eitaa logo
اشعار استاد امیر حسین هدایتی
174 دنبال‌کننده
35 عکس
12 ویدیو
1 فایل
در خون زد و بر پوستم با استخوانم وا داشت بنویسم که ننویسم...بخوانم ادمین👇 شعری از استاد دارید یا نکته‌ای هست بفرمایید @Benvic
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ای دستِ از آستین برآمده پیش از این محکم بگیر زیر سرت را به آستین وقتی به قلب من بزنی، تندتر بزن بشکن بکوب مطربِ موزونِ نازنین بردار ابر دو ابروی ماه را مانند شیشه برق بینداز بر جبین یک لحظه با توقف عالم نفس بگیر بنشان غبار باد و بلندم کن از زمین ای دستبرد رهزن زلف تو پر طلا ای حلقه گشته پنجه به موی تو بی نگین دروازه در سکوت گشودند و الفرار مژگان مگر به هم زدی ای فتنه آفرین این سر، سرِ من است، مهیای اشتباه آن لب، لب تو بود سنا برقِ آتشین بر نکته‌های ریز خودش خط کشید لب روی سر از صدای خودش پا گذاشت مین امید من به آب رخ هفت رنگ کیست! این کیست اینکه نیست امیدم به غیر از این دلواپس غنائم ناقابل‌ات نباش بنگر به دشمنم که چه زیباست روی زمین این از یسار تاخته وقتی زدم به چپ این راست پنجه تا بدرد لشکر از یمین دود از نفس برآورد امروز این کَهَر آتش گشوده روی دو میدان به مَنخَرین ما پوزه‌های خونی و ناکام و تشنه را خشکانده مثل جوهرِ کفران مسلمین بنگر به آن سواره‌ی زیبای بی‌نقاب اما خدا نکرده نه با چشم آن و این دنبال جای پای که افتاده آفتاب او را هدف گرفته کما ندارم از کمین گویی اگر به باد نپیمودم این چنین با نقش پرده‌های جهان می‌کشم کنار یک برگِ فاتح دل اگر خورده بر زمین @ashareamirhosienhedayati
🌹 ای دست از آستین به درآورده پیش از این محکم بگیر زیر سرت را به آستین وقتی به قلب من بزنی تندتر بزن بشکن بکوب مطرب موزون نازنین بردار ابرِ زیر دو ابروی ماه را مانند شیشه برق بینداز بر جبین یک لحظه با توقف عالم نفس بگیر بنشان غبارِ باد و بلندم کن از زمین ای دستبردِ رهزن زلف تو پُر طلا ای حلقه گشته پنجه به موی تو بی‌نگین دروازه در سکوت گشودند و الفرار! مژگان مگر به هم زدی ای فتنه آفرین این سر سرِ من است مهیای اشتباه آن لب لبِ تو بود سنابرق آتشین بر نکته‌های ریز خودش خط کشید لب روی سر از صدای خودش پا گذاشت مین امید من به آبِ رخ هفت رنگ کیست این کیست این که نیست امیدم به غیر از این دلواپس غنایمِ ناقابل‌ات نباش بنگر به دشمن‌ام که چه زیباست روی زین این از یسار تاخته وقتی زدم به چپ این راست پنجه تا بدرد لشکر از یمین دود از نفس برآورد امروز این کَهَر آتش گشوده روی دو میدان به منخرین ما پوزه‌های خونی و ناکام و تشنه را خشکانده مثل جوهرِ کفران مسلمین بنگر به آن سواره‌ی زیبای بی‌نقاب اما خدانکرده نه با چشم آن و این دنبال جایِ پایِ که افتاده آفتاب او را هدف گرفته کماندارم از کمین کویی اگر به باد نپیمودم آن چنان رویی هم از غبار نمی‌پوشم این چنین با نقشِ پرده‌های جهان می‌کشم کنار یک برگِ فاتح دل اگر خورده بر زمین @ashareamirhosienhedayati