#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#مثنوی
آن شب که بین هاله ای از نور بودم
بین پروبال ملک مستور بودم
وقتی مرا بردند از پیش پیمبر
تا خانه مرد دلیر بدر حیدر
گفتم علی جان گرچه ناموس خدایم
اما برای تو کنیزی می نمایم
من آمدم در خانه ات سوسو کنم من
با عشق زیر پات را جارو کنم من
گفتم علی جان کارهای خانه با من
گردیدن دور تو چون پروانه با من
گفتى تو كه باشى دلم گرم است زهرا
با تو تنور خانه ام گرم است زهرا
.
آوردمت در خانه ام ريحانه باشى
بانوى من خانوم اين كاشانه باشى
.
گفتى بيا تا جان به پاى تو بريزم
گفتى براى اولين دفعه "عزيزم"
.
آن شب ميان قلب زهرا خانه كردى
يادم نرفته موى من را شانه كردى
.
گفتى اگر چه خواجه لولاك هستم
زهراى من بر ساحت تو خاك هستم
.
از كوثر چشمت عزيزم باده نوشم
زهرا كه دارم پس زره را ميفروشم
.
گفتى كه ميبالم به پيوند تو زهرا
جان على قربان لبخند تو زهرا
.
گفتى ترا احمد امانت داده بر من
بيرون نيا از خانه ات حتى اگر من...
.
با دست بسته رفتم و زانويم افتاد
يا ريسمان كينه بر بازويم افتاد
.
زهرا نيا بيرون كه اين كابوس سخت است
آرى زمين افتادن ناموس سخت است
.
از جاى اينكه هر دو دستم را ببندند
ايكاش بين كوچه چشمم را ببندند
.
بلكه نبينم زير دست و پا ميافتي
در كوچه تا پاميشوى از جا ميافتى
.
حيدر بميرد خار بر رويت نگيرد
ميخ در خانه به پهلويت نگيرد
.
حيدر بميرد با مغيره در نيفتى
بر روى خاك كوچه ها با سر نيفتى
.
حيدر بميرد نشنود نيلى شدى تو
يا در گذر آزرده از سيلى شدى تو
.
آن شب به او گفتم علی یار تو هستم
هرچه که پیش آید طرفدار تو هستم
.
گفتم تحمل کردن مسمار با من
افتادن بین درودیوار با من
گفتم که پژمردن میان کوچه با من
حتى زمین خوردن میان کوچه با من
خانه نشینی مدینه با تو باشد
هر شب پرستاری سینه با تو باشد
گفتم علی جان سایه ی بالاسرم باش
کوچه که رفتم خواهشا دوروبرم باش
هر دم کنارم باش بار من نیفتد
در بین کوچه گوشوار من نیفتد ...
#علی_اکبر_لطیفیان
#محمد_جواد_پرچمی
#پیوند_آسمانی
#ازدواج_آسمانی
.........................................................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه آموزش مقتل
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#پیوند_آسمانی
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#مثنوی
می رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
می فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
"إن یکاد" از نفس فاطمه بر تن دارد
خبر از شوق به افلاک _سراسیمه_ رسید
تا که این نیمهء توحید به آن نیمه رسید
علی و فاطمه در سایهء هم... فکر کنید
شانه در شانه دوتا کعبهء یک دست سفید
عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت
ساز و آواز خدا گوشهء عشّاق نداشت
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه... فاطمه با رایحهء گُل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد
ابر مهریهء او بود که باران آمد
نفَس فاطمه فرمود که باران آمد
ناگهان پنجره ای رو به تماشا وا شد
هر کجا قافیه "یا فاطمةالزهرا" شد
مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد
چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
سیدحمیدرضابرقعی✍
.
.
#پیوند_آسمانی
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#مخمس_ترکیب
امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند
امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا می کند
امشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا می کند
یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا می کند
با چشم دل در صورت او سیر معنا می کند
امشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیان
خندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوش دل .زمین؛ خرم زمان
در دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُل
با نور، دعوت نامه بفرستاده هادیّ سُبُل
امضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسل
هر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گل
در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا
ای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیا
از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است
وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است
چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است
ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است
دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است
امشب علی ،آن عدل کل بر عقل کل داماد شد
شاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شد
خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند
صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند
وز طور موسی آمده تا آن که در بانی کند
آید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند
یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند
کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه
عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه
امشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی است
بر سینه غم دست رد، شب موسم خوشحالی است
شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است
کوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی است
زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است
امشب به روی مرتضی، لب های زهرا خنده کرد
آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد
#استاد_علی_انسانی✍
.