eitaa logo
دست خط (اشعار علی گلی حسین آبادی)
228 دنبال‌کننده
189 عکس
50 ویدیو
3 فایل
ارتباط با مدیر کانال علی گلی حسین آبادی @aligoli1365
مشاهده در ایتا
دانلود
من به غم‌های تو محتاج‌تر از لبخندم من به این ناله به این اشک ارادتمندم کوچه پس کوچه خیابان به خیابان همه تو قطره‌ام باز به دریای تو می‌پیوندم دائماً ذکر تو‌ را زیر لبش می‌گوید هم صدا با همۀ سینه‌زنان سربندم عشق دنیای عجیبی‌ست، که با بودن آن از غم و سوختن و آه شدن خرسندم پای داغت همۀ هستی من می‌سوزد و چه خوش‌بختم اگر دانه‌ای از اسپندم «یَومَ تَبیضُّ وُجوهٌ» اثر روضۀ توست با همین آیه چه خوب‌ست که بشناسندم ۱۴۰۱
از یاد برده‌اند اذان را مناره‌ها با شب کنار، آمده قلب ستاره‌ها شهری که پنج مرتبه سجادۀ ریا وا می‌کنند جانب دارالاماره‌ها تسبیح‌ها مقصر پیمان شکستن‌اند از ترس جان بد آمده‌اند استخاره‌ها اینجا جهنمی‌ست که ایمان عده‌ای آتش گرفته است میان شراره‌ها اینجا برای غارت دار و ندار تو تا بیخ گوش وا شده‌اند آرواره‌ها آماده‌اند تا که به پیمان وفا کنند با نعل‌های تازه سپاه سواره‌ها
صدها ستاره نذر خدا کرده‌ام پدر با این زبان خسته دعا کرده‌ام پدر از آسمان بپرس که در لابه‌لای اشک لبخند را چقدر صدا کرده‌ام پدر برگرد ای تمام جهان نذر دیدنت امشب بغل به سوی تو وا کرده‌ام پدر امشب جهان تازه بیاور برای من امشب هوای وصل تو را کرده‌ام پدر من بخشی از قیام تو هستم نگاه کن حق تو را چگونه ادا کرده‌ام پدر این زخم‌ها گواه حیاتی مجددند با تو جهان تازه بنا کرد‌ام پدر
مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند قطره می‌آمد که خود را بخشی از دریا کند ما چه می‌فهمیم (یهدی من یشاءُ) حال کیست؟ آه بگذارید حر، این آیه را معنا کند او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین از تمام دلخوشی‌های جهان پروا کند آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند خواست سمت بیکران بال و پرش را وا کند با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند
با همان لب‌های بی‌جان تشنگی را سر کشید آسمان پشت سرش آنجا که باید پر کشید آسمان با او قراری عاشقانه داشته قطره قطره خون او را بی هوا در بر کشید رسم استقبال از او هم فرق می‌کرد آن شهید زیر پایش تا خدا جبریل اگر شهپر کشید چیزی از او روی دستان پدر باقی نماند از چه رو ای تیر‌ها بی چشم رو و سرکشید؟ مثل بغضی در گلوی لحظه‌ها جاری شده داستان غربتش را تا صف محشر کشید او همان آهی‌ست که اندوه پرپر بودنش شعله‌های خویش را تا خیمۀ مادر کشید مادری با بی‌قراری روی خاک کربلا طرحی از قنداقه اما بی علی اصغر کشید
کتیه نوم دلم داخ گرونِ دره آگرمه مه دنیا چزونِ نمم ئه واحفه ئه کو بیه ری گِ پَل پَل ئی گله ئه یک رزونِ علی کمتر لچل هوشکت تکون ده لچت دل هر چی آوه کل سزونِ هرنگ دل و سونگه داتا گپه به گمونم بن هتیته بی تو زونِ فلک ساز چمر کوک کَ گِ دشمن سر ئر ئی ایل خم‌باره شیوونِ فرات ارزش تکی آوت چنه بی؟ گِ دشمن خوین شش مونگه رشونِ گذشت ئه لشیژت نیرن مزونم ئَه کو بسپارِمِت دشمن نزونِ
در نگاه تشنۀ او موج می‌زد اشتیاق آنکه تا لبخند میزد، ماه می‌شد در محاق «قم فأنذر» باز با پیغمبری پروردگار خواست بردارد جهان را از مسیر اختناق مثل خندق باز ایمان علی با آن شکوه پاک می‌کرد آسمان را از نفس‌های نفاق کاش یا دشمن خجالت می‌کشید از کشتنش یا رقم می‌خورد طور دیگری آن اتفاق آه لبخند پدر کم کم به روی خاک ریخت ریگ ها خون گریه می‌کردند، سنگین بود داغ ناگهان آمد نسیمی تا به همراه حسین آن گل خوش بوی پرپر را رساند سمت باغ
روضه دارد، لحن خیس موج‌های علقمه روضه دارد، بغض پنهان در صدای علقمه زیر پایت دارد از لب تشنگی جان می‌دهد از زمین برخیز و فکری کن برای علقمه تا ابد هر ابری از بالای مقتل بگذرد اشک می ریزد برایت پا به پای علقمه «یا اخا ادرک اخا» با این برادر گفتنت تا ابد دلگیر می‌ماند هوای علقمه موج در آغوش ساحل زیر لب میگوید: آه کاش، اینگونه نمی شد ماجرای علقمه کانال اشعار در ایتا https://eitaa.com/ashare_ali_goli
با زخم‌های تازه گل انداخت پیکرش تسلیم شد قضا و قدر در برابرش مردی که عاشقانه‌ترین داغ را نوشت از بس شکوه داشته لبخند آخرش می‌خواست نور تازه بپاشد در آسمان مردی که آفتاب، شد آن روز منبرش می‌گفت «لا یبایع مثله» نه با زبان با لحن قطره قطرۀ خون، زیر حنجرش او جانماز سرخ زمین را که باز کرد هفت آسمان رسید به الله اکبرش تنها گواه زلف پریشان او، نسیم حرفی نزد، از اینکه که چه شد روی نی سرش تنها بسنده کرد به یک جمله بعد از آن سر بسته بود روضه که «ای وای خواهرش»
مینویسند جهان چهرۀ شادابی داشت هر زمان محضر او قصد شرفیابی داشت سجده می‌کرد به پیشانی او مهر نماز نزد او سجده برای خودش آدابی داشت موج ها پشت سر او همه صف می‌بستند سر سجاده که دریا دل بی‌تابی داشت اشک بر گونه او بود و دعا روی لبش آری او نیز برای خودش اصحابی داشت بعد از آن واقعه با شعلۀ باران می‌سوخت او که یک عمر فقط گریه و بی‌خوابی داشت اشک در محضر او ذکر مصیبت می‌کرد تا که می‌دید کسی ظرف پر از آبی داشت
او بر فراز نیزه سلامی دوباره بود او را جهان شنید، پیامی دوباره بود منزل به منزل از پی او رفت آسمان بر روی نیزه نیز امامی دوباره بود با لشکری ستاره و ماه از فراز نی خورشید در هوای قیامی دوباره بود انگار نهر علقمه دلتنگ و بی‌قرار چشم انتظار ماه تمامی دوباره بود قرآن، به نیزه خواند خودش را به چند لحن روی لبش همیشه مقامی دوباره بود او در شکوه تازه به داد جهان رسید آری حسین فیض مدامی دوباره بود کانال اشعار در ایتا https://eitaa.com/ashare_ali_goli
زهری که او را کشت، تنها ماندنش بود حتی هوای خانه‌اش هم دشمنش بود مردی که دنیا با تمام وسعت خود در سایۀ مهر عبای ایمنش بود رزق جهان در دستهایش بود اما پیراهنی از وصله دائم بر تنش بود آن لحظه کم کم صورت او گل می‌انداخت شوق شهادت در نگاه روشنش بود هرچند دنیا در حقیقت مرقد اوست ای کاش سنگ ساده‌ای بر مدفنش، بود
آمدم تا چون نسیم از این حوالی بگذرم با تو از خیر جهان لاابالی بگذرم از مسیری که تمام چشمه‌ها ساقی شدند دوست دارم مثل احساس زلالی بگذرم شوق دارم سوی «طبتم فادخلوها خالدین» هم نفس با مردمان این اهالی بگذرم آسمان برداشت مشتی از غبار راه را گفت: می‌میرم اگر با دست خالی بگذرم جز تو از هرچه به دل رنگ تعلق می‌زند دوست دارم در کمال بی‌خیالی بگذرم کانال اشعار در ایتا 👇 https://eitaa.com/ashare_ali_goli/176
سلام دوستان این سفرنامه اربعین نوشته بنده (علی گلی حسین آبادی) رو اگه مایل بودید مطالعه کنید. الحمدلله مورد تأیید اساتید برجسته شعر و نویسندگی قرار گرفت و ابعاد و نکات مختلف تربیتی، عرفانی، اخلاقی، فرهنگی و... به بهانه سفر اربعین در سفرنامه بازتاب داده شده است.
علیه‌السلام 🔹مهمان‌نواز🔹 آسمان را پهن می‌کردی به هنگام نماز تا که باشد کهکشان با خاک پایت هم‌تراز دست‌هایت سفره‌ای بود از سخاوت بیشتر می‌پذیرفتی جهان را روز و شب با روی باز کوهی و توهین جمعی سنگ‌ریزه هیچ نیست ای مُعزّ المؤمنین! ای تا قیامت سرفراز! قطره قطره می‌چکید از چشمت اقیانوس‌ها آن‌قَدَر که داشتی در سجده‌ات سوز و گداز با وضو پشت سرت می‌ایستادند ابرها هر زمان دنیا تو را می‌دید در راز و نیاز گوشه‌ای از سفره‌ات همواره می‌آمد بهشت ای که بودی مثل آغوش خدا مهمان‌نواز وای بر آن حس تاریکی که یک شب بی‌هوا گنبد خورشید را برداشت از خاک حجاز 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5758@ShereHeyat
حال جهان کنار ضریح تو بهتر است جایی که با بهشت، غبارش برابر است جایی که ابر می‌چکد از چشم آسمان از آسمان که زائر صحن مطهر است خورشید نقطه‌ای است که در آب حوض تو از گوشه‌ای به گوشۀ دیگر، شناور است حتما نسیم عطر حرم می‌زند به خود هرجا که می‌وزد نفس او معطر است گویا فرشته‌ای است به دور مزار تو هرچند من گمان بکنم سنگ مرمر است در صحن تو ملائکه «یا ایها الرئوف» جمع‌ند اگر چه ظاهر آنها کبوتر است ✍️کانال اشعار در ایتا (چشم به راه) @ashare_ali_goli
چندین ستاره در حرم آن شب شهید شد شب آنچنان گریست که چشمش سفید شد آغوش مادری به شهادت رسید بود وقتی که ماه کوچک او ناپدید شد آن قدر از نگاه زمین خون تازه ریخت چندین نهال یک شبه سرو رشید شد آن شب که باد روضه به لب داشت در حرم بی اختیار هق هق پرچم شدید شد تقویم گریه میکند آن روز تلخ را هرچند نزد آن شهدا روز عید شد
طوفان خیال کرد که خشکانده باغ را خاموش کرده تابش شاهِ چراغ را جایی که مرگ سرخ به معنای زندگی‌ست پر کرد عطر سرخ شهادت رواق را لبخند میهمان لبش بود اگر شهید از یاد برد تلخی آن اتفاق را دنیا رسیده بود به معراج دیگری زین کرد جبرئیل دوباره براق را آن شب شهید دست خدا شد که باز هم از دوش کشورم بتکاند نفاق را
دیدم که حوضِ صحن، پر از آسمان شده‌ست دستت برای این همه دل سایبان شده‌ست شاید دلش برای حرم شور می‌زند این آب‌ها که سهمیۀ شهرمان شده‌ست با لحن ماه و لهجۀ خورشید و ابر و باد دنیا برای عرض ارادت زبان شده است دیروز سنگ صحن و سرای تو بوده است امروز نام کوچک او کهکشان شده‌ست یک ریز گریه کرد در آغوش آسمان ابری که با فراق حرم امتحان شده‌است بیدار کرد چشم مرا لحظۀ نماز بانو نسیم صحن تو گویا اذان شده‌ست در سرنوشت زائر عاشق نوشته‌اند رضوان به رسم هدیه برایش نشان شده‌ست
دنیا شده است میهمان حرمت مؤمن شده است با اذان حرمت با بار گناه سوی تو آمده‌ایم ما را بپذیر در جهان حرمت رحلت حضرت معصومه سلام الله علیها رو تسلیت میگم به همۀ شما