eitaa logo
اشعار استاد امیر حسین هدایتی
173 دنبال‌کننده
56 عکس
14 ویدیو
1 فایل
در خون زد و بر پوستم با استخوانم وا داشت بنویسم که ننویسم...بخوانم ادمین👇 شعری از استاد دارید یا نکته‌ای هست بفرمایید @Benvic
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بنیاد فرهنگی امامت
📣معاونت فرهنگی-تبلیغی بنیاد فرهنگی امامت برگزار می کند. 🔹دهمین نشست شاعرانه 🔹سخنران: حجت الاسلام والمسلمین استاد میرزامحمدی 🔸با اجرای دکتر حامد حجتی 🔷شعرخوانی شعرای ارجمند: دکتر مهدی قاسمی امیرحسین هدایتی رضا یزدانی صابونی علی‌اصغر یزدی احمدجوادنوآبادی سید احمد هاشمی شهیدی مجتبی دسترنج محمدرضا رضایی 🔶خانوادگی دعوت هستید 🗓زمان: شنبه اول اردیبهشت 1403 ساعت 17:30 🏢 مکان: قم، بلوار سمیه، خیابان شهیدین، بنیاد فرهنگی امامت 🆔 @Bonyad_Emamat 🆔 @emamateradat
هدایت شده از بنیاد فرهنگی امامت
📹 ویدیو کامل دهمین نشست شاعرانه 🔹سخنران: حجت الاسلام والمسلمین استاد میرزامحمدی 🔸با اجرای دکتر حامد حجتی 🔷شعرخوانی شعرای ارجمند: دکتر مهدی قاسمی امیرحسین هدایتی رضا یزدانی صابونی علی‌اصغر یزدی احمدجوادنوآبادی سید احمد هاشمی شهیدی مجتبی دسترنج محمدرضا رضایی 📎تماشا ویدیو از آپارات:https://aparat.com/v/72Qp6 🆔 @Bonyad_Emamat
🌹 فرش قرمز پهن کن در من که خون برگشته است عقل این فرمانروای سرنگون برگشته است سیلِ از کف رفته‌های من به کوهش باز گشت رنگ و رویم نیز شاید تا کنون برگشته است هر کجا یک دست و پا گم کرده بودم یافتم بعد از آن جنجال بی پایان، سکون برگشته است می زنم زیرِ بساط ِ چیزها بر میزها خشم من بر چهره‌ی خوار و زبون برگشته است مالک ِ بازارهای بَرده در من نیستی فرصت تغییر اوضاع درون برگشته است راه را غرق علامت های مصنوعی نکن از مسیری غیر از این صحرا، جنون برگشته است جز تو مضمونی ندارم تا فراموشش کنم عشق برگردد، به میز آزمون برگشته است سال‌ها از سن رشد خویش دور افتاده‌ام آدمِ این غار از خواب ِ قرون برگشته است در میانِ تاجِ نازت گور می‌کندی ولی از میان گور، این محتاجِ خون برگشته است @ashareamirhosienhedayati
🌹 دهانم وا بماند هیچ حرفی در دهانم نیست نه تنها ساکتم نام کسی هم بر زبانم نیست به تنهایی کشیدن تا همین جان در توانم بود از اینجا هم به تنهایی کشیدن در توانم نیست @ashareamirhosienhedayati
🖌گفت‌وگوی دکتر هدایتی درباره‌ی شعر مقاومت با خبرگزاری مهر 🔗لینک خبر https://www.mehrnews.com/news/6093757/
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
💎 شعر فارسی فلسطین به دست عرب زبانان نمی‌رسد 🎙گفتاری از دکتر امیرحسین هدایتی، شاعر و نویسنده: شعر فارسی که جدی‌ترین شعر را درباره فلسطین در چهل سال گذشته یا حتی قبل از آن دارد، به دست عرب‌زبانان نمی‌رسد. تعریف اساسی شعر مقاومت، در واقع توضیح و تبیین شرایط مقاومت در مقابل فشارداخلی و خارجی در یک ملت است. ملتی که تحت فشار یک استبداد داخلی یا تحت فشار یک استعمار خارجی باشد، پدیده مقاومت ادبی از طرف روشنفکران، ادیبان و شاعران شکل می‌گیرد. مثل شعر مشروطه که در واقع و به نحوی یک نوع شعر مقاومت در مقابل استعمار خارجی و دیکتاتوری داخلی بود. ولی بعد از انقلاب اسلامی شعر مقاومت تعریف دیگری پیدا کرد. البته جدا از شعر انقلاب اسلامی که در واقع خودش یک تعریف خاصی از شعر مقاومت دارد، با شروع جنگ تحمیلی و دفاع مقدس یک پدیده دیگری در ادبیات ما با عنوان شعر پایداری به وجود آمد. اساساً در ادبیات جهان شعر مقاومت تعریف دیگری دارد. مثلاً شعرفدریکو لورکا در اسپانیا بر علیه استبداد داخلی و حکومت فرانکو یک شعر مقاومت محسوب می‌شود. محمود درویش هم در فلسطین به عنوان شاعر مقاومت مطرح است. او هم در اشعارش علیه اشغال‌گری و ستمی که بر مردم فلسطین رفته، صحبت می‌کند. مقاومت برای معیارها و مصداق‌های متفاوتی مبارزه می‌کند اما معمولاً در اطراف چنین پدیده‌هایی شعر مقاومت شکل می‌گیرد. شعر مقاومت در هفتاد سال گذشته در حوزه و مساله فلسطین جایگاه خاصی دارد. شاعران مقاومت در فلسطین و به خصوص در میان جامعه عرب شهرت زیادی دارند. شاعرانی مثل معین بسیسو، محمود درویش و بدر شاکر السیاب از شاعران پایداری عرب در عراق و در مقابل دیکتاتوری حزب بعث که شهرت بسیاری دارند. 🔗متن کامل در خبرگزاری مهر @HOWZAVIAN
🌹 هم آدم این کوچه منِ کشته پرستم هم در پسِ آن شیشه خودم سنگ به دستم تاریخ همان‌جاست که هر روز در آنی هر جا که تو بنیادگرا سنگ پرانی هرجا که مکلَف به فتاوای تو باشم ساقط شده از گردن و در پای تو باشم ما مثل دو برجیم فروریخته در خون بن لادنی از غار خودش آمده بیرون! بن لادن و زن لادن و لادن بچه سنگ است سنگ است که شیپور زنان بر سر جنگ است سنگ است که اوضاع مرا کرده فراهم سنگ است که بر هم زده تقدیر مرا هم آزادی‌ام از سنگ تو یعنی هدرِ من دیوارکشی در قفس بال و پر من در بستر خود ای همه‌ی نرم‌تنانم گستاخم اگر بر هوسی غلت‌زنانم شنزارِ مرا سنگِ تنت ریخته بیرون آوارگی‌ام را بدنت ریخته بیرون باغی که تو در مغز جهان کاشته باشی یک باغ انار است به سنگی متلاشی ای باد بُروتی که به هر باغ وزانی با ما بِه از این باش که با خلق جهانی ای سلسله‌ات حاکم تاریخم و دینم من یک تنه خود مردم بدبخت زمینم تا پیرهنی هست که از من بدرانی تاریخ بر آن پوست سفید است و جوانی من پوست نینداخته خونم که بلیسی تاریخِ کبودی که به ناخن بنویسی خون‌هاست که بی‌وقفه به پای تو بریزم آدمکش جلَاده‌ی زیبای عزیزم هر روز من از پرچم باد است سیاهت تکفیری من! پس من و تاریکی راهت ای کوفته با سنگ سرِ هر لغتی را با سنگ نباید بکشی مملکتی را ای لیلی دیوانه اگر نام تو این است تاریخ دم از صبح و سر از شام تو این است ای دولت ابلیسیِ دهلیز چپ و راست ای فاتح هر قلعه که یک خشت تو را خواست ای طلحه! که شرَ و تشر و خیر و نخیری تاریخ مونث شده‌ی آل زبیری فتوای تو سنگ است! بزن چشم به راهم داعش‌تر از این باش در این شام سیاهم @ashareamirhosienhedayati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 آمدی باشد بیا، صدها سوالت را بپرس می‌روی، باشد برو، تنها جوابت را بگیر @ashareamirhosienhedayati
🌹 می‌ایستم که تیر تو از من گذر کند بعد از شبی که از گذر پوست سر کند مخروبه‌ام که در خطرِ ایستادنم تا ایستادن تو درونم خطر کند فردا که زخم کهنه سرِ حرف را گشود دنیا در این خرابه چه خاکی به سر کند زخمی که از دهان خودش حرف می‌کشد گویا مصمم است که باید اثر کند این زخم روی تازگی‌اش شرط بسته است تا در زمان نماند و با من سفر کند مثل سگی که رو به عقب پارس می‌کند تا گرک باستانی خود را خبر کند آینده زیر سقفِ خراب گذشته ماند بگذار حال‌مان به نوانخانه سر کند تقدیر هیچ نقشه و برنامه‌ای نداشت موی تو را کشید، مرا خون جگر کند دارم یکی یکی همه را ترک می‌کنم باید کسی روندِ مرا کندتر کند @ashareamirhosienhedayati
🌹 به هر چنگی نشان دادند چیزی را هر از گاهی کبوتر بچه‌ای در قصه‌ای با بچه روباهی یکی یک مهره‌ی دررفته پنهان کرده بر بامی یکی هم یک پرِ نشکسته پیدا کرده در چاهی یکی در چنگِ خود دارد گلویی را در آوازی یکی هم پرده‌ای را پرده‌ی فریاد کوتاهی یکی بر گنبد زخم کبودش می‌زند بالی یکی بود و نبودِ آن یکی را برده بیراهی یکیشان با سرِ پایین پیِ شام سرِ بامی یکیشان با سرِ بالا پی راهِ ته چاهی نبین بر صحنه‌ی پَر جنب و جوشی بزم شب‌پایی ببین در گوشه‌ی تاریکی اما رقص اشباحی یکی با زبریِ کرک تن‌اش خارانده شد خاکی یکی بر نرمی بال و پرش خوابانده شد شاهی یکی خوابیده در حصرِ امان سلّه‌ی امنی یکی بیدار در بی‌مرزی کور کمینگاهی یکی با قطره‌های اولین خون می‌زند نقشی یکی با زخمه‌های چنگِ آخر می‌زند راهی یکی در فکر خنجِ بی‌خطایی بر تن خامی یکی در فکر قیقاجِ کجی تا ابروی ماهی یکی بر بال خود در حال خود خوشخواب مبهوتی یکی با چنگ خود نیرنگ خود بدکیشِ آگاهی کبوتر بچه‌ای سر می‌کند زیر پر و بالی همین که می‌کشد از چینه گردن بچه روباهی @ashareamirhosienhedayati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 یک نفر مرده و در من بدنش سرد شده بینوا یک تنه قربانی این درد شده پیش از آوردن و در دفتر کاهی بردن فصل بیماری این قصه چنین زرد شده من که دلگرم نبودم به جهنم که یکی در تنم بوده و از مهر تو دلسرد شده @ashareamirhosienhedayati
آه ای غریبِ رفته‌ی دیر آشنا حسین قدّت بلند شد برسی تا کجا حسین سروی میان شعله‌ی آتش نشانده‌اند از قامتت چه مانده در آنجا به جا حسین ای با حسین رفته در آن نینوا خلیل ای با خلیل آمده در این مِنا حسین @ashareamirhosienhedayati
✅با حضور شاعران و دکتر هدایتی 🔹محفل شعرخوانی همراه با تبیین اندیشه‌ی شهیدان خدمت 🔹زمان: جمعه ساعت ۱۶ 🔹مکان: تهران، تکیه‌گاه آقا مرتضی علی @ashareamirhosienhedayati
تقدیم به شهید حسین امیر عبداللهیان؛ آه ای غریب رفته‌ی دیرآشنا حسین قدت بلند شد برسی تا کجا حسین سروی میان بوته‌ی آتش نشانده‌اند از قامتت چه مانده در آنجا بجا حسین باید عَلَم به شانه بگیری که بگذری مانند رودخانه‌ای از دره‌ها حسین رویت سفید! تا که به روی که بنگری قدت بلند! تا برسی تا کجا حسین همراه دوست رفتی از این جاده با شتاب من کیستم که از تو بپرسم کجا حسین فریادت ای حسین که در لحظه‌ی فرود گفتی مرا بگیر در آغوش یا حسین پیچیده دور گردنه‌هایی که در سکوت فریاد می‌کنند تو را هم‌صدا حسین ای آخرین سفیر شهیدان میان ما مُهری زدی به تذکره‌ی کربلا حسین ای با حسین رفته در آن نینوا خلیل ای با خلیل آمده در این منا حسین بر صخره‌های دره‌ی صعب العبور نیست یک جا برای ماندنِ یک جای پا حسین یک جای پا از آنکه سر از پا نمی‌شناخت از ابتدای جاده و تا انتها حسین این قطعه قطعه قطعه‌ی آتش گرفته را این واژه را که این همه زد دست و پا حسین بر سینه‌ام نوشته‌ام و آه می‌کشم آیینه‌ی شکسته ندارد جلا حسین آتش که توی باغ نباشد نمی‌کند بالای قامت تو قیامت به پا حسین @ashareamirhosienhedayati
🌹 ناتوانی جنگ دارد در تنِ من با جوانی من جوانی را نمی‌بینم حریف ناتوانی کار اگر بالا بگیرد طاق من پایین می‌آید آی پیری! پس کجایی تا کنی پا در میانی @ashareamirhosienhedayati
🌹 دشوار شد ادامه‌ی پرداختن به من وقتی که صحنه صحنه شدم جا به جا به تو رنگ تو را گرفته و دیگر نمی‌رود آخر کجا کشیده شد این ماجرا به تو @ashareamirhosienhedayati