.
#مناجات_مهدوی_حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#شب_سوم_محرم
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
سامان قلب شیعه کجایی اِمامُنا
از ما چرا همیشه جدایی امامنا
در آسمان سینه ی ما شب همیشگی ست
صبح ِ امید، کی تو میایی امامنا
قسمت نشد که ثانیه ای من ببینمت
گردد ز دیده عقده گشایی امامنا
آقا بیا که برده فراقت قرار ما
بی تو نمانده هیچ صفایی امامنا
تازه ست زخم پلک دو چشمت ز اشک خون
ابری برای خون خدایی امامنا
از غُصّه ی اسیری ناموس ِ جدّ خود
صاحب بکای صبح و مسایی امامنا
حالا دگر خرابه ی شام است روضه ات
تب دار داغ شام بلایی امامنا
صاحب عزای حضرت ریحانة الحسین
در شام یا که کرب وبلایی امامنا
حتما کنار عمّه درون خرابه ای
خونین جگر ز رأس جدایی امامنا
سر را گرفته در بغل و محتضر شده
او هم نخورده آب و غذایی امامنا
گفتا: پدر نمانده به تو جای بوسه ای
زخمی ز چوب و سنگ و عصایی امامنا
دیدم لب تو چوب جفا خورد ای پدر
دیدم به روی طشت طلایی امامنا
بنگر که موی من شده از داغ تو سپید
من را بده ز غُصّه رهایی، امامنا
(عَجّل وَفاتی)است به لب مثل مادرت
خواهم شوم سه ساله فدایی امامنا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#حضرت_رقیه
.
.
#مناجات_مهدوی_حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#شب_سوم_محرم
چیست دیگر فرق گل با خار وقتی نیستی
نیست دنیا جز سرای نار وقتی نیستی
امر بر منکر، کنار نهی از معروف هاست
جاده ی بدعت شده هموار وقتی نیستی
مانده در پشت نقاب ِزهد هر روی سیاه
دین شده بازیچه ی گفتار وقتی نیستی
جای تقوا ارزش هر کس مشخص می شود
با ملاک درهم و دینار وقتی نیستی
زشت و زیبایند درهم،صف به صف یوسف نما
جمع گردیدند در بازار وقتی نیستی
نیست حتی یکنشان واضح از سرّ درون
مانده صدها رنگ بر رخسار وقتی نیستی
نه فقط درمان نگردد دردهای لاعلاج
هر طبیبی هم شده بیمار وقتی نیستی
می کشم با حبّ تو تنها نفس،حقّم بده
باشم از این زندگی بیزار وقتی نیستی
پشت این لبخندهای تلخ، غمهای جهان
شد همیشه بر سرم آوار وقتی نیستی
جملگی دیروزها، امروز و فرداها یکیست
شد تمام لحظه ها تکرار وقتی نیستی
منتظر هستی که من لایق شوم اما چه سود
برگناهان می کنم اصرار وقتی نیستی
بنگر ای آب حیات شیعیان،از زندگی
سیر گشته تشنه ی دیدار وقتی نیستی
انتظار من کجا و انتظار مادرت
دم به دم بین در و دیوار وقتی نیستی
منتقم برگرد تا کی با شکایت،روضه خوان
روضه ها می خواند از مسمار وقتی نیستی
گفت با گریه رقیه ،ای عموجانم ببین
می روم تا شام با اجبار وقتی نیستی
ای عموجان می دهد زجرم صدای زجر پست
درد دارد گوش من بسیار وقتی نیستی
بر سر نیزه ببین که ردشدن سخت است سخت
از میان مست ها هر بار وقتی نیستی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#امام_زمان
#حضرت_رقیه
.
.
مُسمّط مربّع
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه سلام اللّه علیها
هر چند مانده رویِ گونه جایِ پنجه
چشمانتظاری کشته من را نَه شکنجه
عمّه پس از آن غصّهها و درد و رنجِ .....
کربوبلا و کوفه و شام است گنجِ .....
پُر اَرزشی بر رویِ زانوهایِ خسته
امّا غبار و دود بر رویش نشسته
آن گنجِ پنهانی که بر نیزه عیان شد
دیدی هدف با سنگهایِ کوفیان شد
لبهایِ خشکی جابهجا با خیزران شد
آمد خرابه عاقبت مهمانمان شد
هر کس که این رگهایِ پاره پاره دیده
حتماً به خود گفته که سر را بد بریده !!!
از هر رگِ پاره شده گلبوسه چیدم
قرآن که میخواندی تو رویِ نِی شنیدم
بر رویِ پنجه ایستادم آه دیدم
افتاد از نیزه سرِ یارِ شهیدم
آرامشم از رویِ نی افتاده با سنگ
به گیسویم زد بیحیایی پایِ سر چنگ
وای از غروبی که تو رفتی وای بر ما
بعد از تو شد پایِ حرامی در حرم واٰ
آنقدر سیلی خوردهام در راه بابا
دیگر نمیبیند دو چشمم مثلِ زهرا
جایِ لگد مانده به پهلویِ رقیّه
میسوخت معجر بر رویِ مویِ رقیّه
خسته شدم از طعنه و زخمِ زبانها
کرده نفوذ این دردها تا استخوانها
ای وای از شمر و شَبَث زجر و سنانها
پایِ سرت چه بر سرِ این قدکمانها .....
آورده دنیا که شدیم از جانمان سیر
در روضهها شد عمّهجانِ ندبهخوان پیر
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#غزل
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه سلام اللّه علیها
چه در خانه چه ویرانه چه در میدانِ مردانه
شما بنتُالاسد هستید اِی بانویِ دُردانه
تمامِ آسمان گیرِ خَمِ اَبرویِ اربابم
دلِ اربابِ ما گیرِ خَمِ اَبرویِ دُردانه
اگر چه ظاهراً از زائرانِ شاه جا مانده
تمامِ کربلا دارد سراسر بویِ دُردانه
خرابه معرکه این هِقْهِقِ بیبی رَجزخوانی
شبیهِ هوُهوُیِ شمشیرِ مولا هوُیِ دُردانه
همین شیرینزبانیها دلِ عبّاس را برده
گِره خورده دلِ ساقی به تارِ مویِ دُردانه
اگر خواهی که باشی راهیِ کربوبلایِ شاه
دو دستِ خالیِ خود را ببر تو سویِ دُردانه
مَبادا اربعین از کاروانت جا بمانم شاه
به حقِّ رویِ زهرا وُ پَر وُ پهلویِ دُردانه
فداییِ حرم قاسم سلیمانی و یارانش
میانِ ندبه گریانِ غمِ گیسویِ دُردانه
#غزل #مدح #سوم_محرم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی ✍
...................
#محرم۱۴۰۳
#امام_حسین علیه السلام
#ایمان_کریمی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
به نوح، کشتی کرببلا ثُبات دهد
به خضر، گریه به ارباب ما حیات دهد
نوشتهاند که یک قطره اشک ماتم او
امان ز نار به مجموع کائنات دهد
به زیر قُبهی آنکس نماز میخوانم
که آبرو ز هر آیینه بر صلات دهد
غلام بیرق فرزند آن شهنشاهم
که در رکوع نماز از کرم زکات دهد
به وقت واهمه "فَرّو اِلَی الُحسَین" بخوان
که او خودش به همه برگهی برات دهد
جنازه ام شَب جمعه رود حریم حسین
که خاک چادر زهرا مرا نجات دهد ...
.
.
#امام_زمان
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
ای روضه خوان ماه محرم بیا پدر
دیگر بس است روضه ی صبر و رضا پدر
بی تو شده ست عین زمستان؛ بهارمان
بی تو چه فرق می کند عید و عزا ،پدر
بیش از هزار سال گذشت و تویی هنوز
در کوه و دشت بی کس و تنها چرا، پدر
شرمنده ایم چون شده ای از جفای ما
عمری اسیر غربت بی انتها پدر
آقا قسم به موی سفید رقیه جان
دیگر برای آمدنت کن دعا پدر
آقا قسم به زخم لب و روی نیلی اش
دیگر بگیر اذن فرج از خدا، پدر
بین خرابه،منتظرت مانده عمه ات
بنگر تو را صدا زده همراه ِبا پدر
سر را گرفته در بغل و گفته بین آه
خوش آمدی به خانه ی ویران ما پدر
دیگر چرا به روی سرت جای بوسه نیست
مانده به روی آن، اثر ردّ پا ؛ پدر
پرسم کدام دشمن بی شرم و بی حیا
در پیش عمه کرده سرت را جدا پدر
پاسخ نده؛ لبی که نمانده برای تو
بعد از جفای مجلس شام بلا پدر
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
...................
.
#مناجات_با_امام_زمان
بنا نبود که از یاد او جدا باشیم
هزار سال به مظلومی اش رضا باشیم
بنا نبود که باشیم عبد این و آن
فقط به فکر رضای ولیجه ها باشیم
بنا نبود در این عشق های دنیایی
به عشق حضرت دلدار، بی وفا باشیم
بنا نبود که باشیم غرق در غفلت
و غافل از پدر ِ غرق در بلا باشیم
بنا نبود که جای دعا برای او
برای حاجت خود تشنه ی دعا باشیم
بنا نبود که ما آتش دلش گردیم
دلیل گریه ی هر صبح و هر مساء باشیم
بنا نبود بگیریم روضه، بی مهدی
و بی خیال غم ِصاحب ِعزا باشیم
بنا نبود رقیّه بگوید ای عمّه
چگونه ما وسط قوم بی حیا باشیم
بناد نبود که زیر شکنجه های شام
پر از کبودی و مجروح؛ از جفا باشیم
بنا نبود که با شمر همسفر گردیم
به زیر سایه ی هجده سر ِجدا باشیم
بنا نبود که در مجلس شراب شام
چنین شکسته دل از سبّ مرتضی باشیم
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
از تو گلایه داشت خیالم به نیزه ها
کمتر نگاه می کنی ای عشق سمت ما
پایین بیا ز نیزه که مرهم شوم تو را
مثل قدیم دختر همدم شوم تو را
بر حنجرت چه رفته که اینگونه پرپری
ای نیزه دارِ بد پدرم را کجا بری؟
آخر مگر که نیزه نشینی روا به توست؟
اینجا چرا حواس همه سنگ ها به توست؟
از بس که سنگ چشم تو را بوسه بسته است
شاید ندیده چشم تو دستم شکسته است
شب ها ز درد آبله خوابم نمی برد
از ترس زجر و حرمله خوابم نمی برد
مانند قاسمت به بزرگی رسیده ام
در زیر دست و پای عدو قد کشیده ام
می زد مرا برابر چشم عمو، عدو
کشته مرا جسارت آن بی حیا به او
پای فرار زیر کتک ها نداشتم
بر صورتم به زخمِ دگر جا نداشتم
این قافله بدون تو هرگز سفر نکرد
از کوچه هیچ کس به سلامت گذر نکرد
دستان تو کجاست که من را بغل کند
جای تو دخترت سر بابا بغل کند
با این سر بریده چه خوب است رُک شدی
سنگینی از نگاه و ز گیسو سبک شدی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حسن_کردی✍
.
.
#شب_سوم_محرم
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد
سکوت نقرهای ماه را شکست غم دل
در آن زمان که از آن ماه بیکفن خبر آمد
شکست صخره از این داغ جانگداز و به یادت،
به رود رود عطش با هزار چشم تر آمد
پس از تو هر گل خونیندلی که سر زد از این غم
به سوگ لالهرخان شهید، خونجگر آمد
به طعنه گفت بیابان به سنگ: «شرم نکردی
ز درد آبلهپایی که خسته از سفر آمد؟»
به گریه گفت که: «سنگم ولی شکستهترینم
به راه آن گل زخمی که از پی پدر آمد»
پدر به قافلهسالاری آمد از سر نیزه
ز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد
#نغمه_مستشارنظامی ✍
.
.
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹پیمان عشق🔹
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...
قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
#محمد_رسولی ✍
.
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹سه آیه🔹
دشمن خرابه را به تو آسان گرفته بود
از من هزار بار ولی جان گرفته بود!
سر بر اطاعت دلِ مجنون نهاده بود
پایم اگر كه راهِ بیابان گرفته بود
حتی توانِ سینه زدن هم نداشتم
این سینه حالِ شامِ غریبان گرفته بود
در پای نیزه عطرِ تلاوت شنیدهام
دستم صفای پارۀ قرآن گرفته بود
پایم شتاب را به صفِ بوتههای خار
از تازیانههای شتابان گرفته بود
اینجا به انتظارِ دلم طعنه میزند
چوبی كه بوسه از لب و دندان گرفته بود
عمرم به قدرِ سورۀ كوثر مجال داشت
آری سه آیه بود كه پایان گرفته بود...
📝 #جواد_محمدزمانی
#شب_سوم_محرم
.
.
#شب_سوم_محرم
شعر روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
تو با سر آمدی پس پیکرت کو؟
عزیز مادرم بال و پرت کو؟
عجب رویی، عجب چشمی، چه مویی
پدر، عمامه ی پیغمبرت کو؟
تو رفتی، رفت معجرها به غارت
نپرس از من عزیزم معجرت کو؟
چرا تنهایی ای بابای زخمی
علیِ اکبرت کو اصغرت کو؟
عمو من را به روی دوش می برد
بگو پس شانه ی آب آورت کو؟
گمانم چون برایم مو نمانده
حیا کردی نگفتی گلْ سرت کو
نمی بینم شبیه قبل اصلا
پدر جان خواهر غم پرورت کو؟
پدر جان موی من در خیمه ها سوخت
تو بابا جان بگو موی سرت کو؟
شنیدم غارتت کردند بابا
عزیز فاطمه انگشترت کو؟
تو که از صورتت چیزی نمانده
پدر جان زخم های حنجرت کو؟
شنیدم یک نفر خنجر کشیده
به جای بوسه های مادرت... کو؟
#وحید_محمدی ✍
#حضرت_رقیه
#سوم_محرم
.
.
#شب_سوم_محرم
شعر روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
با اینکه بی بال و پری داری میایی
در خواب دیدم، بهتری، داری میایی
با چند تایی روسری داری میایی
دور سرت، آخر سری داری میایی
با گریه ام آخر تو را آوردم اینجا
از بین آن تشت طلا آوردم اینجا
از حال و روز من خبر داری، نداری
از من خبر در این سفر داری، نداری
اصلا خبر از این جگر داری، نداری
اصلا ببینم موی سر داری، نداری
هر چند مثل تو سرم آتش گرفته
اما تنور خانه خولی نرفته
دلشوره دارم، رنگ و رویم را ببینی
وضع لبان ذکر گویم را ببینی
این آهن دور گلویم را ببینی
می ترسم این اوضاع مویم را ببینی
موی مرا خار مغیلان شانه کردند
شمر و سنان بین بیابان شانه کردند
اصلا گمان کن دخترت قامت کمان نیست
اصلا گمان کن عمه جانم نیمه جان نیست
اصلا درون قافله شمر و سنان نیست
انگشترت در دست های ساربان نیست
اصلا گمان کن دخترت تنها نبوده
اصلا گمان کن حرمله با ما نبوده
این داغ بی بال و پری گفتن ندارد
این لحظه های آخری گفتن ندارد
این ماجرای روسری گفتن ندارد
این غصه بی معجری گفتن ندارد
اصلا بگو دختر لباس نو به تن داشت
من هم گمان کردم پدر جانم کفن داشت
این روزها من از در و دیوار خوردم
در کوچه خوردم، آه، در بازار خوردم
از بام ها سنگ از سر آزار خوردم
سیلی ز دست زجر بد کردار خوردم
این زجر یک ذره مروت هم ندارد
می خواست عمدا اشک من را دربیارد
یک جای سالم در تمام صورتت نیست
بابا بگو این لخته ها روی لبت چیست
خون از لبان خشک تو بدجور جاریست
ابرو و چشمان و لب و رگ هات خونیست
اصلا چگونه باید این سر را ببوسم
باید دوباره زیر حنجر را ببوسم
#وحید_محمدی ✍
#حضرت_رقیه (س)
#سوم_محرم
.
.
#شب_سوم_محرم
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
ام ابیها شد رقیه در شب آخر
زهراییاش تکمیل شد آخر شب آخر
از وضع نامطلوب سر، بر صورت خود زد
دختر چه الهامی گرفت از سر شب آخر
میگفت: بابا این چه رگ هاییست داری؟
خیلی شکایت داشت از خنجر شب آخر
شب های قبل آشفته تر بودم اگر، افسوس
وضعم نشد بابا از این بهتر شب آخر
من دلخوشم از اینکه مثل مادرت هستم
میریخت خون از سینه در بستر شب آخر
با ضربه های زجر، بابا کاملا حس شد
اینکه چه دردی داشته مادر شب آخر
با اشکهایم فتح کردم شام را بابا
با گریه کردم کار یک لشکر شب آخر
#حسن_معارف_وند ✍
.
.
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم_محرم
باید بگویم از غم خود مو به مو عمو
با مو عدو کشید مرا کو به کو عمو
با قصد قربتِ به کدامین خدا چنین
ما را زدند لشکریان با وضو عمو؟
زجر آن شبی که گم شده بودم میان دشت
آنقدر داد زد سرِ من که نگو عمو!
وقتی بدو بدو پیام افتاده بود زجر
هی داد میزدم که کجایی عمو عمو
گفتم به خود میایی و دعواش میکنی
اصلا چهشد نیامدی آخر؟ بگو عمو
جز رنگهای تیرهی نیلی و رنگ دود
رنگی دگر نمانده برایم به رو عمو
با احتیاط و کند دگر راه میروم
این چشمهای تر که ندارند سو عمو
هق هق مزاحم کلماتم شده ببخش
پایان نمیپذیرد اگر گفتگو عمو
یک شب مرا پدر ببرد با خودِ خودش
حالا که هست نقطهی ختم و شروعم او
#حسن_معارف_وند ✍
.
.
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹شب قدر من🔹
امشب که با تو انس به ویران گرفتهام
ویرانه را به جای گلستان گرفتهام
امشب شب مبارک قدر است و من تو را
بر روی دست خویش چو قرآن گرفتهام
پاداش تشنهکامی و اجر گرسنگی
گل بوسهایست کز لب عطشان گرفتهام
از بس که پا برهنه به صحرا دویدهام
یک باغ گل ز خار مغیلان گرفتهام...
بر داغدیده شاخۀ گل هدیه میبرند
من جای گل، سرِ تو به دامان گرفتهام...
#غلامرضا_سازگار ✍
.
.
#شب_سوم_محرم
تکامل دلِ زار من از کمال گذشت
سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت
محال بود که آن خارها مرا نکشند
ولی به شوق تو جان من از محال گذشت
پس از تو آب نخوردم به اصغر تو قسم
لبم به یاد تو از جرعهی زلال گذشت
لبت به چوب حراج از بها نمیافتد
لبم خرید و پسندید و بیسؤال گذشت
دهان تنگ تو اینقدرها محیط نداشت
جمالت از اثر سنگ، از جلال گذشت
به غارت حرم تو عروسکم گم شد
پس از تو بازی من بین قیل و قال گذشت
گدای قرص مَهام قرص نان نمیخواهم
دلم به عشق هِلال تو از حلال گذشت
مرا همیشه دم خواب بوسه میدادی
تو وام دار منی، وعده رفت و مال گذشت
چو رنگ صورت خود میپرم به اوج فلک
و بال زخمی من امشب از وبال گذشت
#محمد_سهرابی ✍
#حضرت_رقیه
.
.
#شب_سوم_محرم
لیله ی قدرم و تنها سحرش را دارم
پدرم نیست در آغوش و سرش را دارم
دختر شاهم و اما فقط از این دنیا
پای زخمی شده و چشم ترش را دارم
خواستم پر بزنم زود به یادم آمد
من از آن بال فقط چند پرش را دارم
بزند یا نزند فرق ندارد شلاق
طاقت سختی هر درد سرش را دارم
شهر را یک تنه با گریه به هم می ریزم
نوه ی فاطمه هستم جگرش را دارم
سرزده آمده مهمان و در این استقبال
گیسویی تا که شود فرش سرش را دارم
زیر قولش نزده عمه ببین بالَش را
گفت باشد تو برو! دور و برش را دارم
آن همه حامی من بود ولی از این راه
به تنم ضربه ی چندین نفرش را دارم
من نگویم چه شده چون خبرش را داری
تو نگو از لب خونین خبرش را دارم
عمه باید بروم وقت خداحافظی است
نگرانم نشوی! همسفرش را دارم
#علیرضا_لک✍
.
.
#شب_سوم_محرم
امشب مرا بیا ز خرابه ببر خودت
رویا بس است بیا ای پدر خودت
خوش آمدی به دیدن این نیمه جان پدر
با سر رسیده ای سر آسیمه سر خودت
از من گرفته اند عروسک یادگاری ترا
یک هدیه ی تولد دیگر بخر خودت
عمه صداش گرفته ، سکینه ، رباب هم
قصه بخوان برای من ای همسفر خودت
من رو گرفته ام که نبینی ، تو هم نبین
مجروح تری ز دختر خود بیشتر خودت
چسبیده است تکه ی معجر به موی من
دیدی چه شد میانه ی کوی و گذر خودت
ناز مرا کشید ، نه ! موی مرا کشید
بابا بده جواب شمر را دگر خودت
بابا بگو به زجر که مرا زجر می دهد
دختر نداری ای سنگدل مگر خودت
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مجید_احدزاده ✍
۱۴۰۳/۴/۱۸
.
.
#امام_زمان
#مناجات
#شب_سوم_محرم
#مناجات_مهدوی_حضرت_رقیه_علیهاالسلام4
بنا نبود که از یاد او جدا باشیم
هزار سال به مظلومی اش رضا باشیم
بنا نبود که باشیم عبد این و آن
فقط به فکر رضای ولیجه ها باشیم
بنا نبود در این عشق های دنیایی
به عشق حضرت دلدار، بی وفا باشیم
بنا نبود که باشیم غرق در غفلت
و غافل از پدر ِ غرق در بلا باشیم
بنا نبود که جای دعا برای او
برای حاجت خود تشنه ی دعا باشیم
بنا نبود که ما آتش دلش گردیم
دلیل گریه ی هر صبح و هر مساء باشیم
بنا نبود بگیریم روضه، بی مهدی
و بی خیال غم ِصاحب ِعزا باشیم
بنا نبود رقیّه بگوید ای عمّه
چگونه ما وسط قوم بی حیا باشیم
بناد نبود که زیر شکنجه های شام
پر از کبودی و مجروح؛ از جفا باشیم
بنا نبود که با شمر همسفر گردیم
به زیر سایه ی هجده سر ِجدا باشیم
بنا نبود که در مجلس شراب شام
چنین شکسته دل از سبّ مرتضی باشیم
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#شب_سوم_محرم
السلام علیکِ یا مولاتی یا رقیه
از سرخی خورشید شفق آوردند
از صبح و سپیدی اش فلق آوردند
در نیمه شبِ خرابه ی شام سیاه
یک رأس بریده در طبَق آوردند
#محمدعلی_شهاب ✍
.
.
#شب_سوم_محرم
امشب که محفلم زحضورت منّوراست
روی منّور تو مرا مهر انور است
ای باغبان که سر زده ای باسرت به من
از عطر تو خرابه بهشتی معطّر است
من تشنه ی وصال توبودم ، خدا گواست
دیدار چهرۀ تو مرا آب کوثر است
در آیه های مصحف روی توخوانده ام
زخم سرت زداغ دل من فزون تراست
برچهره ومحاسن غرقه به خون تو
هم خون اکبر تو و هم خون اصغر است
ای داده بوسه برلب تومصطفی، چرا
روی لبت نشانه زچوب ستمگر است
روی کبود مادر خود راکه دیده ای
روی کبود دختر تو مثل مادر است
اشکم وضو وقبله تو و مُهرمن لبت
وقت نماز آخر والله واکبر است
کردم سجودونیست قیامی پس از سجود
هنگام رفتن است ونفس های آخراست
با اشک خودسرود«وفایی» که ای حسین
ازماتم رقیّه دلم درد پرور است
#سیدهاشم_وفایی✍
.
.
#شب_سوم_محرم
خرابه و ناله های سه ساله
----------
دارد آوای دگر دختری بهر پدر
ناله دارد ز جگر دختری بهر پدر
دیده اش مانده به ره تا دمد باز چو مَه
ریزدش اشکِ بَصر دختری بهر پدر
گشته ویرانه سرا همچنان کرب و بلا
دوخته چشم به دَر دختری بهر پدر
دارد او قامت خم در وجودش همه غم
در دلش شور و شرر دختری بهر پدر
ارغوان روی مهش لاله گون شد نگهش
باشدش دیده ی تر دختری بهر پدر
در غم هجر پدر داغ دارد به جگر
می کند ناله اگر دختری بهر پدر
تاوَلش بر کف پا سینه اش غرقِ بلا
در دلش رنج سفر ، دختری بهر پدر
بگذرد در غم و آه دیده ی ماه گواه
هر شبش تا به سحر دختری بهر پدر
بنویسید کنون نخل افتاده به خون
دارد از ناله ثمر دختری بهر پدر
«یاسر» اکنون به سفر دارد از داغ پدر
دیده لبریز گهر دختری بهر پدر
**
محمود تاری «یاسر»✍
.
.
#پنجم_صفر
با سیلی و زور هرچه زیور بردند...
از روی سرش به زور معجر بردند...
از خار مغیلان و بیابان که گذشت
آغوش پدر خواست ولی سر بردند...
#محمدجواد_منوچهری ✍
#شب_سوم_محرم
#صلی_الله_علیک_یارقیه_بنت_الحسین
.
.
#پنجم_صفر
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
دست و پا گیرم و قلبم، نفسِ آه ندارد
دردِ سر سازم و پایم رمقِ راه ندارد
همنشینِ شبِ تارم، سحرم ماه ندارد
یوسفِ گم شده اَم، جز دلِ من چاه ندارد
آنقدَر گریه کنم، یوسفِ من از سفر آید
آنقدَر ناله کنم، تا به سراغم پدر آید
شِبه زهرایم و خصمم به رویم، پنجه کشیده
خویش را میکِشم از درد، به این قدّ خمیده
مثلِ من، هیچ کسی طعمِ اسیری نچشیده
آن یتیمم که کسی، همچو من آزار ندیده
کار دستِ همه داده بدنم، بسکه شکسته
پدرا! دختِ یتیمت سرِ راهِ تو نشسته
خواب دیدم که به دیدار من اینجا، به سر آیی
در خراباتِ خرابه، تو به وقتِ سحر آیی
دانم از این سرِ مو کنده ی من، دیده تر آیی
جای سیلی چو به رویم نگری، خونجگر آیی
جای آن دستِ نوازشگرِ تو، مُشت چشیدم
من به این قافله با پا نه، که با زجر رسیدم
آمدی ای سرِ پر خون؟ چه سری! عیب ندارد
جز سری، از تو نمانده اثری! عیب ندارد
گر نداری ز یتیمَت خبری، عیب ندارد
نیمه جان دخترِ خود را ببَری، عیب ندارد
راستی! داشت مرا زجر، دلِ شب خفه میکرد
گر نمیدید مرا مادرِ زینب، خفه میکرد
هیچکس یارِ یتیمِ تو نشد، در شب صحرا
ناگهان قسمتِ من شد، بغلِ حضرت زهرا
او نشان داد پس از بوسه بمن، باقیِ رَه را
او نشان داد بمن بر سرِ نِی، جلوه ی مه را
بعد از آن، رَاسِ تو در بزمِ عدو جلوه گری کرد
قاریِ تشت نشین، دفع ز ما هر خطری کرد
خواهرم داشت در آن همهمه میمرد، ز تهمت
دخترت داشت به پیشِ همه میمرد، ز تهمت
داشت ناموسِ تو و فاطمه میمرد، ز تهمت
عمه هم داشت در آن واهمه میمرد، ز تهمت
خیزران را به لبِ خویش خریدی، به چه قیمت؟
که نگوید ز کنیزی سخنی، دشمنِ عصمت
#شب_سوم_محرم
#محمود_ژولیده ✍
.
.
#حضرت_رقیه
#امام_زمان
┈••✾••✾••✾••┈
سلام حضـــرت بــاران ! ظهور کن آقا
سلام طلعت رخـــشان ! ظهور کن آقا
جهان بدون تو آقا ، پراز بلا شده است
چه چشمـــها شده گریان ظهور کن آقا
اســیر ظلمت دنیـــای بی وفا شده ایم
پناه و منـــجی انســان ، ظهور کن آقا
درانتظار تو مولا ، شکسته تر شده ایم
رسیـده عمر ، به پایان ، ظهور کن آقا
محـــرم آمده و باز بیـــقرار تو ایم
قــرار قلب پریشـــان ، ظهور کن آقا
دوباره راهیِ شــام بلا شـده ، دل من
کنـــار دخــــتر نــالان ، ظهور کن آقا
شب است و دختری از انتظار می گرید
بریده از غـــم هجـــران ، ظهور کن آقا
صـــدای ناله ی یاس از خـرابه می آید
ســـری گرفته به دامان ، ظهور کن آقا
به رأس جَدِ غریبت ، دوباره در دل شب
خرابه گشــته چــراغان ظهور کن آقا
#رقیه_سعیدی(کیمیا)✍
................
❃﷽❃
#امام_زمان_عج
#شب_سوم_محرم
┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈
قلبــــم گواهی می دهد دلدار می آید
تسکیـــن قلب دختری غمحوار می آید
هرجا که بزم غم به نام عمه جان باشد
صــاحب عزا با گریه ای خونبار می آید
آن طالب خون خدا بر انتقــامی سخت
با ذوالفقــــار حیــــدر کـــرّار می آید
با اینکه می دانیم سخت است انتظارش
اما یقیــــن داریـم روزی یار می آید
در انتــــظار یار ، باید خــون دل باشد
با انتــــظار واقعــــی دلـــدار می آید
باید بیـــاموزیم اصــــرار از رقیه ، چون
دانســت بابا ، با کمــــی اصـــرار می آید
تاریکی شب بود ، اما خوب می دانست
خورشید در این شــامگاه تار می آید
تعبیـــر شد خواب رقیـه ، دید بابایش
با ســر ، برای آخــــرین دیدار می آید
از بس شبــیه مادرش زهرا شده ، گویا
بانویی از بیـــن در و دیــوار می آید
آهنگ تشییـــع شـــبانه از مدینـه تا
ویرانســــرا تکـرار در تکـرار می آید
از کاروان جــاماند ،اما اربعــین هر سال
همـــراه صــدها دستــــهٔ زوّار می آید
مثل رقیــــه در سرم ، شور حرم دارم
با او که باشم راههـــا همـوار می آید
باید به خاتون سه ساله عرض حاجت برد
هر جا که بر ما کارها ، دشوار می آید
هرکس که خاک درگهش شد"کیمیا“ گردد
اعجـــازها از خــاک این دربار می آید
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
.
..............
.
#امام_سجاد علیه السلام
مثل من هیچکس در این عالم
وسط شعلهها امام نشد
در شروع امامتش چون من
اینقدر دورش ازدحام نشد
لشکری از مغیره میآمد
خیمه غارت شد و در آتش سوخت
غیر زهرا به هیچ معصومی
اینقدر گرم، احترام نشد
روضه از این شدیدتر هم هست؟
لحظهای که حسین یاری خواست
و علی بود اسم من اما
خواستم پا شوم ز جام، ... نشد
به لب تشنهی علیاصغر
به لب تیز ذوالفقار قسم
تا به امروز هیچ شمشیری
اینقدر تشنه در نیام نشد
رفتن شاهزادهای چون من
به اسیری به یک طرف اما
در سفر اینقدر غل و زنجیر
گردن بنده و غلام نشد
آهِ زینب و صیحهی شلاق
تا شنیدم، ... از اسب با زنجیر
خویش را بر زمین زدم اما
باز هم آن صدا تمام نشد
آه! زینب کجا و بزم یزید
او کجا و جواب ابن زیاد
باز هم صد هزار مرتبه شکر
اینکه با شمر همکلام نشد
این چهلسال گریهام شاید
از همان روز اربعین باشد
هر قدر عمه سعی کرد صبور
به حسینش کند سلام نشد
دیدم از زیر چادرش زینب
گفت طوری که نشنود عباس
رنجها دیدهام حسین! اما
هیچجایی شبیه شام نشد
#قاسم_صرافان ✍
.
.
#حضرت_رقیه (س)
#پنجم_صفر
چه شد شهباز اوج عشق که بی پر آمدی پیشم
سراغم از که بگرفتی که آخر آمدی پیشم
درِ امید را دشمن ز هر سو بسته بر رویم
چگونه ای امید من تو از در آمدی پیشم
بر این ویرانه ی تاریک من امشب ضیاء دادی
از آن لحظه که ای شمع منور آمدی پیشم
سوالی دارم از تو ؛ ای غریبِ آشنا با من
تنت بابا کجا مانده که با سر آمدی پیشم
مرا شرمنده کردی قاری قرآن لب تشنه
که با زخم عمیق از چوب خیزر آمدی پیشم
مگر آب گوارا نیست مهر مادرت زهرا
که با لب های خشک و دیده تر آمدی پیشم
#علیرضا_توانا ✍
#شب_سوم_محرم
.