eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. السلام علیکِ یا بنتَ الحسین در گوشه ی ویرانه شراره در زد خورشید به شام غم دوباره سر زد هشتاد و سه ماه اشک خون باریدند چون همره خورشید ستاره پر زد ✍ .
. بدجور من بیچاره ام، بدجور پستم تو احترامم کردی و حرمت شکستم خرج مرا دادی ولی پایت نماندم به نوکرت دل بستی و من دل نبستم بی آبروتر از من اینجا هیچکس نیست آلوده دامانم ولی زائر که هستم من کوله ای دارم که سنگین از گناه است این کوله را پُر کردم و خالیست دستم جز گریه و چشم ترم چیزی ندارم دور از حرم با طعم تربت، مست مستم دلتنگ باب القبله و صحن حسینم از این قفس مثل کبوتر باز رستم پاکم کن و خاکم کن آقا اربعین شد اصلاً بیا و فکر کن بی سرپرستم بین نجف تا کربلا ذکرم رقیه است با تاول پا بین موکب ها نشستم دارد دوباره می رسد عاشق به معشوق زار و پریشان دو دلدار الستم گفت عمه گرچه صورتم باباپسند است زیبایی دختر به گیسوی بلند است هرچند خیلی حرفها دارم برایش مویی ندارم تا ببافم پیش پایش ✍ .
. به دست کوچکش مشکل گشایی می کند هردم بخوانش جای کودک بعد از این حوریه الاعظم شده آئینه ی حجب و حیای زینب کبری شده فخر تمام بانوان چون حضرت مریم کسی از سفره اش با دست خالی آمده!؟هرگز بخوانش بی بی مشکل گشا، حاتم تر از حاتم برای خلق، شادی آفرین بوده است با اینکه گره خورده به نامش غصه های عالم و آدم درون روضه اش والله باید مرد،شوخی نیست تحمل کردن این حجم از آوارِ غم در غم کسی که زخم از خار مغیلان دیده می فهمد غم شام غریبان در بیابان بلا را هم جواب گریه هایش را به شکلی داد این دنیا که کوه استقامت قامتش از داغ او شد خم چه رازی در میان ذکر نامت هست بی بی جان که بر چشم جهان با بردن آن می نشیند نم فقط فهمیده ام بازنده ی دنیاست هرکس که برای روضه ی بی بی سه ساله می گذارد کم .
. یارقیه (س) وقتی تو رفتی دخترت شد قد خمیده تو آمدی با پا نه بلکه سربریده بابا عدو دندان شیری ام شکسته درخردسالی دخترت مویش سفیده شیب الخضیبی ای پدر خدالتریبی چون حنجرت از گوشهایم خون چکیده سیلی جواب گریه هایم بود بابا ازترس زجرو حرمله رنگم پریده آن شب که ازناقه فتادم دربیابان آمدبه پیشم مادرت اما خمیده پاهایم از خارمغیلان زخم گشته از بس رقیه دردل صحرا دویده آن کودک شامی به طعنه گفت بامن بابا برای من لباس نو خریده این دخترت ازکربلا تا کوفه وشام چیزی به جزکعب نی وسیلی ندیده دیدم که می زد برلبت او خیزران را ازاین مصیبت برلب من جان رسیده .
. از راه رسیده جان جانان دلتنگی من گرفت پایان دیروز مرا بغل نکردی دیدی بغلت گرفتم الآن! اسبابِ فراهمی ندارم ویرانه که نیست جای مهمان زیبایی قبل را ندارم هرچند که می کنی تو کتمان دیدیم پر فرشته‌ها را... اصلاً بدنت نمانده عریان فهمید که تشنگی کشیدی رحمی به لبت نکرد باران لب‌های تو چوب‌دست خورده سخت است ببوسی ام پدرجان! لبخندِ تو نیست مثل سابق سنگ از تو رُبوده چند دندان بد کرد به من ، به تو ، به عمه این قوم پلید نامسلمان ای کاش که زجر را نبخشی از بس که مرا زده..، به قرآن ! این ناقه ، خودش تکان نمی خورد لعنت به نفهمیِ شتربان گفتم به سنان بس است ، ول کن گیسوی بلند را نپیچان کُفری شده بود تازیانه جای همه عمه داد تاوان در کوچه شکست دنده‌هایم زهرا شدنم نبود آسان یکبار نشد سرت نیفتد این سر شده بود سیبِ غلتان سرگرمی دختران شامم شد معجر پاره دستگردان با زیور ما بساط کردند... بازار نبود جای طفلان ما را که مَلَک به زور می دید بُردند میان مِی‌گساران دیدم که سکینه رفت از حال شد حرف کنیز تا که عنوان با خود ببرم از این خرابه تا خاک مرا نکرده پنهان ✍ .
. علیهاالسلام در جهان قحط امان است پدرجان برگرد العجل ورد زبان است پدرجان برگرد سالها می گذرد از غم هجر رویت اشک هر شیعه روان است پدرجان برگرد باز هم ماه محرم شده امّا افسوس ماه ما از چه نهان است پدرجان برگرد خسته از قوم ریاییم و نمانده چاره ظلم بر شیعه عیان است پدرجان برگرد هست دنیای بدون تو جهنّم اما با تو بهتر ز جنان است پدرجان برگرد سالها ساکن صحرا و بیابان هستی مادرت دل نگران است پدرجان برگرد در خرابه بِنِگر ؛ آه ِ رقیه مانده عمّه ات مرثیه خوان است پدرجان برگرد نیمه شب گفت رقیه: تو کجایی بابا بعد تو تیره جهان است پدرجان برگرد چند روزی ست که محتاج عصا شد طفلت قدّم از غصّه؛ کمان است پدرجان برگرد دختری پست به موهای سفیدم خندید گل باغ تو خزان است پدرجان برگرد از زمانی که عمو را به سر نی دیدم دخترت لطمه زنان است پدرجان برگرد یاد اکبر نرود از دل لیلا هرگز کوه غم؛ وقت اذان است پدرجان برگرد بدترین درد برای دل پرخون رباب دیدن تیر و کمان است پدرجان برگرد چاره ای نیست بیا و ببرم همراهت مرگ من راه امان است پدرجان برگرد ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. حضرت رقیه (س) برای خشکی لب های تو هر چند بارانم ولی از داغ سوزانت ترک‌خوردم ، بیابانم اگر پژمرده ام دور از هوای چشم های تو خزان افتاده بر گلبرگ های در بهارانم ادای نام زیبایت برای من کمی سخت است زبان من نمی‌چرخد، شکسته چند دندانم چنان پيراهن خونى تو از تار و پود افتاد كه دق كرده است پاى مقتلت يعقوب كنعانم سرِ بالانشین تو چقدر از نیزه می‌افتد ببین پشت سرت من هم چنان افتان و خیزانم زمانی جّد من معیار ایمان خلائق بود ولی یک شهر شک دارد به اینکه من مسلمانم! اگرچه دوری از تو سخت بود امّا خدا راشکر ندیدی تار شد چشمم ندیدی سوخت مژگانم من از بوی شراب موی تو چیزی نمی پرسم تو هم لطفاً نپرس از لاله‌های سرخ دامانم خداوندا حلالم کن اگر با این لب خونی زدم بوسه به روی آیه‌ی یاسین قرآنم مگر نه اینکه وقتی تو ز مسجد دیر می کردی برای هر دمش صد بار میرفت از بدن جانم؟ چرا وقتی که اسبت بی‌سوار آمد نمردم من؟ چه می‌خواهد ز جانم زندگی بی تو ، نمیدانم عجب حسن ختامی! جنتم این کنج ویرانه‌ست که آخر سر در آغوشت رقم خورده‌ست پایانم جمعی از شاعران آیینی استان مازندران .
. (س) امشب شبِ قدر است و قرآن سر گرفتم چون جانِ خود رأس تو را در بر گرفتم وقتی رسیدی گوشه ی ویرانه ی من بشکسته پر بودم ، دوباره پر گرفتم خیلی دعا کردم به پیش من بیایی شکر خدا من حاجتم از سر گرفتم وقتی سرت آمد وصال من سرآمد من جا دوباره در بر دلبر گرفتم با زحمت بسیار در تاریکی شب من بوسه از لب‌ها و از حنجر گرفتم تا من بشویم خون لب‌های کبودت از بین زخمِ دیده اشک تر گرفتم تا من بغل کردم سر پر خاک و خونت گویا که من هم بوی خاکستر گرفتم وقتی لبت را خیزران می‌ریخت بر هم با عمه روضه پای تشت زر گرفتم چون رأس تو در راه و جسمت کربلا بود گاهی عزای سر، گهی پیکر گرفتم حالا در این بیت الرقیه ای پدر جان همراه عمه روضه ی دیگر گرفتم خیلی مرا با تازیانه زجر می زد آنجا مدد از رأس آب آور گرفتم عمه به جای دخترت خیلی کتک خورد من بارها در پشت او سنگر گرفتم سربسته گویم وقت غارت دست خود را بر سر به جای چادر و معجر گرفتم وقتی سرت را دست بدست میکرد دشمن لطمه زنان شور از دل مضطر گرفتم وقتی که چشمم بر تن صد چاکت افتاد آنجا سراغ از دست و انگشتر گرفتم برصورت من جای سیلی مانده بابا این ارثِ رویِ نیلی از مادر گرفتم با گفتن عجل وفاتی مثل زهرا من مرگ خود را از خدا آخر گرفتم یک روضه ی کوچک بپا کردم به جنت تا جا کنار محسن واصغر گرفتم .
. به دست کوچکش مشکل گشایی می کند هردم بخوانش جای کودک بعد از این حوریه الاعظم شده آئینه ی حجب و حیای زینب کبری شده فخر تمام بانوان چون حضرت مریم کسی از سفره اش با دست خالی آمده!؟هرگز بخوانش بی بی مشکل گشا، حاتم تر از حاتم برای خلق، شادی آفرین بوده است با اینکه گره خورده به نامش غصه های عالم و آدم درون روضه اش والله باید مرد،شوخی نیست تحمل کردن این حجم از آوارِ غم در غم کسی که زخم از خار مغیلان دیده می فهمد غم شام غریبان در بیابان بلا را هم جواب گریه هایش را به شکلی داد این دنیا که کوه استقامت قامتش از داغ او شد خم چه رازی در میان ذکر نامت هست بی بی جان که بر چشم جهان با بردن آن می نشیند نم فقط فهمیده ام بازنده ی دنیاست هرکس که برای روضه ی بی بی سه ساله می گذارد کم .
. مرثیه سلام الله علیها **** ای سربلندِ من که چنین با سر آمدی با سر برای دیدنِ این دختر آمدی قدری شکسته ای تو ولی سرشکسته نه! ای سر ، تو بر سران دو عالم سرآمدی با نورِ تو قدم به قدم راه رفته ام خورشیدِ من ، کِی از نوکِ نیزه در آمدی؟ ای نازنین کبوترِ من ناز کرده ای در آشیانه از چه بدونِ پر آمدی ای غرقِ نور ، از چه تنوری است صورتت؟ وای از دلم که از دلِ خاکستر آمدی لبریز از غمم ، که لبت خیزرانی است از طشت زر ، زیارتِ این گوهر آمدی راحت بخواب خسته ی راهی عزیز من امشب خیال کن بغلِ مادر آمدی با اشکِ دانه دانه به تو آب می دهم ای تشنه لب به چشمه ای از کوثر آمدی حتی به روی نیزه دم از حق زدی پدر بابا چه خوب از پسِ دشمن بر آمدی ********* .
. ای پدر شهر شام دلگیر است باز هم من اسیر این شهرم به عموجان بگو که بار دگر حرم افتاد دست نامحرم نه نگهبان نه خادمی دارم مانده ام بین قومِ بیگانه حرمم مدتیست تاریک است مثل شبهای سخت ویرانه پرچم آستانه را بردند در این بارگاه را بستند جای زوار در حرم خالیست به روی شیعه در را بستند عده ای از بنی امیه هنوز به منِ نازدانه می خندند به عموجان بگو که حرمله ها به غمم ظالمانه می خندند دور من ناصبی فراوان است دلم از این زمانه سیر شده روزگار مرا ببین بابا دخترت بازهم اسیر شده دوری از تو برای من سخت است من که عمری دچار تو بودم جای اصغر کنار تو امن است کاش من هم کنار تو بودم من و عمه در این دیار، غریب تو و عباس دورتان غوغاست به عموجان بگو حرم بی کس به عموجان بگو حرم تنهاست خادمان، زائران، همه رفتند شاهدِ غربتم غبارِ ضریح هیچ کس نیست تا برای دلم روضه خوانی کند کنار ضریح چادر و روسری می آوردند دوستانت برای من بابا همه مهمان سفره ام بودند این نبوده سزای من بابا باز بی اختیار می افتم یاد آن شب که دخترت گم شد زجر با تازیانه اش آمد ناگهان در دلم تلاطم شد هی صدا می زدم تورا بابا هی صدا میزدم عمویم را پایی آمد به من لگد زد و بعد دستی آمد کشید مویم را حرمم، هستی ام، دلم، جانم نذر یک تار موی تو بابا اربعین باز عاشقانم را می فرستم به سوی تو بابا .
. حضرت رقیه ای بر دل ماتم زده دلدار رقیه بر سینه هر غم زده غمخوار رقیه مرغ دل من گرد حریم حرم تو از روز ازل گشته گرفتار رقیه تا سائل درگاه کرامات تو هستم دیگر نشوم سائل اغیار رقیه جز پیش تو در جای دگر هیچ نسازم درد دل و غم‌های خود اظهار رقیه با یاد تو ای نور دل حضرت زینب همواره کنم نام تو تکرار رقیه با قافله ی عشق چو رفتی به اسارت شد عمه ی تو قافله سالار رقیه برگو که چرا چهره تو از عمه بپوشی چون فاطمه از حیدر کرار رقیه چون حضرت مهدی به خدا در همه عالم هرگز نبود بر تو عزادار رقیه .