eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.8هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
39.8هزار ویدیو
36 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️مشکلات هست همه قبول داریم... 📌ولی دیگه سیاه نمایی هم حدی داره! 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
       👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇      ✴️ شنبه👈28 مرداد / اسد 1402 👈2 صفر 1445👈19 اوت 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی 😭وارد کردن اسرا به مجلس یزید ملعون. 🏴 شهادت زید بن علی بن الحسین علیه السلام " 121 ه 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای امور زیر مناسب است: ✅مسافرت. ✅امور ازدواجی. ✅اغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅عقد قرارداد و قولنامه. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅خرید و فروش. ✅خرید سلف. ✅و قرض و وام خوب است. 👶 زایمان مناسب و نوزاد خوش قدم و شایسته تربیت باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز تا عصر قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️اغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️قولنامه و سند زدن. ✳️خرید خانه و منزل. ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️و خرید باغ و زمین زراعی نیک است. 🟣نوشتن حرز و ادعیه و نماز و استفاده از آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب: دلیلی بر کراهت یا استحباب ندارد. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث حاجت روایی می شود. 💉💉 حجامت: خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، خوب نیست. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 3 سوره مبارکه " آل عمران" است. نزل علیک بالحق مصدقا لنا بین یدیه... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد و چیزی در این موضوعات قیاس شود.شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
1_1871612285.mp3
10.44M
۳۰ 🚫آدمایی که اهل چشم و هم چشمی اند؛ شاید برای دیگران چشمگیــر باشند، اما محبوب و محترم نیستــند.... ، طُعمه ایست که انسان را در دام ذلّت اسیر میکند. 🆔 @ashaganvalayat 🍃 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 بــِســْم اللــّهِ الـرَّحـْمـَن الـرَّحـيم🍃🌸 ای که به هنگام درد راحتِ جانی مرا... با نام او دفتر شنبه را میگشاییم. « یا رب العالمین » الهی به امید تو ...نظر ____🍃🌸🍃____ . ✅لینک گروه ختم قرآن کریم در ایتا 🆔https://eitaa.com/joinchat/3672375408Cd4be645e2c ✅لینک گروه ختم قران عاشقان ولایت در بله 🆔 ble.ir/join/MTZiOGQ1MW ✅لینک کانال عاشقان ولایت در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💞﷽ 💞 ✨ثواب قرائت و تدبّر در آیات قرآن کریم امروز را هدیه میکنیم به حضرت صاحب الزمان(عج) وان شاء الله برای تعجیل درفرج وعاقبت بخیرشدنمان در تمام لحظات زندگی. ____🍃🌸🍃____ . ✅لینک گروه ختم قرآن کریم در ایتا 🆔https://eitaa.com/joinchat/3672375408Cd4be645e2c ✅لینک گروه ختم قران عاشقان ولایت در بله 🆔 ble.ir/join/MTZiOGQ1MW ✅لینک کانال عاشقان ولایت در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
326.mp3
1.23M
💞﷽ 💞 قرائت و ترجمه صفحه 326 ____🍃🌸🍃____ . ✅لینک گروه ختم قرآن کریم در ایتا 🆔https://eitaa.com/joinchat/3672375408Cd4be645e2c ✅لینک گروه ختم قران عاشقان ولایت در بله 🆔 ble.ir/join/MTZiOGQ1MW ✅لینک کانال عاشقان ولایت در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💞﷽ 💞 ____🍃🌸🍃____ . ✅لینک گروه ختم قرآن کریم در ایتا 🆔https://eitaa.com/joinchat/3672375408Cd4be645e2c ✅لینک گروه ختم قران عاشقان ولایت در بله 🆔 ble.ir/join/MTZiOGQ1MW ✅لینک کانال عاشقان ولایت در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
به لطف خدا .........دعای فرج مجتمع علمی فرهنگی امام حسن مجتبی علیه السلام ۱۸ مهر ماه ۱۴۰۱.mp3
4.5M
*باسلام و صلوات و سلامتی* دعایِ فرجِ حضرتِ انتظار مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف بانوای: رضا نیک فرجام تنظیم ،میکس و مسترینگ : حسن برزگری ✅✅ارسالی از سوی مخاطب محترم کانال هنرمند محترم کشورمان جناب آقای رضا نیک فرجام با تشکر از ایشون . لینک کانال عاشقان ولایت در ایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat لینک گروه عاشقان ولایت در ایتا جهت ارسال مطالب اعضای محترم. https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb .
6594992758.mp3
3.36M
💗✨ قرائت های روزانه قرآن کریم با صدای بهشتی استاد عبدالباسط 📖 سوره مائده ۷۷ - ۸۲ |صفحه ۱۲۱ 🌸🕊
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭266‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی احمد دست هایش را دو طرف صورتم گذاشت و گفت: آخه شیرین من، به من حق بده من اگه میومدم پیشت اون قدر دلتنگ و بی تابت بودم که دیگه نمی تونستم ازت دل بکنم برم پیش شیخ حسین برای همین مجبور شدم روی دلم پا بذارم اول برم پیش شیخ حسین که بعد با خیال راحت و بدون دغدغه بیام پیشت. می دونم از صبح نگرانی کشیدی حالت خوب نبوده ولی حال منم دست کمی از تو نداشته. تو همه وجودمی که من تو رو تنها تو این روستا ول کردم و رفتم. تمام مدت دلم مشغول فکر و ذکر تو بود و دعا می کردم به خاطر تو هم که شده سالم برگردم خدا رو شکر الانم پیش همیم جای اخم و تخم کردن یکم روی خوش نشون بده که از صبح دلم برای خنده هات تنگ شده بود. اخم و گریه اصلا بهت نمیاد دلم میخواد هر وقت می بینمت لبت خندون باشه چون با خنده های قشنگت همه خستگیام در میره من همه تلاشم رو کردم زود برگردم اگه دیر کردم و نگرانت کردم تقصیر من نیست تقصیر داداشت بود. با تعجب پرسیدم: داداشم؟ احمد سر تکان داد و گفت: آره ... محمد امین گفت یکم امانتی هست باید برات بیارم لازم داری نمی دونم چیه ولی یک گونی بزرگه تا به دستم رسوند و آوردمش طول کشید. از جا برخاستم و با خوشحالی گفتم: وسایلامه. کو گونی رو کجا گذاشتی؟ احمد هم از جا برخاست و گفت: گذاشتم تو اتاق با خوشحالی به سمت اتاق رفتم و درش را باز کردم. احمد با خنده پشت سرم وارد اتاق شد و گفت: فکر کنم گفته بودی از تاریکی اتاق می ترسی کنار در ایستادم و گفتم: نه وقتی که شما هستی و قراره چراغو روشن کنی تو تاریکی تنها بودن ترسناکه وقتی تو باشی هیچ ترسی وجود نداره 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید مهدی باکری صلوات🇮🇷 /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یکسال و نیم باهم پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭267‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی احمد چراغ را روشن کرد و من بدون این که چادر و روسری ام را در بیاورم به سراغ گونی بزرگ رفتم و طناب دورش را باز کردم. گونی بسیار بزرگی بود و تکان دادنش برای من خیلی سخت بود. احمد که دید تلاش دارم جابجایش کنم گفت: صبر کن سنگینه خودش برایم گونی را جابجا کرد که گفتم: الهی برات بمیرم این به این سنگینی رو چه جوری آوردی احمد لپم را کشید و گفت: خدا نکنه قربونت برم. من هم مثل شما بار شیشه ندارم هم مردَم زور بیشتری خدا بهم داده. دستم را داخل گونی کردم و گفتم: بذار اینا رو ببینم چیه بعدش خودم برات کمرت رو می مالم خستگیت در بره. وسایل داخل گونی را بیرون آوردم. لباس هایم، حوله ام، چادر مشکی ام که در حرم به محمد حسن دادم تا بپوشد، لباس های فرزندم، پتو و لحاف و تشکش، کهنه ها و قنداقش، کلی تنقلات، مواد غذایی و گوشت خشک شده و کمی پول همراه یک نامه درون گونی بود. نامه را باز کردم به خط آقا جان بود. چند بار نامه را بوسیدم. دلم برای آقاجانم، برای خانواده ام تنگ شده بود و از شدت دلتنگی به گریه افتادم و نتوانستم نامه را بخوانم. نامه را به دست احمد دادم و گفتم: بی زحمت برام بخون. احمد که با دیدن خوراکی ها و پول درون گونی کمی ناراحت و گرفته به نظر می رسید نامه را از دستم گرفت. آه کشید و خواند: بسمه تعالی دختر دردانه ام رقیه جان سلام. حالت خوب است؟ جایت بسیار خالی است. همه مان دلتنگ تو هستیم و تنها با این امید که کنار احمد حالت خوب است این دلتنگی ها و دوری را تحمل می کنیم. امیدوارم و هر شب دعا می کنم به زودی مشکلات حل شود و پیش ما برگردی. چون در ماه های آخر بارداری هستی مادرت اصرار داشت همه وسایل مورد نیاز برای زایمان و تولد فرزندت را برایت بفرستیم. این تنقلات، تقریبا همان چیزهایی است که بعد از زایمان خانواده دختر برای او تحفه می برند. مادرت کمی روغن هم کنار گذاشته بود که نشد برایت بفرستیم. گوشت های خشک شده و برنج و حبوبات هم هم همان مواد غذایی خانه خودتان است.
احمد پیشانی ام را بوسید و گفت: قبلا ماه شب چهارده بودی الان شدی ماه زمان خسوف در هر صورت ماه منی از حرف احمد بلند خندیدم و گفتم: دستت درد نکنه. حالا شدم خسوف؟ احمد لبخند دندان نمایی زد و گفت: خسوف چیزی از ارزش های ماه کم نمی کنه سخت نگیر. چادر رنگی ام را پوشیدم و گفتم: باشه آقا جون. حالا بیا بریم. احمد به دور اتاق نگاهی انداخت و گفت: همه چی برداشتی؟ کیسه جلوی در را برداشتم و سرش را باز کردم و گفتم: بله ببین.... هم آب برداشتم هم نون و پنیر احمد با خجالت سر به زیر انداخت و پرسید: پول هم برداشتی؟ _بله برداشتم ... نگران نباش طوری نمیشه. با هم بر می گردیم احمد با صدا نفسش را بیرون داد و گفت: ان شاء الله. به سمت طاقچه رفت. قرآن را برداشت، بوسید و گفت: بیا از زیر قرآن رد شو با خنده گفتم: مگه میخوایم بریم مسافرت؟ _بیا بذار دلم آروم بگیره. از زیر قرآن رد شدم. قرآن را بوسیدم و گفتم: پس خودت هم از زیر قرآن رد شو که ان شلء الله سالم سلامت با هم برگردیم. قرآن را از دست احمد گرفتم و دستم را تا جایی که می توانستم بالا گرفتم که احمد از زیر قرآن رد شود. احمد قرآن را از دستم گرفت. بوسید و در طاقچه گذاشت و گفت: دیگه بریم. از در بیرون رفتم و دمپایی هایم را پوشیدم. احمد در را قفل کرد. کفش هایش را پوشید و با تعجب به من نگاه کرد و پرسید: چرا دمپایی پوشیدی؟ _پاهام خیلی ورم کرده تو کفشام جا نمیشه با دمپایی راحت ترم _راه طولانیه با دمپایی اذیت نمیشی؟ سر بالا انداختم و گفتم: نه با دمپایی راحتم 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید مرتضی مطهری صلوات🇮🇷 /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭270‬‬ ز_سعدی با دیدن گنبد طلایی رنگ امام رضا اشک از چشمم سرازیر شد. بعد از حدود یک ماه و نیم دوباره به حرم آمده بودم. با صورتی آفتاب سوخته، دمپایی و چادر رنگی صورتم را با روسری ام پوشانده بودم. از بس پیاده راه رفته بودم جوراب هایم پر از خاک و پاره شده بود ولی ارزشش را داشت. سلام دادم و همراه احمد وارد حرم شدم. هم قدم با هم برای زیارت ضریح رفتیم. ماه رجب بود و حرم تقریبا شلوغ بود. از دور به تماشای ضریح ایستادم و دعا خواندم و اشک ریختم. دلم هر روز برای زیارت این بارگاه پر پر می زد. کمی که گذشت احمد به سمتم آمد و با هم به گوشه ای از صحن رفتیم و نشستم. احمد کنار پایم روی زانو نشست و آهسته گفت: من میرم نهایت تا دو ساعت دیگه بر می گردم. از این جا جایی نرو که پیدات کنم به تایید سر تکان دادم که گفت: اگه تا ساعت چهار برنگشتم می دونی که باید چه کار کنی؟ از حرفش دلم لرزید. _حتی اگه تا شب هم طول بکشه من از جام تکون نمی خورم تا برگردی با هم بریم خونه _نه رقیه ... فقط تا چهار ... بیشتر نمون ساعت 4 شد من نیومدم میری سوار اتوبوس میشی میری خونه آقاجانت من اگه تونستم میفرستم دنبالت اگرم گیر افتادم ... اشک در چشمم حلقه زد: تو رو خدا احمد .... این جوری نگو احمد به رویم لبخند زد و گفت: مواظب خودت باش. از جا برخاست و گفت: فقط تا ساعت چهار منتظر بمون خدا حافظی کرد و رفت. 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید مفتح صلوات🇮🇷 /‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭9407‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸