eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. صلوات الله علیه مانده ام مثل کجا می شود ایران بی تو یا چه ویران کده ای بود خراسان بی تو مردم ما به کسی غیر تو حاجت نبرند نزد این طایفه هیچ اند کریمان بی تو در حرم لذت مهمان شدنت را دیدیم چه غریب است رضا، معنی احسان بی تو حرف دیروزم و امروزم و فردای من است کاش هرگز نرسد عمر به پایان بی تو ما رضا جان، همه از نام تو جان می گیریم مُردگانیم همه حضرت سلطان بی تو رعیت راضیِ از نوکری سلطانیم حرفی از خویش ندارند غلامان بی تو آمدی و حرمت جان به مسلمانی داد شیعه کی می شده این قوم به قرآن بی تو؟ به خداوند و رسولش قسم ای قبله ی عشق هیچ کس پیش خدا نیست مسلمان بی تو باغ فردوس به چشمان حرم دیده ی ما هست چون پنجره ای رو به بیابان بی تو مثل سلمانی عاشق به تو ایمان دارم نگذرد برزخم ای کاش که یک آن بی تو ✍ .
. ◾روضه‌ی امام جواد(ع) خانه‌ام شد قتلگاه و قاتلم شد همسرم در میان خانه امشب سوخت از پا تا سرم تشنه لب بودم یک جرعه مرا آبی نداد بین که از سوز جگر میسوزم و دیده‌ ترم اوج غربت در میان خانه‌ام شد ناسزا بد دهن بود ام فضل گفت ناسزا بر مادرم حجره‌ی در بسته و زهر جفا و لعل خشک ناله کردم یاد ششماهه علیِّ اصغرم یاد سقای حرم یاد سکینه میکنم یاد گودال و به فکر لعل خشک و حنجرم روی بام خانه بردن جسم زارم نیمه شب گرچه زخمی گشته از کین سینه و این پیکرم لیک این پیکر نرفته زیر سم اسبها من به یاد پیکر گلگون جَّد اطهرم پاره پاره پیکرش گردیده و جسمش نرم شد وای من از این مصیبت دیده‌تر تا محشرم صلوات الله علیه ✍ .......... . جان می دهد غریب ترین غریب ها دف می زنند دور سرش نانجیب ها افتاده بود و طاقت برخواستن نداشت جز خاک و خون نشانه ی دیگر به تن نداشت از بس که در غریبی خود دست و پا زده تنها و خسته جان نفسش بند آمده می سوزد از عطش ولی آبش نمی دهند هستند اهل خانه،جوابش نمی دهند خون می چکد ز لعل لب آسمانی اش گویا خنک شده جگر یار جانی اش از خاک تا به بام تنش را کشیده اند حالا کبوتران خدا سر رسیده اند بی احترام شد بدن حجت خدا اما سرش نشانه نشد روی نیزه ها هرچند تا سه روز تنش آفتاب خورد از نعل تازه کی بدنش خاک و آب خورد؟ هرچند خاک و خون ز لبانش جدا نشد دیگر به خیزران لب او آشنا نشد .
. السلام علیک یا باب الحوائج یا مسلم ابن عقیل اسارت می روم اما فقط یک چند ساعت را خدایا زودتر بر من مقدر کن شهادت را به سربازت شهادت را تمنا کن ز حق، مولا که دارم طاقت هر ماتمی الاّ اسارت را مدینه می رود گاهی دلم وقتی که می بینم به چشم مردم این شهر موجی از حسادت را برای خنده ی پیر و جوان دندان من کافی ست تو هم یک روز خواهی دید اینجا این جسارت را حیا در قلب کوفه چند وقتی می شود مرده است به جایش زنده می بینم در این مردم خباثت را برایت آرزو کردم نیایی سمت این کوفه نبینی تا که از هر گوشه ای سنگ اهانت را کسی از مردهای بی وفا اینجا پشیمان نیست خودت خواهی چشید از طعن نامردان خیانت را لبم را تشنگی سوزاند در این آخرین لحظه تو بخشیدی به لبهای سفیرت این شباهت را؟ الهی پر شود چشمان من با تیر های داغ نبینم تا به جان خواهرت رخت اسارت را علیه_السلام ✍ .
. پیشکش محضر امیر عالم امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام نور جنت می شود لبخند سلطان نجف آسمان افتاده بر خاک خیابان نجف از تنور خانه ی زهراست رزق شیعه ها سفره هامان عشق باران گشته از نان نجف تا شهید عشق گردم رویِ من در وقت مرگ کاش برگردد به قبله، سمت ایوان نجف کربلا خاکش دوایم بوده اما می شوم جرعه جرعه مست، از خاک بیابان نجف زیر باران عشق را حس کرده ام خیلی زیاد بیشتر از هر کجایی زیر باران نجف بر صراط مستقیمم اهل آبادی عشق رزق نوری دارم از احسان دکان نجف مست انگور ضریحش می شوم با هر نگاه همچنان حیرانم و حیرانِ حیران نجف کاش در عید غدیرش عاشقانه می شدم پیشکش با جان ناقابل به قربان نجف در ترازوی قیامت از همه سنگین تر است اشک های روشن چشمان مهمان نجف مورم و این شعر را چون کاه بر لب می کشم کاه هم کوهی شود نزد سلیمان نجف بر حسینش گریه کردم روضه روضه سال ها اشک سرخم ریخته بر روی دامان نجف علیه_السلام .
. طوفان مهیب دیگری در پیش است آری ضربات حیدری در پیش است ما وارث ذوالفقار حیدر هستیم بر گو به یهود، خیبری در پیش است ✍ خدایا فرج مولا مون رو برسون
. من جز حسین برگ نجاتی نداشتم جز راه روضه هیچ صراتی نداشتم در من اگر هوای غمِ روضه اش نبود امروز هیچ امیدِ حیاتی نداشتم این اشک های ساده ی بی ادعا نبود در پیشگاه قرب صفاتی نداشتم جبریل اشک شاهد این ادعاست که جز گریه بر حسین نشاطی نداشتم قدری که پای روضه ی او ایستاده ام بر هیچ کار خیر ثباتی نداشتم ✍ .
در دلم غیر تو ای عشق کسی نیست حسین در سرم غیر وصالت هوسی نیست حسین قلب من چشم من و گریه من نبض من است گریه آنجا که نباشد نفسی نیست حسین از همان دم که دلم خواست تو را فهمیدم که به جز مهر تو فریاد رسی نیست حسین آن بهشتی که مرا از تو جدا می خواهد چه بهشتی که به غیر از قفسی نیست حسین حتم دارم که به قاموس تو ای مرد بزرگ من بمیرم تو به دادم نرسی نیست حسین
حی علی العزا... زمان رسیده به فصل محرمی دیگر هر آدمی شده در روضه آدمی دیگر رسید پای عزایت همینکه بر دل شهر شده است عالَم این شهر عالَمی دیگر غم تو چیست که اینگونه سر به راهم کرد سرآمد است غم تو به هر غمی دیگر در این زمانه که درمان همیشه نایاب است فقط ترنم روضه ست مرهمی دیگر مرا که اشک زلال است در غم تو حسین چه احتیاج ِ گداییِ زمزمی دیگر
قسمتم گریه برایت نشود خواهم مُرد عمر من خرج عزایت نشود خواهم مُرد من که غیر از تو نمی خواهم از این زندگی ام زودتر جان به فدایت نشود خواهم مُرد اشک ها راه نفس های مرا باز کنند چشم من غرق عطایت نشود خواهم مُرد روزی سفره ی ما بسته به احسان شماست روزی ام حال و هوایت نشود خواهم مُرد مادرم تا که بغل کرد مرا گفت: حسین... پسرم گر که گدایت نشود خواهم مُرد آتش جنگ بلند است، ولی قسمت من اربعین کرببلایت نشود خواهم مُرد
. از تو گلایه داشت خیالم به نیزه ها کمتر نگاه می کنی ای عشق سمت ما پایین بیا ز نیزه که مرهم شوم تو را مثل قدیم دختر همدم شوم تو را بر حنجرت چه رفته که اینگونه پرپری ای نیزه دارِ بد پدرم را کجا بری؟ آخر مگر که نیزه نشینی روا به توست؟ اینجا چرا حواس همه سنگ ها به توست؟ از بس که سنگ چشم تو را بوسه بسته است شاید ندیده چشم تو دستم شکسته است شب ها ز درد آبله خوابم نمی برد از ترس زجر و حرمله خوابم نمی برد مانند قاسمت به بزرگی رسیده ام در زیر دست و پای عدو قد کشیده ام می زد مرا برابر چشم عمو، عدو کشته مرا جسارت آن بی حیا به او پای فرار زیر کتک ها نداشتم بر صورتم به زخمِ دگر جا ندا‌شتم این قافله بدون تو هرگز سفر نکرد از کوچه هیچ کس به سلامت گذر نکرد دستان تو کجاست که من را بغل کند جای تو دخترت سر بابا بغل کند با این سر بریده چه خوب است رُک شدی سنگینی از نگاه و ز گیسو سبک شدی سلام_الله_علیها ✍ .
مرثیه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها می‌رود دست به دامان برادر زینب شده هر لحظه به قربان برادر زینب غم تنها شدن از لحن برادر خوانده می برد شمع وجودی که برایش مانده دو گل خرمن جان نذر برادر آورد تا پذیرد قسم حضرت مادر آورد گفت بعد از تو وجودم به جهان اینهایند این دو با عشق فدایی شدنت اینجایند این دو از کودکی از عشق شما دم بزنند کوفه را با رجز نام تو بر هم بزنند عشق را از ادب درس من آموخته اند عمری از خاطره ی مادرمان سوخته اند انتقام است فقط در نظر این هر دو یاد حیدر برسد از جگر این هر دو حرف آتش بشود مثل حسن می سوزند برسد خاک روی چادر من می سوزند غیرتی آخته بر معجر مادر دارند این دو جنگ آور من ارث ز حیدر دارند هر دو یک کوچه غم از واژه ی سیلی دارند اسم کوچه بشود صورت نیلی دارند بگذار عشق من اینگونه به اثبات رسد من نباشم که غباری به سر و پات رسد تکیه بر نیزه غربت بزنی میمیرم حرفی از این دو امانت بزنی میمیرم به فدای سر تو حنجره ی این دو پسر هم به دنبال تو آیند روی نی دو سپر بپذیر از منِ مادر همه ی هستم را رد نکن ای پسر فاطمه ام دستم را ✍ .
می روی نیزه نشینم کمی آهسته برو تا تو را سیر ببینم کمی آهسته برو از رد بوسه ی من نیزه نشینت کردند اسب ها رد شده و نقش زمینت کردند از سر نی به من و قافله احسان کردی صورتت را سپر سنگ نوازان کردی من اسیر تو شدم مهر تو در سر دارم لحظه ای نیست که چشم از سر تو بردارم همه شب سر زده خورشید شدی تابیدی روی نی دور سر قافله می چرخیدی من و یک قافله کودک،همه سیلی خورده خواهرت آینه ی توست اگر پژمرده جان نمانده ست حسینم به تنم اما حیف تا حد مرگ سپر شد بدنم اما حیف صورت کودک تو سوخت خجالت زده ام ضربه او را به زمین دوخت خجالت زده ام خنده ای مست به دنبال عذاب آمده است باز هم حرمله با کاسه ای آب آمده ست گله ای نیست از این زخم از این تنهایی ما ندیدیم در این مرحله جز زیبایی ✍ .