eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام_الله_علیها هزار بوسه طلبکارم و بدهکاری از این هزار به یک بوسه راضی‌ام آری چه شد که زُل زده‌ای و سخن نمی‌گویی بناست سربه‌سر طفل خویش بگذاری؟ چه با حواس تو کرده‌ست دست‌وخنجر شمر چه شد که دختر خود را به جا نمی‌آری مرا اگر چه تو حق داشتی که نشناسی بماند آنچه شده ، من هم آخرین باری- -که دیدمت لب تو خشک بود و رویت زرد که گفته آب گذاری خضاب برداری؟ به پیش من که دلم در هوای مویت بود روا نبود که گیسو به باد بسپاری دلم گرفته و خوابم نمی‌برد امشب تو هم گرفته دلت که هنوز بیداری؟ مرا ببخش صدایم اگر که بالا رفت که رفته گوش من از دست مردم آزاری قرار بود که بی دخترت سفر نروی هنوز نیز به عهد خودت وفاداری؟ ✅محمدعلی کُردی - ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ .
. مُسمّط مربّع سلام اللّه علیها‌‌ هر چند مانده رویِ گونه جایِ پنجه چشم‌انتظاری کشته من را نَه شکنجه عمّه پس از آن غصّه‌ها و درد و رنجِ ..... کرب‌وبلا و کوفه و شام است گنجِ ..... پُر اَرزشی بر رویِ زانوهایِ خسته امّا غبار و دود بر رویش نشسته آن گنجِ پنهانی که بر نیزه عیان شد دیدی هدف با سنگهایِ کوفیان شد لبهایِ خشکی جابه‌جا با خیزران شد آمد خرابه عاقبت مهمانمان شد هر کس که این رگ‌هایِ پاره پاره دیده حتماً به خود گفته که سر را بد بریده !!! از هر رگِ پاره شده گل‌بوسه چیدم قرآن که می‌خواندی تو رویِ نِی شنیدم بر رویِ پنجه ایستادم آه دیدم افتاد از نیزه سرِ یارِ شهیدم آرامشم از رویِ نی افتاده با سنگ به گیسویم زد بی‌حیایی پایِ سر چنگ وای از غروبی‌‌ که تو رفتی وای بر ما بعد از تو شد پایِ حرامی در حرم واٰ آنقدر سیلی خورده‌ام در راه بابا دیگر نمی‌بیند دو چشمم مثلِ زهرا جایِ لگد مانده به پهلویِ رقیّه می‌سوخت معجر بر رویِ مویِ رقیّه خسته شدم از طعنه و زخمِ زبان‌ها کرده نفوذ این دردها تا استخوان‌ها ای وای از شمر و شَبَث زجر و سنان‌ها پایِ سرت چه بر سرِ این قدکمان‌ها ..... آورده دنیا که شدیم از جانمان سیر در روضه‌ها شد عمّه‌جانِ ندبه‌خوان پیر ✍ .
. سلام اللّه علیها چه در خانه  چه ویرانه  چه در میدانِ مردانه شما بنتُ‌الاسد هستید  اِی بانویِ دُردانه تمامِ آسمان گیرِ خَمِ اَبرویِ اربابم دلِ اربابِ ما گیرِ خَمِ اَبرویِ دُردانه اگر چه ظاهراً از زائرانِ شاه جا مانده تمامِ کربلا دارد سراسر بویِ دُردانه خرابه  معرکه  این هِقْ‌هِقِ بی‌بی  رَجزخوانی‌ شبیهِ هوُهوُیِ شمشیرِ مولا هوُیِ دُردانه همین شیرین‌زبانی‌ها دلِ عبّاس را برده گِره خورده دلِ ساقی به تارِ مویِ دُردانه اگر خواهی که باشی راهیِ کرب‌وبلایِ شاه دو دستِ خالیِ خود را ببر تو سویِ دُردانه مَبادا اربعین از کاروانت جا بمانم شاه به حقِّ رویِ زهرا وُ پَر وُ پهلویِ دُردانه فداییِ حرم قاسم سلیمانی و یارانش میانِ ندبه گریانِ غمِ گیسویِ دُردانه   ✍ ................... علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ به نوح، کشتی کرببلا ثُبات دهد به خضر، گریه به ارباب ما حیات دهد نوشته‌اند که یک قطره اشک ماتم او امان ز نار به مجموع کائنات دهد به زیر قُبه‌ی آن‌کس نماز می‌خوانم که آبرو ز هر آیینه بر صلات دهد غلام بیرق فرزند آن شهنشاهم که در رکوع نماز از کرم زکات دهد به وقت واهمه "فَرّو اِلَی الُحسَین" بخوان که او خودش به همه برگه‌ی برات دهد جنازه ام شَب جمعه رود حریم حسین که خاک چادر زهرا مرا نجات دهد ... .
. سلام الله علیها از تو گلایه داشت خیالم به نیزه ها کمتر نگاه می کنی ای عشق سمت ما پایین بیا ز نیزه که مرهم شوم تو را مثل قدیم دختر همدم شوم تو را بر حنجرت چه رفته که اینگونه پرپری ای نیزه دارِ بد پدرم را کجا بری؟ آخر مگر که نیزه نشینی روا به توست؟ اینجا چرا حواس همه سنگ ها به توست؟ از بس که سنگ چشم تو را بوسه بسته است شاید ندیده چشم تو دستم شکسته است شب ها ز درد آبله خوابم نمی برد از ترس زجر و حرمله خوابم نمی برد مانند قاسمت به بزرگی رسیده ام در زیر دست و پای عدو قد کشیده ام می زد مرا برابر چشم عمو، عدو کشته مرا جسارت آن بی حیا به او پای فرار زیر کتک ها نداشتم بر صورتم به زخمِ دگر جا ندا‌شتم این قافله بدون تو هرگز سفر نکرد از کوچه هیچ کس به سلامت گذر نکرد دستان تو کجاست که من را بغل کند جای تو دخترت سر بابا بغل کند با این سر بریده چه خوب است رُک شدی سنگینی از نگاه و ز گیسو سبک شدی ✍ .
. امشب مرا بیا ز خرابه ببر خودت رویا بس است بیا ای پدر خودت خوش آمدی به دیدن این نیمه جان پدر با سر رسیده ای سر آسیمه سر خودت از من گرفته اند عروسک یادگاری ترا یک هدیه ی تولد دیگر بخر خودت عمه صداش گرفته ، سکینه ، رباب هم قصه بخوان برای من ای همسفر خودت من رو گرفته ام که نبینی ، تو هم نبین مجروح تری ز دختر خود بیشتر خودت چسبیده است تکه ی معجر به موی من دیدی چه شد میانه ی کوی و گذر خودت ناز مرا کشید ، نه ! موی مرا کشید بابا بده جواب شمر را دگر خودت بابا بگو به زجر که مرا زجر می دهد دختر نداری ای سنگدل مگر خودت    ✍ ۱۴۰۳/۴/۱۸ .
. به خدا خسته شدم،عمه مکافات شدم به چه جرم این همه من سخت مجازات شدم پرت کردند به سمتم به اهانت صدقه من گرفتارِ به یک مشت خرافات شدم صبح شمر آمد و شب زجر حسابی می زد هدف مشت و لگد های دو تا  لات شدم دست و پاگیر شدم پیر شدم پیر شدم سخت شرمنده من از عمه ی سادات شدم یک نفر پای سرت پا به زمین می کوبید با سرت وارد دروازه ی ساعات شدم پدرم را بده ای شمر ، زدی عیبی نیست دو سه روزیست که ممنوعِ ملاقات شدم کودکی سنگ تو را می زد و با من می گفت ای  بسوزی که من هم بازی بابات شدم   ✍ .
. سلام الله علیها گفتم نزن افتادم از پا باز هم زد او را قسم دادم به زهرا باز هم زد کودک زدن دارد مگر،صد بار گفتم من که ندارم با تو دعوا باز هم زد ناراحتم خیلی به بابا حرف بد زد گفتم نگوید بد به بابا باز هم زد او چکمه پایش بود و من پای برهنه خون می چکید از هر دو تا پا باز هم زد فریاد می زد بر سر من از سر قیض گفتم خودم می آیم آقا،باز هم زد از زجر بی زارم بدم می آید از او چون حال من را دید،اما باز هم زد با پا مرا هل داد خیلی وحشیانه بر سر گرفتم دست ها را باز هم زد گفتم بگو آخر خودت دختر نداری؟ بابا نبودی هیچ آیا؟باز هم زد ✍ .
گرچه در این خرابه دگر احترام نیست شکر خدا ولی خبر از ازدحام نیست بوی غذا تمام محل را گرفته است اما برای اهل نبوت طعام نیست رنگ از رخم پریده، حسابی کلافه ام از درد استخوان، نفسم بادوام نیست از هر طرف که پا شده ام خورده ام زمین در جسم زیر و رو شده ام انسجام نیست شب تا سحر به یاد لبت گریه کرده ام کام تو چوب خورد و حیاتم به کام نیست گفتم سلام... کاش یکی یادشان دهد سیلی و تازیانه جواب سلام نیست من دختر مطهره ی آل عصمتم شأنم که درک کردن بزم حرام نیست طوری لگد زدند نمازم نشسته است دیگر توان برای قعود و قیام نیست تقصیر لکنت است، گذر کن ز دخترت مانند قبل با تو اگر همکلام نیست آماده ی سفر شده ام چون رقیه را طاقت برایِ ماندن در بین شام نیست .
سحر فیضش دو چندان می شود چون یار هم باشد چه شیرین می شود غم ها اگر غمخوار هم باشد نگاهت زخم هم باشد مرا مجذوب خواهد کرد اگر چه در دل شب، دیدگانم تار هم باشد خودم از جانب زهرا، تمام زخم هایت را به اشک دیده می شویم اگر بسیار هم باشد حلالم کن که در نزدت لباس پاره پوشیدم لباسی که ز خون پهلویم گلدار هم باشد تصور کن میان ازدحامِ کوچه ای ناگاه بفهمی بر حجابت شعله های نار هم باشد ببافی باز مویم را دلم آرام می گیرد اگر که غصه ی عالم سرم آوار هم باشد به زخمم جوش خورده این لباسِ سوخته طوری که راحت در نمی آید دگر، نمدار هم باشد بدون بوسه بر زخمِ لبت پر وا نخواهم کرد شده با قیمت جان کندنم این کار هم باشد به غیر از عمه ام زینب که از دردم خبر دارد کسی غسلم نخواهد داد اگر ناچار هم باشد دم آخر به دستان پُر از درد و ورم کرده بگیرم در بغل رأس تو را، دشوار هم باشد
. مرثیه سلام الله علیها **** ای سربلندِ من که چنین با سر آمدی با سر برای دیدنِ این دختر آمدی قدری شکسته ای تو ولی سرشکسته نه! ای سر ، تو بر سران دو عالم سرآمدی با نورِ تو قدم به قدم راه رفته ام خورشیدِ من ، کِی از نوکِ نیزه در آمدی؟ ای نازنین کبوترِ من ناز کرده ای در آشیانه از چه بدونِ پر آمدی ای غرقِ نور ، از چه تنوری است صورتت؟ وای از دلم که از دلِ خاکستر آمدی لبریز از غمم ، که لبت خیزرانی است از طشت زر ، زیارتِ این گوهر آمدی راحت بخواب خسته ی راهی عزیز من امشب خیال کن بغلِ مادر آمدی با اشکِ دانه دانه به تو آب می دهم ای تشنه لب به چشمه ای از کوثر آمدی حتی به روی نیزه دم از حق زدی پدر بابا چه خوب از پسِ دشمن بر آمدی ********* .
🥀🥀🥀 خرید خدا در خرابه شام 🥀🥀🥀 معمولا بیع در مکان عالی و خوب و تمیز انجام می گیرد. خدا در خرابه به دنبال رقیه آمد و در خرابه شام با رقیه بیعت کرد. فروشنده، رقیه سلام الله علیها بود؛ مورد معامله علاوه بر پای پر آبله و سیلی و شلاق، عشق شدید امام حسین علیه السلام بود که از کوفه تا شام، رقیه هشصد کیلومتر با عشق حسین در شدیدترین مصائب با خود آورده بود. 🥀🥀🥀 دست رقیه در معامله با خدا بسیار پُر بود. او آمده بود، تا در خرابه با داشتن کالای عظیم یعنی سر مطهر امام حسین علیه السلام با خدا معامله کند. خدا رقیه سلام الله علیها و خرابه و عشاق خرابه را یکجا خرید. و نام خرابه گنج الهی گشت. و مشخص گردید که چرا گنج را در خرابه پنهان می کنند. 🥀🥀🥀 رقیه سلام الله علیها مخزن و گنجینه اسرار الهی در خرابه گشت. هرکه دنبال گنج در کربلاء بود سراغ خرابه را گرفت و به رقیه سلام الله علیها رسید و کسانی که به دنبال گنج نبودند رقیه سلام الله علیها را احساس نکردند. 🌱🌱🌱 کتاب عرفانی شیعتی صفحه 662 🌱🌱🌱 ❤️❤️ مبحث رقیه س در عرفان ❤️❤️ السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh 🌺🥀🥀 آ ی دی دریافت کتاب شیعتی و مذبوح فرات @m_h_tabemanesh
. حضرت رقیه ای بر دل ماتم زده دلدار رقیه بر سینه هر غم زده غمخوار رقیه مرغ دل من گرد حریم حرم تو از روز ازل گشته گرفتار رقیه تا سائل درگاه کرامات تو هستم دیگر نشوم سائل اغیار رقیه جز پیش تو در جای دگر هیچ نسازم درد دل و غم‌های خود اظهار رقیه با یاد تو ای نور دل حضرت زینب همواره کنم نام تو تکرار رقیه با قافله ی عشق چو رفتی به اسارت شد عمه ی تو قافله سالار رقیه برگو که چرا چهره تو از عمه بپوشی چون فاطمه از حیدر کرار رقیه چون حضرت مهدی به خدا در همه عالم هرگز نبود بر تو عزادار رقیه .