•••📖
#کتاب_رفیقخوشبختما📚
#قسمت _بیست
🍃آخرین عکس #یادگاری🍃
من آخرین لحظه که #شهیدهمدانی را دیدم، چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانی در وی دیدم. او بسیار صبور بود. تا کسی به این شهید نزدیک نمیشد، پی به #شخصیتش نمیبرد. من در دوران دفاع مقدس زیاد نزدیکش نبودم؛ اما در سوریه توفیق شد از نزدیک با ایشان آشنا شوم.
حاج قاسم افزود: "در لحظه آخر که شهید همدانی را دیدم، تکان خوردم. احساس کردم او از شهادت خود #مطلع است. بعداً وقتی با خانوادهاش صحبت کردم، یقین پیدا کردم که واقعاً از شهادت خود مطلع بود. با خنده به من گفت: "بیا عکسی بگیریم، شاید #آخرین عکس ما باشد." وقتی این حرف را زد، تکان خوردم."
🍃وقتی #ورق برگشت🍃
داعش به دروازه های اربیل رسیده بود و بیم آن میرفت که شهر عنغریب اشغال شود. بارزانی میگوید: "من پس از حمله داعش با آمریکاییها، ترکیه، انگلیس، فرانسه و حتی عربستان تماس گرفتم. همه مقامات این کشورها در جواب گفتند فعلاً هیچ کمکی نمی توانند بکنند."
بارزانی چنین ادامه می دهد: "من فورا با #مقاماتایرانی تماس گرفتم و به آنها صریحا گفتم شهر در حال سقوط است. اگر نمی توانید کمکی کنید، ما شهر را تخلیه میکنیم. مقامات ایرانی شماره تماس قاسم سلیمانی را به من دادند و گفتند "#حاجقاسم نماینده تامالاختیار ما در مبارزه با داعش است." سریع با حاجقاسم تماس گرفتم و اوضاع را دقیقاً شرح دادم. ایشان به من گفت: "من فردا، بعد از نماز صبح، اردبیل هستم." به او گفتم: "فردا دیر است. همین حالا بیایید." گفت: .......
ادامه دارد....🖇
#کتاب_رفیقخوشبختما📚
📌 @ashabakharazamani
•••📖
#کتاب_رفیقخوشبختما📚
#قسمت _بیست و پنج
🍃 #آخرین جلسه با مدافعان حرم🍃
همه با هم صحبت می کنند، در باز می شود و فرمانده بزرگ #جبههمقاومت وارد میشود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می کند. دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه حاج قاسم جلسه را رسماً آغاز می کند. هنوز در مقدمات بحث است که میگوید: "همه بنویسید، هرچه میگویم #بنویسید!" همیشه نکات را می نوشتیم؛ ولی حاجی این بار تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت....، از #منشور پنج سال آینده، از برنامه تک تک گروه های مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر...، کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی. سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک جلسه. آنهایی که با حاجی کار کردند می دانند که در وقت کار و جلسات، #بسیارجدی است و اجازه قطع کردن صحبت هایش را نمیدهد؛ اما آن روز اینگونه نبود بارها صحبتش قطع شد؛ ولی با آرامش گفت: "عجله نکنید، بگذارید حرف من تمام شود..."
🍃آخرین دیدار حاج قاسم با #سیدحسننصرالله🍃
حاجی از بیروت به دمشق برگشت. شخص همراهش می گفت که حاجی فقط ساعتی با سید حسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم #عراق است و هماهنگی هایی انجام شود. سکوت شد. یکی گفت:
"حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلاً نروید!" حاج قاسم با لبخند گفت: "#میترسید شهید بشوم!" باب صحبت باز شد و هر کسی حرفی زد: "شهادت که افتخار است، رفتن شما برای ما فاجعه است! حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم." اما حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد. خیلی آرام و شمردهشمرده گفت: "میوه وقتی می رسد، #باغبان باید بچیندش. میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می شود و خودش می افتد!" بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی ها اشاره کرد: "این هم #رسیده است، این هم رسیده است..."
🍃آخرین #دستنوشته حاج قاسم دو ساعت قبل از شهادت🍃
"الهی لا تکلنی" #خداوندا مرا بپذیر. خداوندا عاشق دیدارتم، همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود. خداوندا مرا #پاکیزه بپذیر!(عکس دستنوشته شهید در زیر پست قابل مشاهده است.)
ادامه دارد....🖇
#کتاب_رفیقخوشبختما📚
📌 @ashabakharazamani