•••📖
#کتاب_رفیقخوشبختما📚
#قسمت _بیست و یک
....گفت: " #کاک مسعود، فقط امشب شهر را نگه دار." فردا صبح حاج قاسم در فرودگاه اربیل بود. من به استقبالش رفتم. حاجی با ۵۰ نفر از نیروهای مخصوصش آمده بود. آنها به سرعت به محل درگیری رفتند و نیروهای #پیشمرگ را سازماندهی دوباره کردند. در عرض چند ساعت ورق به نفع ما برگشت. در ضمن کمکهای تسلیحاتی #ایران نیز برای ما رسید.
حاج قاسم چند نفر از نیروهایش را برای مشاورهی نظامی در اربیل گذاشت و خودش به کربلا بازگشت. ما بعدها یک #فرماندهداعش را اسیر کردیم و از او پرسیدیم شما که در حال فتح اربیل بودید، چگونه یکباره عقب نشستید؟ این اسیر داعشی به ما گفت: "نفوذیهای ما در اربیل خبر دادند قاسم سلیمانی در اربیل است؛ #روحیه افراد ما به هم ریخت و عقب نشستیم"
🍃#بزرگی بدون مرز🍃
شهید #شاطری خیلی برای حاجی محترم بود. دربارهاش میگفت: "بزرگیاش وقتی نمایان شد که رفت. آن وقت شما باید میرفتید جنوب لبنان و میدیدید. مسیحیها برای کمترشهیدی در کلیساهای خودشان و مناطق خودشان می آیند مجلس بگیرند. تمام #مذاهب و ادیانی که در جنوب وجود داشتند، برای شهید شاطری مراسم گرفتند."
🍃وقتی شهید سلیمانی نتوانست مانع شهادت #فرماندهگردان شود🍃
فرمانده گردانی داشتیم به نام #ماشاللهرشیدی. شب عملیات کربلای پنج، او آمد وارد عملیات بشود، اما گردان نرسیده بود. نشستیم با هم حرف میزدیم. او قصهای تعریف کرد: فرمانده گروهانی داشت به نام زکی زاده که دو روز پیش شهید شده بود. گفت: "من و زکیزاده با هم عهد بستیم هر کداممان زودتر شهید شد، وارد #بهشت نشود تا دیگری بیاید.
دیشب زکیزاده را خواب دیدم، به من گفت: ماشالله منرا دم در نگه داشتی، چرا نمیای؟"
وقتی رشیدی این را گفت، فهمیدم شهید میشود. نگهش داشتم، گردان رفت و درگیر خط شد و من مجبور شدم را بفرستم، بلافاصله #شهید شد!
ادامه دارد....🖇
#کتاب_رفیقخوشبختما📚
📌 @ashabakharazamani