eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.2هزار دنبال‌کننده
296 عکس
180 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
رحمت واسعه حی تعالاست حسین سایه رحمت او بر سر دنیاست حسین ماهمه عبد خدا اوست اباعبدالله ما عبیدیم همه ، سرور و مولاست حسین زینت دوش نبی نور دو چشمان علی ضربان دل صدیقه کبراست حسین تا دم آخر خود فکر گنهکاران بود ایهاالناس ببینید چه آقاست حسین همه خواسته اش بود که دستی گیرد ورنه از دست کسی آب نمی خواست حسین چون پدر داغ پسر دید خودش میمیرد کشتنش نیزه وُ شمشیر نمی خواست حسین
✳️السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ.. ✳️ چشمی که دریا می شود شبهای جمعه محبوب زهرا می شود شبهای جمعه توبه همان اشک است، با اشکی که دارم این دیده زیبا می شود شبهای جمعه گرچه گنهکارم، ولی با دست زهرا این نامه امضا می شود شبهای جمعه درد فراق کربلا، درد گناهم این دو هم آوا می شود شبهای جمعه خیلی دلم حال و هوای گریه دارد در سینه غوغا می شود شبهای جمعه از اول هییت همیشه رسم این است با روضه معنا می شود شبهای جمعه عطر حرم تا بر مشام من می آید دردم مداوا می شود شبهای جمعه فرقی به فرزندان زهرا نیست اما باب الحسین وا می شود شبهای جمعه هرجا که نامی از حسین آید یقیناً عرش معلا می شود شبهای جمعه با روضه های شاه بی لشکر همیشه غم خانه بر پا می شود شبهای جمعه چون قامت زهرا خمید از زخم حنجر هر قامتی تا می شود شبهای جمعه اصلاً نميخواهم دگر روضه بخوانم... ...مادر که تنها می شود شبهای جمعه شبهای جمعه سوختن را دوست دارم گریه به شاه بی کفن را دوست دارم
شب جمعه ست کربلا چه خبر؟ از شهیدان نینوا چه خبر ؟ در روایت رسیده که امشب مادری رفته کربلا ...چه خبر؟ مادرش را کمک کنید امشب وَ نپرسید کربلا چه خبر؟ کربلا پیکر حسین اینجاست از سرِ روی نیزه ها چه خبر؟ باید از نیزه ها خبر گیرم از سرِ مانده زیر پا چه خبر؟ لاطمات الوجوهِ علی الخدود از نظر های بی حیا چه خبر؟ دختری از حسین گمشده بود نیست انگار با شما چه خبر ؟ مادری از رباب می پرسد از علی اصغرِ شما چه خبر؟ کسی از علقمه خبر دارد؟ از دو دست زِ تن جدا چه خبر؟ شب جمعه ست وُ جمعه می آید ای خدا از امام ما چه خبر؟
اربابم حسین(ع)........... هر شب جمعه صدای مادر آید از حرم من تمام عمر دنبال صدای مادرم می‌زند ناله بُنَیَّ کو لباس کهنه‌ات؟ کو سرت،کو حنجرت،کو یاورت،کو دخترم؟ بشکند دست کسی که دست بر مویت زده گیسویت خاکی شد وُ من خاک می‌ریزم سرم هرچه می‌گردم چرا ترکیب جسمت جور نیست سال‌ها دنبال آن انگشت بی‌انگشترم مثل من پیشانی‌اَت با تیزی سنگی شکست درد می‌گیرد کنار تو دوباره پیکرم پیش چشمانم تو را با حوصله سر می‌بُرَند پیکر تو زیر و رو شد پیش چشمان ترم وای مادرم.....😭
شب جمعه ست دلم راهیِ گودال شده روضه ی روی لبم غارت خلخال شده مادری روضه برای پسرش میخواند من بمیرم که تنت خاکی و پامال شده جواد بهاالدینی
شب جمعه حَرَمَت بوی مُحرّم دارد بانویی کنج حرم مجلس ماتم دارد شـب جمعه شده و باز دلم رفت حرم دل آشفته ى من ، صحن تو را كم دارد
تا که پایت به کربلا واشد غم عالم به سینه ام جا شد از نگاهت به سمت اهل حرم نیت رفتنت هویدا شد میکنی خار از زمین با اشک شاید این خار سهم یک پا شد التماس نگاه عباس است شاید این بار شد محیا شد علی اصغر چه ناز خوابیده کربلا تا رسید غوغا شد قاسم آمد به نیت پدرش دیدگان با نگاش دریا شد علی اکبر به سجده افتاده یا محمد دوباره احیا شد همه در خیمه ای کنار همند دیدگان تر به یاد زهرا شد آنطرف تر صدای هلهله ها روضه های فراق برپا شد در تلاطم برای کشتارند ذکر لبهام وا حسینا شد چقدر شور میزد دل من به که گویم که داغم احیا شد
دشت در دشت دلهره مي ريخت  هرم صحرا به آسمان مي رفت  کاروان در سکوت صحرا، گم  مرگ دنبال کاروان مي رفت  کاروان رفت تا دياري که  حزن و اندوه و داغ مي باريد  بوي دلتنگي و جدايي داشت  گريه گريه فراق مي باريد  همه جا بوي تشنگي دارد  بچه ها خواب آب مي بينند  هر طرف روي مي کنم آقا  چشم هايم سراب مي بينند  شوق و شور شهادت آقا جان  در نگاهت چقدر مشهود است  عرش معراج توست اين صحرا؟  اين همان وعده گاه موعود است؟  در نگاه پر از تلاطم تو  ندبه هايي غريب مي لرزد  مي روي تا به سمت آن گودال  دل زينب عجيب مي لرزد  بي مهابا غروب خواهد کرد  در همين خاک تيره ماه من  مي شود عاقبت همين گودال  قتلگاهت نه، قتلگاه من  اين زمين پر شده است از داغ ِ  لاله هايي که تشنه مي رويد  اين چه مهماني است کز هر سو  نيزه و تير و دشنه مي رويد  يک جهان ماتم و پريشاني  حاصل اشک و آه زينب بود  حرف هاي نگفته‌ي بسيار  در غروب نگاه زينب بود  اگر امروز ماتمي دارم  در کنارم شکوه احساس است  اين طرف قاسم و علي اکبر  آن طرف شانه هاي عباس است  چه کنم در غروب عاشورا  که نه ياری نه همدمي دارم  دشت پر مي شود ز حرمله ها  نه پناهي نه محرمي دارم  در هجوم کبود بي رحمي  با پر يا کريم ها چه کنم؟  آتش و تازيانه مي بارد  تو بگو با يتيم ها چه کنم؟  گفت بابا «وديعةٌ مِنِّي»  بار غم را به دوش من مگذار  برو اما در اين غريبستان  خواهرت را به بي کسي مسپار 
کاروان عشیره ی خورشید  وارد قتلگاه خون شده است  کاروانی که محو در معبود  وارد ورطه ی جنون شده است  همه ی دشت ساکت و آرام  در تماشای منظری زیباست  دست عمّه درون دست علیست  پلّه ی عمه زانوی سقّاست  در همین دشت عاشقی می شد  خیمه هاشان یکی یکی برپا  خیمه ی زینب است پیش حسین  پاسدار حرم شده سقا  گوشه ی خیمه دختری کوچک  روی پای حسین خوابیده  ناگهان می پرد ز خواب خوشش  خواب آشفته ای یقین دیده  گفت بابا که خواب می دیدم  شامیان معجر مرا بردند  گوئیا در پس همین خیمه  عمّه جان تازیانه می خوردند  گوشه ی خیمه ای در آنسوتر  بین گهواره طفلکی خواب است  دخترک خواب دیده که سر او  بر نوک نیزه مثل مهتاب است  از سر اضطراب و تشویش و  بی قرارای یکی یکی زینب  می شمارد دوباره تعداد  مردهای قبیله را امشب  با وجود تمام مردان و  غیرت آسمانی عبّاس  ترسی از جانب سیاهی ها  اندکی هم نمی شود احساس  از پس یکدگر گذشت ایّام  و کنون ظهر روز عاشوراست  آسمان بی قرار و دلتنگ است  در دل اهل این حرم غوغاست  رفته بر روی نیزه ها خورشید  پیش چشمان خیس یک خواهر  دم به دم می رسد به گوش پدر  صوت کم جان هق هق دختر  دختر فاطمه پریشان است  خیمه ها گَر گرفته واویلا  دختری که کبود سیلی هاست  روضه می خواند از دل زهرا 
 او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد  سینه زنی عالم بالا شروع شد  این حس مادرانه كه دست خودش نبود  دلشوره های زینب كبری شروع شد  وقت مرور خاطره های گذشته شد  اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد  ذكر حدیث پیرُهنِ سرخ كودكی  حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد  وقتی که تیغ، حنجر او را خراش داد  صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد  "واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع"  دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد  "واللهِ هاهُنا سبِی...روضه خوان بس است"  شرمندگی حضرت سقا شروع شد  یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد  غارت نمودن تنش اما شروع شد 
در دلش درد بی دوا عمه  در گلو بغض بی صدا عمه که رسیده به کربلا عمه  همه سرها به زیر تا  عمه می گذارد قدم کجا زینب پرده از محملش که بگشاید صف به صف از فرشته می آید همه چشم انتظار، او باید  آید اینجا جلوس فرماید پشت پرده پر از دعا عمه اکبر عطر و گلاب می گیرد  بچه را از رباب می گیرد رونق از آفتاب می گیرد  تا عمو جان رکاب می گیرد هست در اوج کبریا عمه حال اینجا کلافه اش کرده است  چند معجر اضافه آورده است در دل خویش روضه پرورده است  جگرش خون و سینه پر درد است جگرش بر نینوا عمه چنگ زد دامن برادر را   بوسه ای زد دوباره حنجر را و نشان داد سمت دیگر را   نخلها را نه،حجم شکر را ناله می زد ز کربلا عمه همه جا تیر هست و شمشیر است  قمزه هست و صدای تکبیر است چقدر آنطرف کمانگیر است   تو بگو آن سه شعبه هم تیر است گفت از جمع عمه ها عمه وای بر من رباب رفت از حال   وای بر من از اینهمه اطفال وای از آن جماعت خوشحال   وای از تلٍّ و وای از گودال همه بر سر زدند با عمه زخم آورده بر جگر بزند برعلمدارمان نظر بزند با لب تیغ با تبر بزند  سنگ آورده بیشتر بزند بی تو افتاده در قفا عمه بر سرت بی حساب می ریزند  بی حساب و کتاب میریزند پیش چشم تو آب می ریزند   سرِ طفلِ رباب می ریزند غرق در نوحه و نوا عمه سر گودال گیر می افتی بعد از آن به زیر می افتی دست پیر و صغیر می افتی نخ نما چون حصیر می افتی چه کند پای بوریا عمه بعد از تو به غیر شامی نیست  خواهرت هست جز حرامی نیست بسته گفتم که احترامی نیست آتش افتاده و خیامی نیست چادرش زیر دست و پا عمه
رنگ ها رنگ خزان است بیا برگردیم این سفر بار گران است بیا برگردیم صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود خواهرت دل نگران است بیا برگردیم چشم شوری به علی اکبرتان خیره شده قصه ی مرگ جوان است بیا برگردیم صحبت از دیده ی دریایی عباس شده تیرها بین کمان است بیا برگردیم ساربان خیره شده بر خَم انگشتری ات خنجرش نقره نشان است بیا برگردیم خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده رنگ این خاک همان است بیا برگردیم یک طرف این همه زن در طرف دیگر جنگ لشگری چشم چران است بیا برگردیم