🌹
چه مانده زیر سرِ ما جز حکایت ما
کهن نوشتهی کمرنگ بد روایت ما
حروف میخی این خودنویس خورده به سنگ
مذکّرات وفاداری و خیانت ما
کتاب سق زدن نانِ دود داده به آه
که یادمان نرود کیست در حقیقت ما
قلم دوات فروشان شهر بسمالله
به حق جوهر سنگ و به خط خفّت ما
درون سرخرگ ما چقدر خون سیاه
دوید و باز نشد بندیِ جراحت ما
که گفته است که ما مردهها نمیدانیم
کجاست مملکت ما و کیست ملت ما
قبیلههای زیادی نرفته برگشتند
که زندهاند در اقصای خود به نیت ما
به خاطرات پس از مرگ مؤمنیم و نپرس
بدون ما چه میآید سرِ هویت ما
کجا نشستهای و غصه میخوری که کجاست
بنایِ بیخطرِ بیخیالِ راحت ما
اگر هنوز بنا بر فرو نریختن است
چراغ قوه بیانداز بر مساحت ما
نگو کجا به زمین خورد و کی بلند کند
غبار قدرت ما را نسیم قوّت ما
اگر کسی پدر ما و جدّ ماست هموست
که مُهره ساخت به وسواس و حسّ و همت ما
چه دید در بن و بنمایهی قیافهی خویش
که رفت تا ته و تهچهرهی اصالت ما
مرا که خسته نخواهم شد از فلاکت او
ادامه میدهی ای وارث فلاکت ما
به هر لطیفهای و هر لطایفالحیلی
شبی گذشت به تاریخ استراحت ما
به سقّ کوه که شفاف گفت و سرفه نکرد
نوشتهاند به شیرین؛ خوشا به غیرت ما
#امیر_حسین_هدایتی
#چه_مانده
@ashareamirhosienhedayati