eitaa logo
اشعار استاد امیر حسین هدایتی
176 دنبال‌کننده
37 عکس
14 ویدیو
1 فایل
در خون زد و بر پوستم با استخوانم وا داشت بنویسم که ننویسم...بخوانم ادمین👇 شعری از استاد دارید یا نکته‌ای هست بفرمایید @Benvic
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 مثل غباری سر به صحرا می‌گذارم نیستی یا چون حبابی دل به دریا می‌سپارم نیستی یک صحنه تا جانم بگیری در جهانت نیستم یک لحظه تا جانی بگیرم در کنارم نیستی از شانه‌‌ی لغزیده‌ی صیاد و راه افتاده‌ای یا باز کار دیگری داری که بارم نیستی من شانه از بارِ کج گیسو به یک سو می‌کشم یا مفتِ چنگ باد دادی بار و یارم نیستی تا پیچِ آخر می‌توانم بسته باشم سال‌ها وقتی که محتاج نفس‌هایی که دارم نیستی هستی ولی من زخمیِ زخم زبانت نیستم هستم تو اما سدِّ سودای فرارم نیستی وقتی به تاریخم نمی‌چسبی که خونین‌اش کنی دیگر یکی از مردم هم‌روزگارم نیستی دیگر نمی‌پیچی به طومارم که تغییرم دهی داری نگاهم می‌کنی اما نگارم نیستی راهی زدی آهنگ تعطیلات کوتاهی ولی با مردمِ برگشته از من غصه دارم نیستی با مردم زیر ِهوای آفتابی سوخته دیگر نگهبان من و گنج غبارم نیستی امکان ندارد کوه را با کوهی از شن ساختن من نیستم وقتی در این اجزا قرارم نیستی در هر سه ماهت یخ ببندم یا نبندم باز هم لعنت به تو یا هر که می‌گوید بهارم نیستی دنبال باروتی که در خونم بپاشی نیستم حالا که شلیکی به قلب بی‌قرارم نیستی از غلظت خونی که باید ریخت هم بالا زدم اما نمی‌دانم چرا فکر شکارم نیستی @ashareamirhosienhedayati