eitaa logo
دست خط (اشعار علی گلی حسین آبادی)
229 دنبال‌کننده
190 عکس
50 ویدیو
3 فایل
ارتباط با مدیر کانال علی گلی حسین آبادی @aligoli1365
مشاهده در ایتا
دانلود
محبت استاد حسینی در انتشار شعر بنده برای فلسطین
حتی نسیم با ادب اینجا وزیده است خورشید نور تازه از این خانه چیده است جایی که ابرهای جهان نیز با وضو هر بار روی پنجرۀ آن چکیده است جایی که قلب کوچک دنیا تمام عمر تنها به عشق خانۀ زهرا تپیده است از عطر و بوی سفره زهراست بی گمان نانی اگر به سفره انسان رسیده است ای کینه با لگد در این خانه را نزن این خانه خنده بر لبمان آفریده است از ترس شعله‌ها در خانه شتابناک خود را به سوی مادر هستی کشیده است دارد برای فاطمه خون گریه می‌کند میخی که آه سینۀ او را شنیده است آهسته‌تر قدم بزن ای کوه بر زمین در ناکجای خاک گلی آرمیده است لینک اشعار در ایتا 👇 https://eitaa.com/ashare_ali_goli/323
گاهی هم با نقاشی زندگی میکنم البته یه هزارم شعر نمیشه برام
این هم کار الآنه تقدیم نگاهتون ☺️
هر چه می‌اندیشم واژه‌ای برای توصیف این داغ نمی‌یابم ایران تسلیت کرمان تسلیت شهدای عزیز راه‌تان پر رهرو
آتشی فواره شد یک دشت را در بر گرفت سرفه کردند ابرها، باران خاکستر گرفت آسمان پشت سر گل‌های عاشق ابر ریخت کاروان رفت و زمین را بغض، سرتاسر گرفت مرگ جا ماند از قطار پرشتاب زندگی زندگی رفت و جهانی تازه را از سر گرفت کینه‌های انتحاری در حریم پاک شهر خنده را ناگاه از دشتی گل پر پر گرفت چفیه ای خون سرفه کرد افتاد، از دوش نسیم گیسوان شهر را طوفان ویرانگر گرفت یک شبستان لاله هنگام دعا پر پر شدند آسمان شهر را عطر خوش عنبر گرفت سر به زانوی شهادت لاله‌ای خندید و گفت زندگی را می‌شود از شیعه‌ی حیدر گرفت؟ زندگی را باید از جام شهادت باز هم جرعه جرعه از نگاه ساقی کوثر گرفت
هدایت شده از شعر هیأت
چشم وا کردی و آغوش خدا جای تو شد کعبه لبخند به لب، محو تماشای تو شد پلک وا کردی و آغاز شد آن لحظه بهشت خاک آن ذره‌ای از خاک کف پای تو شد نام خورشید برازندۀ چشمان تو، نه نور خورشید کمی از ید بیضای تو شد عشق همراه تو در کعبه به دنیا آمد عشق برخواسته از صورت زیبای تو شد از همان لحظه دلش خواست که تغییر کند قبله آن لحظه که سرمست تماشای تو شد خنده از روی لب کعبه نیفتاده هنوز کعبه یک قلب پر از شوق تولای تو شد عرق شرم به پیشانی این شعر نشست که پی درک تو و حل معمای تو شد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4969@ShereHeyat
صدایی از ضربان سحر نمی‌آید که آفتاب در این خانه در نمی‌آید کنار حوض نشسته‌ست آسمان غمگین چه شد که صبح از این رهگذر نمی‌آید؟ زمانه پیر شد و خنده از دهان افتاد صدای قاصدکی خوش خبر نمی‌آید عصا به دست نسیمی کنار شب بوها به گریه گفت چرا غصه سر نمی‌آید قنوت پنجره در لا به لای مه گم شد که استجابت او از سفر نمی‌آید هزارها خبر از چشم مادری رد شد ولی چرا خبری از پسر نمی‌آید ۱۰ بهمن ماه ۱۴۰۲