی موافق اینک تو این راه به ادراک حقایق بنشین نفسی ، این تو و این‌ منبر صادق بگذار به آئینه ی تو نور بتابد نزدیک بمان ، هرچند از دور بتابد علم ، اول و آخر شده در دفتر او جمع المنةُ للَه که نشد منبر او جمع چونان که ملائک همه در محضر او جمع هستند فقیهان همه دور و بر او جمع علامه به علامه مفسّر به مفسّر بنگر همه را مستمع و ناظر و حاضر افتاده عقول همه در پای سوادش توحید مفضّل نم دریای سوادش طبع شعرا بسته به انشای سوادش حکم فقها مُهر به امضای سوادش دور است ز درک سخنش علم  افاضل دنیا شده بی بهره از این بحر فضائل جز پرورش شیعه دگر کار ندارد روشن چه تنوری است ولی یار ندارد غم دارد و غم دارد و غمخوار ندارد مظلوم بقیع است و عزادار ندارد افسوس که در خیمه ی او جمع نبودیم جز یک شب تقویم غمش را نسرودیم در صدق که نام آور و در علم رفیع است همواره گنهکارم و همواره شفیع است او گوشه‌نشین شب بی نور بقیع است از روضه ی تنهایی او خون دل شیعه است مائیم و غم بی کسی حضرت صادق تنها شده تا شیعه نماند متفرّق بوده است پریشان پریشانی جدش حیران شده از روضه ی حیرانی جدش سنگ آمد و زد بوسه به پیشانی جدش خون می چکد از صورت نورانی جدش اشکش شده جاری به غم کرببلایش یک عمر خودش روضه گرفته است برایش 🔸شاعر: ___ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
ماهْرویان، از عطش در پیچ و تاب کام‌ها، خشکیده و دل‌ها کباب بر گل رخسارشان، جاری گلاب ذکرشان با التهاب و اضطراب آب آب و آب آب و آب آب تشنگان از گریۀ سقّا، خجل آب از سقّا، در آن صحرا خجل آب و سقا هر دو از زهرا خجل دور سقا ذکر آل بوتراب آب آب و آب آب و آب آب اشک‌ها خشکیده دیگر از عطش می‌مکد انگشت اصغر از عطش می‌زند در خیمه پرپر، از عطش گوئیا آهسته گوید با رباب آب آب و آب آب و آب آب چهره‌ها، بی‌رنگ، چون مهتاب بود عکس اصغر، روی موج آب بود بلکه سقّا هم دگر بی‌تاب بود مشک با او داشت دائم این خطاب آب آب و آب آب و آب آب ✍
به این امید که تو می‌دهی جواب، حسین سلام‌ داده به تو هرکه خورده آب، حسین به شوق گریه برای مصیبتت دارد چهارفصل گل چشم من گلاب، حسین به آبروی همین چندقطره، محترمم به‌روسیاهی من گریه زد نقاب، حسین به پادشاهی عالم نمی‌کنم میلی چرا که نوکر تو می‌شوم خطاب، حسین بتاب بر من آلوده و بسوزانم چرا که پاک‌کننده‌ست آفتاب، حسین اگر بَدم، اگر آلوده‌ام، تو سرورمی که من جوانم و تو سیدالشباب، حسین ✍