eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6.1هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔹آرمان ما🔹 سلام بر دل پر خون مسجدالاقصی به مسجدی که خداوند گفت «بارَکنا» سلام ما به تو و دست‌های بسته‌شده سلام ما به تو، ای حرمت شکسته‌شده اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر اگرچه تکفیر از پشت می‌زند خنجر نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس! تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس! بگو به دشمنمان انتقام سنگین است و فتح آخر ما قبلۀ نخستین است بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است بگو که دورۀ کودک‌کشی سر آمده است قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست دگر به محکمه‌های جهان امیدی نیست بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی‌ست دمی که تیغ قیام از نیام برخیزد به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد زمانه فتنۀ شام است و ما سحرزادیم زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم به رغم توطئۀ نابرادران، هستیم و در کنار تو ای قدس، همچنان هستیم مباد آن‌که رفیقان نیمه‌راه شویم شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم ببین که در غم تو لحظه‌ای نیاسودیم هنوز چشم به راهان صبح موعودیم نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس! تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس! ✍ .
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی دهه‌یِ فجر و انقلاب و ولایت این انقلاب معتبر وُ جاودانی است این خاکِ پاک خاطره‌یِ خون‌فشانی است رمزِ حفاظت از وطنم استقامت است با دشمنان بگو صفتِ ما شهامت است ما مفتخر به عشق وُ تولّایِ حیدریم سربازِ انقلاب وُ فداییِ رهبریم ما عهد بسته‌ایم بمانیم با شهید با هر نفس هَماره بخوانیم از شهید با خطِّ مَشیِ نابِ خمینی عجین شدیم با گرمیِ ولایِ علی آتشین شدیم سیّدعلی نفس بزند کربلایی‌ام کوریِ اهلِ فتنه همیشه ولایی‌ام جانم سرم تنم بدنم وقفِ کشورم خونهایِ قلبِ عاشقِ من نذرِ رهبرم تا پایِ جان به پایِ علی می‌زنم نفس رهبر علیِ خامنه‌ای بود وُ هست وُ بس جانانه‌یِ جهانِ منی رهبریِ عشق باِاللَّه قسم لیاقتِ تو سروریِ عشق این بیرقی که بر رویِ دوشت نشسته است پشتِ سپاهِ ظلم و ستم را شکسته است ما قلّه را به قبله‌یِ دل وصل می‌کنیم با دیدنِ تو یادِ اباالفضل می‌کنیم ما تا ظهورِ یار شعورِ ولایتیم چشم‌انتظارِ روزِ طلوعِ نهایتیم آقا بیا که وصلِ شما آرزویِ ماست این عاشقیِ نابِ شما آبرویِ ماست .
. امیرالمؤمنین السلام علیک یا مظهرالعجائب ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام ای شکوه نورانی ای که جود تو بوده بارانی تو نه تنها امیر این خاکی صاحب الامر کل افلاکی ساقی تشنگان بی آبی عزت و افتخار محرابی آشنا با مسیر بالاها تویی آقای کل آقاها ابتدای کلام من نامت انتهای کلام من نامت عرش و فرش تمام مافیها همگی سائلان تو مولا نام تو رمز هر در بسته ذکر تو داروی دل خسته نام پاک تو مثل اعجاز است نام پاک تو بال پرواز است تو بهشتی بهشت خاک درت ساکنان بهشت در به درت هم قیامت قیامت محشر هم قعود تو درس کل بشر علوی مسلکم غلام توام صید افتاده بین دام توام اعتقاد مسلمم هستی یا علی اسم اعظمم هستی تا ز نام تو وام می‌گیرم عزت و احترام می‌گیرم جان فدای تو و سلاله تو هستی من فدای ناله تو شد ز آه تو کل نخلستان مَثَل وادی غریبستان آه تو شعله بود و می‌سوزاند پس دلم بعد از آن چنین می‌خواند بی قرینه امیر روی زمین ای بزرگ بدون تا و قرین دستهای تو چرا بستند حرمتت را چگونه بشکستند پیش چشمت چگونه بود آن روز که عدوی بخیل آتش‌سوز هیزم و شعله را فراهم کرد آمد و خانه را پر از غم کرد شعله بالا گرفت یاست سوخت کینه تا پا گرفت یاست سوخت بوی آتش در آن میان پیچید شعله بی شرم شد چنان پیچید چون پرستو که در قفس افتاد گل یاس تو از نفس افتاد دود و آتش چقدر بی پروا خانه‌ات را احاطه کرد آقا بانویت پشت در محافظ بود خسته‌ی خسته بر تو حافظ بود ناگهان ضربه‌ای به در خورد و ... در به پهلو و بر پسر خورد و ... کوچه تاریک شد هوا دم کرد آن لگد کوچه را محرم کرد وای آقا چقدر دلخونی به تو حق میدهم که محزونی حال امشب پر از غم و دردی با نگاهت پی که می‌گردی انتظاری میان چشم شماست دلتان هم چه قدر عاشوراست گوئیا انتظار دلدار است انتظار شهید مسمار است میزبانت به جنت الاعلا احمد است و خدیجه و زهرا ✍ .
. از تشنگی هرگز نبودی زار و بی تاب رفتی به میدان نه به قصد خواهش آب رفتی چراغ کوچکی باشی در این راه رفتی که دستی را بگیری از دل چاه رفتی که آزادی ببخشی محبسی را از جهل شاید بازگردانی کسی را حیدر شدی بر منبری از دست بابا با چشم‌هایت خطبه خواندی ، آه، اما غیر از سپیدی گلویت را ندیدند آن خطبه‌های روشنت را سر بریدند از هم جدا شد جمله‌ها پای گلویت خون دجله می‌شد در بلندای گلویت کینه دل تیر سه پر را سخت می کرد خوابیدنت کار پدر را سخت می‌کرد یک دست او گهواره جنبان سرت بود دست دکر گهواره بهر پیکرت بود در چشم‌هایش تیره می‌شد روز روشن نه جان ماندن داشت و نه روی رفتن شمشیر کارش قبر کندن شد ولی حیف مادر کنارت گفت با آه ، از علی حیف لطفی ندارد بی تو دیگر منزل من چشمان خود را باز کن نور دل من با تو سخن بسیار دارم تا بگویم قنداقه‌ی خونیت را باید بشویم خشک است مادر جان چرا دور دهانت از حنجرت بیرون چرا زد استخوانت برگرد و باری از غمم بردار مادر تلقین و تدفین من است انگار مادر زود است حالاها برایت سوگواری در خاک خوابیدی چرا ؟ گهواره داری .
. غم از نگاهت در زمین و آسمان جاری است رودی خروشان از دلت تا بیکران جاری است این غم شبیه هیچ اندوه مجسم نیست جز اشک بر زخم دلت انگار مرهم نیست پشت حجاب اشک دریایی ز غم داری دریا نه، اقیانوسی از غم های بسیاری ای یادگار داغ های تا ابد تازه ایوب صبرش نیست با صبرت هم اندازه مانده است روی خاطراتت ردِّ پای زخم با گریه گُل می کرد هر زخمی به جای زخم روضه نیازی نیست چشمات ترت گویاست آه پریشان تو مقتل خوان عاشوراست در ساحت ابری و رمز آلود چشمانت می سوخت در دریای آتش رود چشمانت آن غم که از روح و تن تو سر درآوردست داغ است و زخم است و کران تا بیکران دردست زخم عمیقی که دلت را تا ابد سوزاند درد غریبی که ستون عرش را لرزاند داغی که هم اندازه ی تاریخ عاشوراست اشکی که اقیانوس بغض ماتم دریاست ای سجده هایت زینت سجاده ها سجاد شد عالمی از خط به خطِّ خطبه ات آباد با خطبه ات شد تازه تاریخ غزل آغاز صدها قصیده سوگوارِ این غزل شد باز آرایه ها با آیه آیه خطبه ات گل کرد تاریخ شاعر شد چو با نامت تغزل کرد آری کران تا بیکران غم در دلت می‌زیست اما نفهمیدند غافل هاکه آن غم چیست بردار پرده پرده از پنهانِ هر رازت تا که بسوزاند جهان را سوز آوازت کشتی اگر پهلو گرفته روز عاشورا با موج طوفان تو راه افتاده در دریا در آیه آیه مُصحفت آیینه کاری هاست در خط به خط خطبه هایت رستگاری هاست کرب و بلا جغرافیای عشق در دنیاست بعد تو تاریخ، انتشار روز عاشوراست هم کوفه را با خطبه ات بی آبرو کردی هم شام را با ذوالفقارت زیر رو کردی شاهی ولی هم سفره با خیلِ گدایانی از تو به عالم می‌رسد رزق فراوانی تنها و تنها غربت یک روضه ات کافی است بر آن دلی که بر مداوایش امیدی نیست بیمارِ حکم مصلحت بودی اگر یک چند بیمارها با نام تو دنبال درمانند خاموش باد آن دیده که در روضه ات تر نیست آنکه سر سوزن نفهمیده امامش کیست هر کس به دام عشقت افتاده است آزاد است شاها، اسیرت در دو عالم خانه آباد است فتح الفتوح تو زمان کوفه و شام است بر قلب تو زخم زبان کوفه و شام است با یاد آن شاهی که روی خاکها افتاد خاکی است سنگ مرقدت یا ایها السجاد ✍ .
. بر غزل استاد سیدرضا مؤید ( گر نگاهی به ما کند زهرا ....) « گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا » چه نگاهی؟! همان که تار شده بستری مادرِ نگار شده بسترِ مادرِ حرم پهن است غصِّه قلبِ ابوتراب شکست اهلِ این شهر وُ حرفِ بی‌پایه پچ‌پچ و طعنه‌هایِ همسایه روزگاری عجیب و غمگین است روضه‌یِ فاطمیه سنگین است دخترِ ختم‌الانبیا دارد .... از غمِ شاهِ کعبه می‌بارد شیرِ حق می‌شود اسیر خدا یاس را غصّه کرده پیر خدا در وُ دیوارها پر از روضه محرمِ دردِ مادرم فضّه فضّه ظلمِ مدینه را دیده میخِ خونی و سینه را دیده فضّه اَمَّن یُجیبِ آخر بود خونِ شش‌ماهه بر رویِ در بود دلِ زهرا و فضّه شور افتاد آرزو بود دیدنِ نوزاد نشد این آرزو برآوُرده فضّه فهمیده کودکی مرده حالِ زهرا شده خراب ولی .... سویِ کوچه دوید و گفت علی .... گر چه دشمن به من لگد زده است پیشمرگِ ولایت آمده است کعبه هستی و آمدم به طواف گفته لبّیک ضربه‌هایِ غلاف قنفذِ بی‌حیا غلافش را می‌زند بر رویِ دلِ مولا مرتضی بود و لاله و ناله.... ناله زد العجل اباصالح ✍ .
. علیهاالسلام فرازی از یک شُکوه خلقت نوری او زبانزد شد در آسمانِ علی زهرۀ محمد شد قلم کشید به تقدیرِ شومِ باورها عزیز قلب پدرها شدند دخترها... زمین از آن تب ظلمت نجات پیدا کرد طلوع آیۀ تطهیر را تماشا کرد صفات قدسیه تقدیم پیشگاهش شد پر فرشته به هر گام فرش راهش شد... خرد به درک حضورش خیال خام کند به احترام مقامش نبی قیام کند قسم به «بضعة مِنّی»، قسم به «اَعطَینا» فراتر از شب قدر است حرمت زهرا... روایت است قیامت، قیامت زهراست رضای حضرت حق در رضایت زهراست... سوار ناقه‌ای از نور می‌رسد مادر به داد این دل رنجور می‌رسد مادر... ثنای حضرت صدیقه کار هر کس نیست در این حریم که هر واژه‌ای مقدس نیست... خدا ‌کند که ببخشد بضاعت ما را چگونه شرح دهد قطره، وصف دریا را حبیبه‌ای‌ست که محبوبۀ خدا باشد یگانه‌ای‌ست که هم‌کفو مرتضی باشد... ملیکه بود، ولی خانه‌ای محقر داشت نبود اهل تَجمُّل، به عشق باور داشت... عفاف، سیرۀ او را به خط ناب نوشت حجابِ فاطمه را برترین حجاب نوشت اگر که فضۀ او خاک را طلا سازد نگاه فاطمه از خاک، فضه‌ها سازد نداشت خواب خوش از غصه‌های همسایه قنوت بسته چه شب‌ها برای همسایه... به مهر مادری‌اش تا ابد دلم گرم است تنور خانۀ زهرا هنوز هم گرم است... 📝 .
. السلام علیک یا اباصالح ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باد امشب بوی احساس آورد عطر و بوی نرگس و یاس آورد بید مجنون گرم رقص عاشقی از فلک تا فرش ریزد رازقی آسمان گرم ترنم بیقرار آب هم محض ادب شد آبشار رود آوای جنون سرداد باز قُله هم گرم قنوت است و نماز دیده‌ها شب زنده‌دار دلبرند سینه‌ها در انتظار دلبرند هر سرانگشتی به تسبیحی دخیل گرم ذکر یا غیاث و یا وکیل گر چه شب اما فضا نورانی است دل چراغانی این این مهمانی است یاس وسوسن سنبل و نرگس همه در دل هستی فتاده همهمه عالم امکان همه گرم نیاز پرچم مستی دل در اهتزاز جان نرگس غرق شور و اضطراب عالمی از شوق گرم التهاب فاش بنگر جلوه دلدار را غرق مستوری در و دیوار را فاش بنگر از زمین تا آسمان از همنجا تا ورای کهکشان هر چه هست و نیست با صد افتخار می زند با شوق جام انتظار انتظار مقدم موعود را مقدم آن بر ملک مسجود را انتظار صاحب تیغ دو دم انتظار حامل لوح و علم انتظار صاحب صبح قیام انتظار ذوالفقار بی نیام گوش کن آوای دلبر می‌رسد وارث انوار حیدر می‌رسد می‌رسد امشب سروش عاشقی اذن مستی و خروش عاشقی می‌رسد آن که زمین سرمست اوست نبض جاوید زمان در دست اوست طالی حد و کتاب داور است انعکاس صولت پیغمبر است امتداد نور "إقرَا" از حرا جلوه "هم راکعون" مرتضی نائب بر حق شیر خیبر است وارث تیغ دو دم از حیدر است حجت حق بر خلائق در زمین نسخه اصل امیرالمؤمنین تاجدار عصمت خیرالنساء باقی از نور همان کنرالحیاء فاطمه پندار و زهرایی جمال آفتابی بی غروب و بی زوال جلوه باد بهاران در چمن آخرین سبزینه جامه چون حسن مجتبی خصلت به بازار کرم وارث احکام و اسرار کرم آستان بوسش تمام عالمین سیرت و صورت تماماً چون حسین الغرض او منتهای دلبری‌ست جامع حسن و صفات رهبری‌ست از دل و جانم صدایش می‌کنم هر چه را دارم فدایش می‌کنم ای مرا دارو و درمان و طبیب من ز پا افتاده‌ای هستم غریب ای امیر و مقتدای اهل راز با تو گویم آرزوهای دراز کاش بازآیی ببینی حال من چاره‌ای سازی تو بر احوال من مرهمی سازی دل بی تاب را بشکنی کابوس تلخ خواب را سوختم در آروزی دیدنت دوختم دیده به سوی دیدنت یوسف زهرا به کنعان بازگرد مردم از دوری و هجران بازگرد ای وجودت مایه صبر و قرار بی قرارت هم فدک هم ذوالفقار کوچه‌ها دلتنگ اما پر امید بی قرار دیدنت یاس سپید دشت و صحرا کوه و دریا منتظر کربلا و مشک سقا منتظر با خبر از دیدهای بی کسی آشنا با غربت و دلواپسی ای انیس دردهای قافله با خبر از زخم پا و آبله ✍ .
. میلاد ( یادواره ) حضرت رقیّه سلام اللّه علیها‌‌ انگار به یکباره خدایی شده قلبم با لطفِ خدا کرب‌وبلایی شده قلبم هر چند که سودازده‌یِ خاکِ دمشقم بین‌الحرمینی‌ام و سرگشته‌یِ عشقم ارباب به وَجد آمده از آمدنِ تو بر رویِ لبِ عرش نشسته سخنِ تو دردانه‌یِ اربابِ کرم قبله‌یِ دلها آئینه‌یِ قد قامتی و عصمتِ زهرا تو آمدی و لرزه شده سهمِ اُمیّه عالم متوسّل شده بر اسمِ رقیّه با یک نظرِ تو گِره وا می‌شود از کار تو معنیِ فتحی به رویِ دوشِ علمدار شد عرشِ خدا سائل‌‌ و مدّاحِ سه‌ساله عیدیِ شبِ جشنِ تو امضایِ حواله تو فاطمه‌یِ خانه‌یِ شاهِ دلِ مایی سرمایه‌یِ نابِ حرمِ کرب‌وبلایی در مردمکِ چشمِ تو پیداست برادر هر ضربه‌یِ قلبِ تو مدد یا علی‌اکبر هم‌بازیِ روز و شبِ نوزادِ ربابی تصویرِ رخِ فاطمه در پنجه‌یِ قابی تو کوثری و کلِّ کلامِ تو سه آیه تو فاطمی و دشمنِ تو نیش و کنایه در ظاهر اگر کوچکی و کودک و کم‌سن در واقع بزرگی و خدا مَنظر و باطن ای دخترِ خورشیدِ غم و مظهرِ روضه دلواپسیِ ابرِ‌‌ بهارِ سرِ نیزه تو گم شدی و نیزه فرو رفت به غم‌ها پیدا شدی امّا نَه رقیّه ..... خودِ زهرا صورت شده نیلی و تنت خسته و زخمی این زجر ندارد به خدا ذرّه‌یِ رحمی دق کردنِ تو درسِ خداییِ ولایت چون عمّه‌یِ سادات ظهور است دعایت یادواره ✍ .
. علیه السلام نشانِ حیدریون بر دو دستِ من پیداست تمامِ روضه‌یِ من شرحِ کوچه‌یِ باباست دوباره آتش و دود و طناب و بازویِ شیر دوباره بندِ ستم می‌کشد به کوچه امیر صدایِ قلبِ دقایق که از حقایق گفت ندایِ سینه‌یِ حق بود و رازِ صادق گفت به جرمِ صدق و صفا کینه بازویت را بست کشید و طعنه زد و خنده کرد دشمنِ پست تو پابرهنه و ظالم سوار بر مَرکب صدا زدی که خدا وای از دلِ زینب اگر چه مجلسِ مِی داده قلبِ تو آزار ندیده‌ای سرِ نیزه‌سوار در بازار نسوخت ‌شعله‌یِ کین برگ و بوستانت را نبُرد گوشه‌یِ ویرانه دودمانت را اگر چه قلبِ تو از ناسزایِ دشمن سوخت به پیشِ چشمِ تو آیا حریم و دامن سوخت ؟! نَه خنجری به گلو وُ نَه حنجری پاره نَه گوشواره‌یِ خونی شده نَه گهواره حسینِ فاطمه بر خاک و خواهرش گریان حریمِ امنِ خداوند زار و سرگردان به دستِ فاطمیون بند و دشمنان شادند چه طفلها که به چنگال شامی افتادند صدایِ روضه‌یِ کرب‌وبلا و صادق چیست؟! نفس نفس همه‌یِ ناله‌ها بیا مهدیست ✍ .
. مثنوی در جواب حمله‌یِ صهیونیستها   نزدیک به نیستی شدی صهیونیست دیگر خبر از صبر در این اردو نیست این لشکرِ حیدر است با حکمِ غدیر سجّیل رسید   زیرِ آوار بمیر حیفا و تل‌آویو به هم خواهد ریخت فرمانده که نَه موش از این صحنه گریخت هر جا بروی به چنگ ما می‌افتی کفتارِ زمانه زیرِ پا می‌افتی همراهِ سگِ زرد شدی گرگِ پیر ناخواسته سرپنجه شدی با یک شیر این شیرِ ژیانِ خشمگین ایران است طوفان زمانه وسطِ میدان است با ذکرِ علی مدد نَسق می‌گیریم بر شانه‌یِ خود بیرقِ حق می‌گیریم با تیغِ علی عازمِ میدان هستیم ما آتشی از تبارِ باران هستیم ما ملّتِ غیرتیم و ایثار و نبرد ما مردِ نبردیم  عدویِ نامرد این عیدِ غدیر فتحِ خیبر حتمی‌ست نابودیِ تو به دستِ حیدر حتمی‌ست شد لشکر مولایِ نجف عزرائیل ای مرگ به تو شمرِ زمان اسرائیل این ضربه‌یِ ذوالفقار دارد چه نمک باید برود نتانیاهو به درک باید برسد قبله به اهلِ قبله نزدیک شدیم ما به فتحِ قلّه در مسجدالأقصیٰ همه فریاد کنیم باید دلِ غزّه و یمن شاد کنیم مظلومِ زمانه مقتدر خواهد بود با سیّدعلی پیش به سویِ موعود 📃۱۴۰۴/۳/۲۳ ✍ .
. مادرانه ای سلام الله علیها ➖➖➖ از خنده ات شد چشم من روشن دوباره شب های من باتوست مادر!پرستاره.. تا بوسه بارانت کنم هرشب حسابی، ماهم! در آغوش خودم باید بخوابی تا دست از غم های این دنیا بشویم، باید کمی زیر گلویت را ببویم پایت نسوزد! زیر پایت نرم باشد ! بادی نیاید!جای خوابت گرم باشد ! . . لالا گلم !مانند بابا پهلوان باش مانند بابا مهربانِ مهربان باش مثل عموعباس باید مرد باشی از هر چه جز لطف خدا دلسرد باشی باید بیاموزی از او حیدر شدن را.. باید بیاموزی علی اکبر شدن را.. الله اکبر!دشمنان ما ذلیل اند طیراً ابابیلیم ما هرچند فیل اند لالا گلم!دنیا پر از ظلم و دروغ است باطل همیشه بی خودی دورش شلوغ است.. در خواب دیدم بی زِره رفتی به میدان کابوس‌ها کردند خوابم را پریشان . . طاقت ندارم لحظه ای بی تابی ات را لب های خشک و زخمی ات! بی آبی ات را حالا بمیرم تشنه ای !بی آب و شیرم دریا اگر بودم ولی حالا کویرم نذر قیامت می کنم، نذر امامت... من سربلندم با تو در روز قیامت بابا در آغوشت گرفته با غم و درد مادر برو آبی بنوش و زود برگرد زیر عبا آرام خوابیدی عزیزم؟ از آن همه دشمن نترسیدی عزیزم ؟ ای کاش وقت تیر خوردن خواب بودی! یا لااقل مادر! کمی سیراب بودی .. ای خاک! قدری با گل من مهربان باش ای ابر! بالای سر او سایه بان باش .. من دور باشم از تو ؟نه عادت ندارم رفتی به روی نی چرا ؟طاقت ندارم .. حالا ببین من ماندم و آغوش خالی ای آرزوی در دلم! دیگر محالی ... ✍ ➖➖➖ .