eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
239 عکس
148 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری ای بانویی که ثانی زهرای اطهری دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم از جمله ی خلایق عالم تو برتری پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای هر کس رسید بر حرمت خوب میخری بانوی آسمانی خاکی نشین من با لطف خود همیشه کنی ذره پروری دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جانم فدای آن همه دل بیقراریت در هجر یار آن همه لحظه شماریت جانم فدای درد فراقی که دیده ای دنبال یار آن همه ناقه سواریت جانم فدای سینه پر التهاب تو جانم فدای آن همه اندوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فراق بود که شد زخم کاریت گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من آن روضه ای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخوانم برایتان روضه بخوانم از سفر عمه جانتان بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای اما سربریده به نیزه ندیده ای گرد و غبار راه به رویت نشسته است اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟ راهی دراز آمده ای تا به قم ولی از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟ بر سینه دستخط برادر گرفتی و ... سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای سختی راه نیرو و تابت گرفته بود وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری ای بانویی که ثانی زهرای اطهری دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم از جمله ی خلایق عالم تو برتری پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای هر کس رسید بر حرمت خوب میخری بانوی آسمانی خاکی نشین من با لطف خود همیشه کنی ذره پروری دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جانم فدای آن همه دل بیقراریت در هجر یار آن همه لحظه شماریت جانم فدای درد فراقی که دیده ای دنبال یار آن همه ناقه سواریت جانم فدای سینه پر التهاب تو جانم فدای آن همه اندوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فراق بود که شد زخم کاریت گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من آن روضه ای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخوانم برایتان روضه بخوانم از سفر عمه جانتان بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای اما سربریده به نیزه ندیده ای گرد و غبار راه به رویت نشسته است اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟ راهی دراز آمده ای تا به قم ولی از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟ بر سینه دستخط برادر گرفتی و ... سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای سختی راه نیرو و تابت گرفته بود وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟ ایام .
. مواجب می برد خورشید از انوار ایوانش فلک نان می خورد از سفره احسان سلمانش نرفته دست خالی از درش حتی یهودی هم به هرکس می رسم نقلی است از لطف فراوانش پناه آوردم از آتش به زیر سایه ی حیدر که می بارد تمام لحظه های سال بارانش کدامین حیدر کرار فرزند ابوطالب که شان خاندانش گفته حق در آل عمرانش شهنشاهی که ممسوس است در ذات الوهیت نگیرم عیب بر قومی که می خوانند یزدانش رسیدی تا به ایوان نجف تعظیم کن کانجا به چشم خویش دیدم من خدا را ظل ایوانش به روز حشر خندان است آن شاعر که مصراعی به مدح شاه مردان مرتضی دارد به دیوانش پناه آوردگان کشتی شاه شهیدانیم همان کشتی که در دستان اصغر هست سکانش مرحوم ✍ .
. قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی بعد دق الباب خندان می شود در پشت در آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در در زدند و با خودش می گفت حتما سایل است باز هم با کیسه نان رفت مادر پشت در در کمال حیرت اما دید بانوی کرم جای سائل آمده اینبار لشکر پشت در در زدند و در زدند و در زدند و در شکست آه شد آغاز جنگی نا برابر پشت در با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در غنچه یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ شد چنین یک سوم سادات پرپر پشت در نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود ناگهان از پا می افتد مرد خیبر پشت در گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم می رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در ✍ .
بسکه بر «ألله» با قدرت توکل میکند پیش پایش کوه احساس تزلزل میکند ماه کنج چادرش آرام میگیرد پناه بر لبش لبخندی از دلدادگی گل میکند رونمایی کرده از نام دلارایَش پدر میرسد هر کس به توصیفش تأمل میکند زینب(س) است و لحظهٔ تفسیر ایثارش مدام «عقل» کم می آورد؛ فکرِ تکامل میکند «صبر» پای مکتبش حاضر شده ست و باز هم پیش از وارد شدن قدری تعلل میکند دختر کعبه قنوتش فرق دارد با همه دستهایش را برای بندگی پل میکند حضرت أم البنین(س) بعد از خدا و فاطمه(س) در تمام کارها بر او توسل میکند وای بر آنکه به او دل داده اما سالهاست در فدایی اش شدن دارد تغافل میکند خواندمش أمّ المصائب! در کنار این لقب معنیِ غم! غصه و ماتم تنزّل میکند این دل بیچاره یک عمر است حسّ غربتِ دوری از صحن و سرایش را تحمل میکند!
. سلام الله علیها پناه هر دو جهان است چادر زهرا امید کون و مکان است چادر زهرا شبی دلیل نجات چهل یهودی شد که منجی همگان است چادر زهرا چه سایه ای که شده مهد ِ یازده خورشید چه قدر خیر رسان است چادر زهرا زبان همیشه ز وصفش به مِن مِن افتاده همیشه فوق بیان است چادر زهرا قسم به زینب و صبر و وقار و غیرت او سلاح شیر زنان است چادر زهرا همیشه محرم و مرهم به کوه غم های ِ دل امام زمان است چادر زهرا اگر چه سوخت ، اگر گشت خاکی اما باز پناه هر دو جهان است چادر زهرا آبان ۱۴۰۲ ✍ .
. السلام علیکِ یا امـ الائمه و النجباء ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام ای وجود بی همتا ای شبیه خدای خود یکتا السلام ای شکوه ربّانی تویی اسرار عشق را معنا عرشیان خادمان درگاهت ذکر افلاکیان تویی زهرا همه عالم ز فیض تو روشن همه لب تشنه اند و تو دریا چه بگویم به مدح تو بانو؟ مدح تو آیه های اَعَطَینَا نه فقط کوثری که یاسینی تو دُخانی، تو فجری و طاها همه قرآن کتاب عصمت توست وَ بدون تو فهم آن هاشا! واجب الاحترامی و باید نام تو با وضو برم هر جا واجب الاحترامی و احمد بوسه باران نموده دستت را حضرت مصطفی رسول کریم گفت بر تو که مادر بابا ... روح مابین پهلویم هستی وَ بهشتم تویی تویی زهرا تک تک لحظه های پربارت همه مملّوِ از عفاف و حیا می چکید از قنوت تو هرشب تا سحر ربنا و ذکر و دعا سرّ مستوری و نمیدانیم از تو جز آنچه خود دهی بر ما هم شکوه تو بی همانند و ... هم جلالت جلالتی والا شرح و تفسیر آیه ی تطهیر که مُبَّرایی از پلیدیها همه‌ی آبهای این عالم از تو دارند هر زلالی را در مقامت همین سخن کافی که تویی دخت حضرت بطحا وَ به شأنت همین کلامم بس که تویی کفو حضرت مولا دامنت عرش چهار اختر بود چهار نور مطهر و زیبا تو امام کریم پروردی حضرت مجتبای خوبیها کربلا را تو بوده ای بانی با حسینت امیر عاشورا و به صبری که هست با زینب عرشیان هم نشسته در آوا ام کلثوم و هجرتش با یار شده افسانه‌ی پرستوها ای کنیز خدا به روی زمین چیست محشر نمایش زهرا روز محشر دمیکه می آیی تازه محشر شود در آن صحرا تومی آیی و غرقه در نوری تو می آیی شفیعه‌ی عظما همه سرها به زیر می افتد به ادب پیش پات یا اُمّا تو می‌آیی به صحنه محشر این ندا میرسد ز بالاها هرچه می خواهی ای عروس علی تو طلب کن کنون ز درگه ما و تو آنجا زبان که بگشایی می‌شود مادری تو معنا با جلالی که خاص حضرت توست باز سازی در شفاعت را ((مثل مرغی که دانه می چیند)) کاش ما را جدا کنی آنجا قدرت تو چقدر دیدنی است روز محشر قسم به ذات خدا گرچه آلوده و حقیرم من دست من را بگیر یا زهرا ✍ .
. علیه السلام سلام حضرتِ عالی‌مقام یا هادی منم غلام و تو هستی امام یا هادی سُلاله‌یِ علی و فاطمه اَباَالحسنی حسینِ کرب‌وبلا در قیام یا هادی به زائرانِ حرم خرجیِ سفر دادی مرا حرم برسان وَالسّلام یا هادی منم مُجاورِ کرب‌وبلایِ عبدالعظیم دلیلِ مطلقِ این احترام یا هادی گدایِ سامره‌ام نان‌خورِ همین خوانم به رأفت و کرمی تو به نام یا هادی مرا به نازِ نگاهِ خودت هدایت کن برایِ روز وُ دَمِ انتقام یا هادی ✍ .
. صل‌الله‌علیک‌یااسدالله‌الغالب __________________________ ابتدای سخن به نام علی انتهای سخن به نام علی جای جای سخن به نام علی هر هجای سخن به نام علی من که مداح فارس العربم خادمی علی‌ست در نسبم جد و اجداد من محبانش همه محتاج لطف و احسانش دست‌هاشان به سوی دامانش همه دیوانگان ایوانش نسل ما نسل عاشقان علی‌ست غرق الطاف بی‌کران علی‌ست مرتضی دُرّ و کعبه هم صدفش عرش و فرش خداست در کنفش عزت و فخر ماست از شرفش از همین جا سلام بر نجفش نجفش قبله‌گاه جان و دل است مهر او در میان آب و گل است او که گلدسته‌ها غزلخوانش او که محراب غرق عرفانش انبیا مؤمنان ایمانش او شهنشاه و ما غلامانش ما غلامان کوی سلطانیم سائلان حریم جانانیم آشنا با معابر لاهوت مات حسنش اهالی جبروت می‌چکد از جمال او جبروت گَرد نعلین اوست تا ملکوت عرش حق در میان خانه اوست تا که کوثر میان خانه اوست در دل خود ولای او دارم در سر خود هوای او دارم هر چه‌ام از عطای او دارم شوق ایوان طلای او دارم گر چه در بندگی خرابم من خاک پاهای بوترابم من بوده لالایی شبم نامش وقت سختی روی لبم نامش داروی دردم و تبم نامش آبروبخش مکتبم نامش رگ و خونم همه به نام علی‌ست این جنونم همه به نام علی‌ست ✍ .
. صل الله علیک یا خاتم الانبیاء ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حق خواسته پاره گریبان تو باشیم در زُمره‌ی عشاق حیران تو باشیم او خواسته تا که مسلمان تو باشیم هم شیعه هم دربند قرآن تو باشیم پس قلب ما را مات رخسار تو کردند جان‌های ما را هم گرفتار تو کردند سررشته‌ی دل را به دستان تو دادند گوش دل و جان را به فرمان تو دادند زنجیر دل را دست مژگان تو دادند بر ما کویری‌ها ز باران تو دادند ما زیر باران شما تعظیم کردیم دل‌های خود را با شما تنظیم کردیم در مهربانی نیست با تو هم قرینی تو مهربان نه، مهربانی آفرینی تنها تویی که رحمتٌ للعالمینی لالم به مدح تو به الفاظ زمینی از لفظ "کَرَّمنَا" تو بر سر تاج داری تنها تویی که رخصت معراج داری معراج گفتم ناگهان دل با شعف شد معراج گفتم حرف شاه لَو کَشَف شد شعرم میان دست‌هایم مثل دف شد دیوانه شد دل راهی شهر نجف شد شکر خدا اول مسلمان شمایم با اذن تو گرد و غبار مرتضایم ما بی علی راهی به سوی تو نداریم ما بی علی سوی ضلالت رهسپاریم ما بی علی بدبخت‌های روزگاریم ما بی علی کِی روی قلّه پاگذاریم با یا علی از ابتدا آغاز کردیم این راه را تا قلّه با او باز کردیم یا حضرت بدرالدجی ما پای عهدیم یا حضرت خیرالوری ما پای عهدیم ای حضرت شمس‌الضحی ما پای عهدیم ای پای عهدت مرتضی ما پای عهدیم تا پای جان ما پای عهد خویش هستیم با "کدخداها" هیچ پیمانی نبستیم ما امت بیدار حزب‌الله هستیم آری بسیجی‌های روح‌الله هستیم ما لشگر عشاق ثارالله هستیم ما پای کار رهبری آگاه هستیم دنیا ببیند روز هم‌عهدی ما را در روز هم‌عهدی رخ مهدی ما را غزه، یمن، لبنان همه بیدار هستند در انتظار لحظه دیدار هستند پاریس و لندن نیز پای کار هستند ایرنیان آن روز پرچمدار هستند این انقلاب آغاز یک فتح جهانی است آن روز طوفانی به سبک جمکرانی است طوفان‌الاقصی یک نسیم جمکران است میعاد ما فتح تمامی جهان است وقتی جهان در قبضه‌ی مستضعفان است مقصودمان حذف همه مستکبران است سید علی فرمانده صبح ظهور است با حاج قاسم فتح‌مان مَملُو شور است .
. السلام علیک یا قمر العشیره و یا کشف الکتیبه... __________________________ بادلی که پر از تب و تاب است آمدم در حریم دلداری او که دارد به دست دل‌ها را صاحب منصب علمداری گره آورده‌ام به درگاهت با نگاهی بیا گره بگشا باب حاجات معنی احساس یا ابالغوث حضرت دریا مثل زورق اسیر گردابم در تمنای دیدن ساحل ذکر لب های من در این طوفان مددی حضرت ابو فاضل چشم امید من به ساحت توست شاه ملک وفا مرا دریاب سائلم رزق سال می خواهم کاشف الکرب حضرت ارباب خاطرم نیست کی؟ کجا؟ اما... دل ما را گره زدند آقا به نگاه پر از عطوفت تو به ضریحت امیر تاسوعا پاسبان حریم آل الله ای رشید حریم پاک حسین یار ناموس اعظمی آقا .... عاشق و مست و سینه چاک حسین عبد صالح مطیع امر امام ای رسیده به قله‌های یقین چشم‌هایت قصیده می‌گویند بلی آقا به سبک ام بنین با تمام شکوه حیدری‌ات یک قبیله به تو عمو گفتند با حضورت غزال‌های حرم روی دامان مادران خفتند تا تو بودی نبرد باد خزان سمت آتش نگاه قاصدکی تا تو بودی نبرد غارت تلخ لذت خواب‌های دخترکی ساقی فیض ناب حضرت عشق کرمی کن به من تبسم کن قسمت می‌دهم هم به حفره مشک من حرم لازمم ترحم کن .
. شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل همانکس که جلال از هیبت چشمش مجلل شد همانکه شد کمال از خلقتش کامل أبوفاضل به لطف گوشه‌ی چشمش مسلمانیم و آنکس که به طاق ابروانش قبله شد مایل ابوفاضل میان موج غم با دیدنش ارباب میخندید به دریای حسین بن علی ساحل ابوفاضل به عشق او دلم با هر تپش در سینه میگوید أبوفاضل ابوفاضل أبوفاضل أبوفاضل شبیه مجتبی وقت کرم یکدفعه هم حتی نرفته نا‌امید از خانه‌اش سائل، ابوفاضل مسلمانان چه غم دارید وقتی اینچنین بوده برای ارمنی ها حل هر مشکل أبوفاضل .
. صحیفه با سجده‌هاش زینت سجّاده‌ها شده‌ست سجّاده‌اش ادامه‌ی عرش خدا شده‌ست مجموعه‌ی تمام صفات پیمبری آئینه‌ی تمام‌قد مرتضی شده‌ست هم افتخار قوم بنی‌هاشم عرب هم افتخار مردم ایران ما شده‌ست ارباب بوده است، ولی از فروتنی هم‌سفره با یتیم و اسیر و گدا شده‌ست بیمار مصلحت شده، اما به‌لطف خویش بیماری تمام جهان را دوا شده‌ست در معرکه نبوده، ولی کفر دشمنان با ذوالفقار خطبه‌ی او برملا شده‌ست از برکت صحیفه‌ی او سال‌های سال باب نجات بر همه‌ی خلق وا شده‌ست شد از کلام ناب تو دنیا به کام خلق « دون کلام خالق و فوق کلام خلق » این مصحفی که از هنر آیینه‌کاری است پنجاه‌وچار پنجره تا رستگاری است این بوستان که در دل هر چشمه‌ای از آن از هر طرف مکارم اخلاق جاری است آن را زبور آل‌محمد نوشته‌اند چون چاره در برابر آن خاکساری است معروف بوده است به انجیل اهل‌بیت پس هرکسی که حافظ او شد حواری است حق است در برابر ظلم ایستادگی حق در قبال آدم مظلوم، یاری است گاهی بیا سری بزن اینجا، که حاصلش در اوج ناامیدی، امیدواری است هرکس که خواست تالی آن را بیاورد معلوم شد که عاقبتش شرمساری است دور از خداست هرکه به فکر رهایی است هرکس که ماند پای شما کربلایی است ای یادگار کشته‌ی مظلوم کربلا چشمان توست مقتل منظوم کربلا آن‌دیده‌ها چه‌دیده؟ که‌خون گریه‌کرده‌است یک‌عمر بر مصیبت مظلوم کربلا غمگین مباش، فتح تو در شام‌وکوفه است ای مرد از مبارزه محروم کربلا آن خطبه‌‌خوانی تو و زینب اگر نبود روشن نمی‌شد این‌همه مفهوم کربلا تو قاضی‌القضاة شدی و صحیفه‌ات آیینه شد به چهره‌ی معصوم کربلا پیروز در همیشه‌ی تاریخ شد حسین این شد همان نتیجه‌ی معلوم کربلا یک‌روز می‌رسد که مجازات می‌شود با دست عشق، دشمن محکوم کربلا پایان راه این شب جان‌کاه می‌رسد روزی امام منتقم از راه می‌رسد... .
. (س) و (ع) تا قلم در مدح و وصف شهربانو میزنم از ارادت بر در این خانه زانو میزنم شاعرم با بیسوادی بر درش رو میزنم با زبان الکنم گه گاه سو سو میزنم کیست این بانو عروس حضرت خیرالنساء محرم اسرار عشقِ پادشاه کربلا دختر یزگرد ایران شد چگونه رو سفید؟ آن زمانی که حضور حضرت حیدر رسید تا امیرالمومنین در او به جز عفت ندید شهربانو را برای نورعینش برگزید این روایت ها چگونه دست هرشیعه رسید از کتاب عالمانی چون طبرسی و مفید خواب او قبل از عروسی باعث امداد شد دید خواب حضرت پیغمبر و دلشاد شد در دلش مهر حسین ابن علی ایجاد شد از تعلقهای دنیا این چنین آزاد شد ((زیور و زر داشت اما غیر ویرانی نبود لایق روح بلندش کاخ ساسانی نبود)) دامن او روح والای عبادت آفرید قطب عرفان جان دین درّ ولایت آفرید گوهر بحر ولا اصل اصالت آفرید هم کمال و هم ادب فضل و کرامت آفرید از فلک آمد ندا این نورِ انوار جلیست ای محبان این علی ابن حسین ابن علیست بانوی ایران زمین، روح دعا آورده است مروه و حِجر و حَجر حلّ و صفا آورده است بانوی ملک عجم نور خدا آورده است ساجدین را صالحین را رهنما آورده است گفت بانو با تمام عشق و ایمان یاحسین هر دوچشمت روشن ای داماد ایران یاحسین ✍ .
. علیه السلام امشب مدینه نفحه ی پیغمبری گرفت یا شهرِ عشق جلوه ی زیبا تری گرفت یا باغبان به بَر گل نیلوفری گرفت یوسف رسید و دوروبرش مشتری گرفت یعقوبِ اِیل، یوسفِ ثانی مبارکت اربابِ عشق، دلبرِ جانی مبارکت تکبیر می کشند ملائک به هر طرف اهلِ سما دوباره رسیدند صف به صف آمد حسینِ دیگری از دامنِ صدف این است رونماییِ شاهنشَه نجف این مرتضاست، فاطمه، یا که پیمبر است نه؛ این علی اکبر و از نسلِ حیدر است خَلقاً شبیه حضرت طاهاست این پسر خُلقاً مثالِ سیدِ بطهاست این پسر رویش تمامْ جلوه ی مولاست این پسر خویش، بگوی حضرت زهراست این پسر هم زینب است و هم حسن و هم حسین اوست بر زینب و حسین و حسن نورِ عین، اوست میلاد او خدا به حسینش هدیه داد به به، به مادرش که چنین گلْ پسر بِزاد که قلب فاطمه ست از این نو رسیده شاد بر او درود و تهنیتِ هر فرشته باد.. فرزندِ ارشدِ شَهِ کرب و بلاست این.. آری عصایِ پیریِ خون خداست این.. او در کلاس حیدرِ کرار قد کشید در لشکرِ عموش، حسن وار قد کشید شیرِ حسین بوده که، سردار قد کشید او پا به پای میر و علمدار قد کشید عالم مريدِ فنِ نَبرد و بیان اوست داود محوِ نغمه و صوتِ اذان اوست او در جوانی اش همه شور و شهامت است اوجِ شکوه و عزت و اوجِ درایت است روحِ نماز و طاعت و روحِ عبادت است او بی نقاب جلوه ی روز قیامت است در کربلا مطیعِ کلامِ حسین بود زيباترين شهيدِ قيامِ حسین بود ابن الحسین، یک نظرش بَس برایمان کافیست روزِ حَشر کند یک صدایمان یا این که امشبی بِکُند او دعایمان امضا کند براتِ نجف - کربلایمان ای«ملتمس»جز او نَطلب حاجتی زِ غیر خواهی اگر شوی به جهان عاقبت بخیر .
. السلام علی اول قتیل من سلاله الخلیل ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ابتدای این شعرم عطر دلبری دارد دلبری که من دارم شأن کوثری دارد شأن کوثری دارد خوی حیدری دارد در قیامتِ قامت شور محشری دارد او که عطر گیسویش عطر شاخه طوباست اشبه خلایق بر روی حضرت طاهاست در سراسر هستی در تمامی افلاک در معابر بالا در تمامی این خاک شورشی شده برپا پر شده از این پژواک کِل بکش هیاهو کن سینه از شعف کن چاک صاحب عنایات "انما یریدالله" گل پسر عنایت کرد بر وجود ثارالله این پسر به رخشارش جلوه قمر دارد گیسویی شبیه شب لعل چون شکر دارد ابرویی چنان محراب خال چون حجر دارد او ز دامن لیلا بر همه نظر دارد دیده وا کن و بنگر شرح و وصف کوثر را جان ام لیلا را مصطفای دیگر را آسمان شده مات صورت گل لیلا کهکشان شده مات صورت گل لیلا عرشیان شده مات صورت گل لیلا فرشیان شده مات صورت گل لیلا استعاره کم دارم از برای توصیفش من لغت کم آوردم از برای تعریفش در شمائلش دارد جلوه رسول الله در خصائلش دارد جلوه رسول الله در فضائلش دارد جلوه رسول الله حس مایلش دارد جلوه رسول الله این در رخش دارد جلوه پیمبر را زنده می‌کند هر دم رنگ و بوی حیدر از فروغ چشمانش آسمان منور شد از شیمیم زیبایش این جهان معطر شد او که رتبه و شأنش ماورای باور شد او که خاک نعلینش کهکشان اختر شد او که با حضور او شد ضریح شش گوشه با مجبتش دارد در قیامتم توشه من غلام آقای حضرت علی اکبر خاک زیر پاهای حضرت علی اکبر مادح سجایای حضرت علی اکبر سائل عطایای حضرت علی اکبر سیدی تفضل کن این گدای مفلس را در حرم بده راهم این حقیر بی کس را ✍ .
. ز نور خویش پُر کرده ماه شعبان را به شور و شین درآورده قلب مرغان را رسیده است مسیحای آل پیغمبر که جان تازه ببخشد دوباره ایمان را همانکه آمدنش را نوید می دادند به سر رسانده کنون انتظار ادیان را حَسن چه دسته گل نرگسی بغل دارد! ز اشک شوق دهد آب، باغ دامان را زمین سامره شد "سُرَّ مَن رأى"تر، چون گرفته است در آغوش، جان و جانان را امام ماست همانی که بدو میلادش فصیح گونه تلاوت نموده قرآن را به شوکتش بنِگر! با نسیم یک نفسش ز های و هوی نشانده خروش طوفان را "بِیُمنِه رُزِقَ الناس"؛ می کند نازل_ خدا به یمن نگاهش به خاک، باران را همیشه عطر عنایات اوست قابل حس طراوتی ست که داده به ما گُل نرجس به حُسن خُلق و نجابت پیمبرش خوانید شجاع زاده و کرّار و حیدرش خوانید شده ست آینه ی آیه ی"یُطَهّرکُم" زلال و پاک و مطهّر، چو کوثرش خوانید سخا و جود و کرَم می چکد ز انگشتش حَسن صفات، چنان سبط اکبرش خوانید گرفته دست مرا بارها شبیه حسین بلندمرتبه چون جدّ اطهرش خوانید همانکه ناجی اسلام و از تبار علی ست روا بوَد که یدُالله دیگرش خوانید به حکم آیه ی قرآن، "خَلیةُ الارض" است زمین به سلطه ی مهدی ست، رهبرش خوانید هرآنکه منکر او شد، چه سود از دینش؟! اگر که زاهد شهر است، کافرش خوانید در این زمانه که مولای عاشقان مهدی ست هر آنکه نوکر او گشته، قنبرش خوانید خدا ز راستیِ اعتقادم آگاه است غلام درگه مهدی فراتر از شاه است کنون که جشن سرور و ولادت مهدی ست یقین که شامل حالم عنایت مهدی ست الا که جلوه ی "طاووس اهل جنت" اوست بهشت محو تماشای شوکت مهدی ست زده است هر که نشانی اگر به سینه ی خویش مدال سینه ی من "عبد حضرت مهدی" ست زمانه بر سر جنگ است یاعلی مددی! * مدد! که قلب همه تنگِ دولت مهدی ست دقایقی که شود عدل مرتضی احیا؛ یقین کنید که صبح حکومت مهدی ست ببین که قبله نما تکیه کرده بر قبله قلوب تیره منوّر ز طلعت مهدی ست_ صدای حیدری اش را زمانه می شنود سکوت کرده زمین، محو حشمت مهدی ست به صبح جمعه ی موعود، خلق حیرانند چرا که روز قیامش، قیامت مهدی ست خدا کند که هماندم سوا کند ما را میان آن همه مردم صدا کند ما را سلام! ای به غم شیعه آشنا، برگرد به زخم سینه ی مجروح ما دوا، برگرد ز هُرم گریه ی عشّاق، گرم شد سرداب به این حرارت سرداب سامرا برگرد دعا برای ظهور تو مرد می خواهد اگرچه مرد نبودم ولی بیا... برگرد تو را به ندبه ی چشم انتظارهای فرج نبین گناه منِ منتظرنما، برگرد اگر زمان ظهور تو من نباشم چه؟! شدم اسیر همین خوف یا رجا، برگرد نماز روز ظهور تو آرزوی من است کند خدا به مراد من اعتنا برگرد صدای ناله ی مادر به گوش می آید میان گریه تو را می زند صدا، برگرد حسین، خون دلش مانده است روی زمین یگانه منتقم شاه کربلا برگرد فرج گشایش کار است و شاهراه نجات * مدام نذر ظهور خجسته ات صلوات... * تضمین از دیگر شاعران بزرگوار ارواحنا_فداه .
. السلام علیک یا اباصالح ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لبریز می‌شوم ز جنون وقت نامتان کار دلم شده همه دم فکر و ذکرتان مرغ دل رمیده با دو صد امید پر میزند به سوی شما و نگاهتان آری منم اسیر و گرفتار بند عشق من بندی‌ام ز روز ازل بین دامتان نان و نمک گرفته‌ام از صبح اولین از سفره وسیع کرامات و جودتان صدها هزار غصه که آوردم و رسید از بهر هر کدام هزاران دوای‌تان زانو زنم به پیش شکوه شما مدام جز نامتان مباد به لب‌های من کلام در آسمان تلالؤ انوار را ببین در کهکشان تجلی اقمار را ببین فردوسیان ز فرط شعف جمله در سماع در جان خاکیان دل تبدار را ببین کنعانیان دوره هجران در التهاب ای دل بیا و خیل گرفتار را ببین شد کوچه‌کوچه‌ها همه لبریز انتظار در هر گذر بیا صف زوار را ببین در هر دلی به پا شده یک جمکران عشق مجنون بیا و این همه بیمار را ببین ای آسمان به سمت زمین کن نظاره‌ای دست دعای لشگر اشجار را ببین در دیده‌های منتظران جلوه امید در سینه‌ها تموج اسرار را ببین دل گسترید شوکت معشوق می‌رسد ره وا کنید حضرت معشوق می‌رسد دلهای عاشقان همه از دم رمیده است زیرا که عطر نرگس نرجس رسیده است جانهای خسته در قَلَیان طراوت است دلخستگان به هوش که گاه سپیده است یوسف ببین نشسته به بهت نگار ما دستش نه بلکه سرش را بریده است گویی که ماه در تب و از شوق روی او عاشق شده است و سرمه به ابرو کشیده است آوای عرشیان شده یا ایهالعزیز زیرا که شمس یوسف زهرا دمیده است مجنون شده هر آن که در این بزم عاشقی نام قشنگ حضرت دلبر شنیده است بالابلند یوسف زیبای مرتضی ای شاه حسن خوش قد و بالای مرتضی دلهای ماست بسته به زنجیر گیسویت محراب ماست طاق کمانهای ابرویت در دست توست بند دل بی‌قرار ما جانهای ماست یکسره در قبض جادویت گفتم به عشق تا به کجا می‌کشانی‌ام گفتا کنار دلبر زیبا و دلجویت گفتم چرا دلم شده دیوانه و خراب گفتم از شمیم ناب تو و عطر گیسویت دادم به باد دست سلامم به هر سحر کردم گسیل این دل دیوانه را سویت آقا قسم به خاک شهیدان این فراق دلهای ماست بسته به زنجیر گیسویت ابرو مکش چو تیغ که دلداده توایم ما سنگ‌ریزه‌های لب جاده توایم ای شهریار عشق و علمدار انبیا ای مخلص کلام تمامی اولیا ای هادم بنای نفاق و ریا و کفر باب تفضلات خداوند "هل اتا" مولای مهربان غزلهای عاشقی ای آخرین سلاله اسرار "انما" زیباترین سروده دلهای بی شکیب ای بهترین تبسمدلهای بی نوا شیواترین چکامه اشعار خلقتی شیرین ترین ترنم دلهای آشنا آیا هنوز گاه قیامت نیامده؟ تا آن که پرده گیری از آن روی دلربا آقا به آن نگاه صمیمانه‌ات سلام بر آن تفقدات کریمانه‌ات سلام بر خاک تشنه نم نم باران چه دیدنی است بر اهل شب چراغ فروزان چه دیدنی است بر خستگان دوره هجران و دوری‌ات پایان دوری و غم هجران چه دیدنی است روزی که با تو کلبه احزان سینه‌ها گردد چو باغ سبز و گلستان چه دیدنی است ای آروزی خسته دلان در کنار تو احوال نوکران و غلامان چه دیدنی است دستم به دامنت گل زیبای فاطمه حالم دلم کنار تو جانان چه دیدنی است پشت سر تو دو رکعت نماز عشق آقا ز تو شنیدن قرآن چه دیدنی است در کام ما به کأس ولایت شراب کن ما را ز خیل منتظرانت حساب کن ✍ .
. علما موقع تدریس، علی می‌گویند زحل و زهره و بِرجیس، علی می‌گویند صالح و یوشع و جرجیس، علی می‌گویند تا نخ و سوزنِ ادریس، علی می‌گویند دائم از هر طرفِ عرش خبر می‌شنوم «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر» می‌شنوم «عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات «لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات «یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات می‌کشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات سند غربت تو، خون حسین است، علی! راز حقانیتت در ثقلین است، علی! زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده متواری شده از وحشت و در دَم مرده هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده هر که از شیوه‌ی جنگاوری‌ات شد آگاه گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله» در کویری که به دریای کرم نزدیک است عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است کفر و ایمانِ من امروز به‌هم نزدیک است در مقامت دهنم بسته بماند بهتر عشق، آهسته و پیوسته بماند بهتر نخل‌ها، اشک تو را زیر نظر داشته‌اند رودها، از جریان تو خبر داشته‌اند بادها، پرده ز اسرار تو برداشته‌اند خاک‌ها، چشم به دستان پدر داشته‌اند ابرها با کرمت مایه‌ی رحمت شده‌اند فقرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن فاتح یه تنه‌ی قلعه‌ی خیبر بودن با پیمبر همه‌ی عمر برادر بودن نَفَست عطر نَفَس‌های محمد دارد بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد گذر ماه به تاریکی چاه افتاده باز از اشکِ غمت، چشمه به راه افتاده منکر تو که به این روز سیاه افتاده در نماز شب خود هم به گناه افتاده زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟ «مُطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد» نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم متفرق شده بودیم که یکدست شدیم عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم تا زپیمانه‌ی «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم عطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم» همه‌جا را پُر کرد نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد اولین مرحله‌ی عشق، پریشان شدن است اجر همراهی تو، بوذر و سلمان شدن است صاحب دائمیِ مُلک سلیمان شدن است زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است در شب قدر، به آوای جلی می‌گوید بعلیٍ بعلیٍ بعلی می‌گوید خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان با دل سوخته آرام و حزین شعر بخوان به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان بر همین پله‌ی اول بنشین شعر بخوان چه قشنگ‌ست شبی غرق تماشا بودن! «شهریارِ» غزل حضرت مولا بودن ✍ .
. در هوای حرم و عرض خضوع محضر مولا مُدامم مست می‌دارد علی جان عطر گیسویت خرابم می‌کند هر لحظه ذکر ناب و دلجویت از آن شب که نجف بودم من و ایوان تو دیدم نمی‌خواهد دل من اعتکافی جز سر کویت نشستم تا سحر در کنج ایوان، بین زائرها ندیدم هیچ کس را که نداده دل به ابرویت شهنشاه قدر قدرت از آن بالا نگاهم کن تفضل کن غلام خسته را با هوی جادویت تمام آسمان بر خاک نعلینت نمی‌ارزد تمام آب‌ها لب تشنه‌ی یک جرعه از جویت الا یا ایها الساقی! گره افتاده در عالم بیا با ذوالفقارت ای بنازم زور بازویت پر از دردیم و داریم التجا بر سفره فضلت نگاه ماست بر دست تو و درمان و دارویت به حق دست‌های بسته در کوچه صدایم کن به زهرایت دو عالم را نخواهم بی گل رویت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. فراتر از عبادات خلایق حد ایمانش نبی بعد از نبی بودند از آدم مسلمانش به منبر خطبه خواندن های او محشرتر از محشر قیامت جلوه‌ای از لحظه‌ی رفتن به میدانش اگر شوق بهشتی هست در ما، بس همین علت که دور حوض کوثر جرعه‌ای باشیم مهمانش دلم با زلف تو در توی او دارد شباهت ها خوشم با اینکه، قلبم بوده از اول پریشانش به قربان علی رفتن فقط در شأن زهرا بود کسی چون من نهایت میشود قربان سلمانش مرا یک آرزو باشد اگر در این جهان این بس که باشم خاک زیر پای سگ‌های بیابانش فقط کافیست یا حیدر بگویی بین جمعیت به گوشت از تمامی دهان ها میرسد «جان»ش اگر با مدح حیدر میپرد هوش از سرت، حتما بغل کن مادرت را بابت پاکی دامانش به شیرینی دلچسب دهین های نجف سوگند که دل بستن به هر کس جز علی تلخ است پایانش .
. سلام اللّه علیها چه در خانه  چه ویرانه  چه در میدانِ مردانه شما بنتُ‌الاسد هستید  اِی بانویِ دُردانه تمامِ آسمان گیرِ خَمِ اَبرویِ اربابم دلِ اربابِ ما گیرِ خَمِ اَبرویِ دُردانه اگر چه ظاهراً از زائرانِ شاه جا مانده تمامِ کربلا دارد سراسر بویِ دُردانه خرابه  معرکه  این هِقْ‌هِقِ بی‌بی  رَجزخوانی‌ شبیهِ هوُهوُیِ شمشیرِ مولا هوُیِ دُردانه همین شیرین‌زبانی‌ها دلِ عبّاس را برده گِره خورده دلِ ساقی به تارِ مویِ دُردانه اگر خواهی که باشی راهیِ کرب‌وبلایِ شاه دو دستِ خالیِ خود را ببر تو سویِ دُردانه مَبادا اربعین از کاروانت جا بمانم شاه به حقِّ رویِ زهرا وُ پَر وُ پهلویِ دُردانه فداییِ حرم قاسم سلیمانی و یارانش میانِ ندبه گریانِ غمِ گیسویِ دُردانه   ✍ ................... علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ به نوح، کشتی کرببلا ثُبات دهد به خضر، گریه به ارباب ما حیات دهد نوشته‌اند که یک قطره اشک ماتم او امان ز نار به مجموع کائنات دهد به زیر قُبه‌ی آن‌کس نماز می‌خوانم که آبرو ز هر آیینه بر صلات دهد غلام بیرق فرزند آن شهنشاهم که در رکوع نماز از کرم زکات دهد به وقت واهمه "فَرّو اِلَی الُحسَین" بخوان که او خودش به همه برگه‌ی برات دهد جنازه ام شَب جمعه رود حریم حسین که خاک چادر زهرا مرا نجات دهد ... .
. علیه السلام و نوکری ارباب همین که زیرِ همین بیرقم خدا را شکر همین که سینه‌زنِ دلبرم خدا را شکر همین که گریه برایِ تو می‌کنم عشق است تمامِ عمر حسینی‌تبم خدا را شکر همین که زمزمه‌یِ صبح و ظهر و عصر و شبم شده همان دمِ اهلِ حرم خدا را شکر همین که پرچمِ کرب‌وبلا به دوشِ من است وَ در حرم نفسی می‌زنم خدا را شکر همین که مادرِ من شد کنیزِ مادرِ تو پدر غلامِ امامِ کرم خدا را شکر همین که باورِ من انتظار می‌باشد به راهِ یار نظر دوختم خدا را شکر همین که زندگی‌ام نذرِ روضه‌هایت شد به عشقِ وصلِ نگارِ حرم خدا را شکر بیا بهارِ زمانه قرارِ عاشورا هنوز زیرِ همین پرچمم خدا را شکر ✍ .
. نباشد غیر داغ تو، به دل شایسته ماتم را به شادی دو عالم‌ هم نباید داد این غم را تویی آن اسم اعظم که حوائج مستجاب از اوست خدا از برکت نام تو بخشیدست آدم را تمام اغنیا هم ریزه خوار سفره ات هستند که دیدم در صف نذری بگیران تو، حاتم را بخار رحمت از چایی بزمت جلوه گر باشد به رشک آورده چایِ روضه تو، چاهِ زمزم را "حسین و یا حسین و یاحسین و یاحسین" ای دل برای عاشقان عشق است از عالم همین دم را چنان که باید و شاید نکردم گریه بر داغت به غفلت دادم از کف دامن ماه محرم را میان روضه ی گودال از چه جان ندادم من؟! به سر باید کنم از این مصیبت خاک عالم را به تیر و نیزه و شمشیر و سنگ آن قوم شیطانی چرا کشتند اینگونه ولی الله اعظم را؟! ۲۸ محرم ۱۴۴۶ ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ .
. بیگانه از مسیر تو ای آشنا منم افسوس،با طریقت تو ناآشنا منم آنکس که مهروعاطفه داردبه من تویی آنکه نکرده بهر تو مهر و وفا منم الحق ادای حق مروت تو کرده ای آنکه نکرده هیچ به حقش ادا منم خواندی مرا به سوی خودت بیشمار بار هر بار ماندم از تو جدا و جدا منم شأنی اگرکه هست مرا،از وجود توست یعنی بدون عشق تو آن بی بها منم ✍ .