eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
240 عکس
152 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. ۳۹۶ از بس نفس نفس زدی ای ماه دلربا چون شمع سوختی و نداری دگر صدا پنجه به گیسوی تو گره خورد قاسمم دست عدو به کاکل تو گشته آشنا لرزید دست و پای من از دیدنت،که تو در زیر دست و پا زده ای سخت دست و پا از خیمه گر نیامده عمه،دلیل داشت در بین خیمه بود به دنبال یک عبا تسبیح پاره پاره ی من بود اکبرم اما تو مثل خاک تیمم شدی چرا؟ مردم چو دیده ام که به مانند مادرم بر جسم کوچک تو لگد خورده بی هوا در بر بگیرمت اگر ای لاله ی حسن هر استخوانی از بدنت می شود جدا **** .
. علیه السلام چشمت شبیه بختم در خواب غم فزایی است واکن دو چشم تر را وقت گره گشایی است پلکی بزن دلم را آزاد از این قفس کن مژگان چشمهایت مفتاح دلگشایی است یک عمر مهر برلب چون غنچه ی خموشی گل بانگ ای برادر فریاد از این جدایی است هر زخم بر تن تو چشمی است غرق در خون هر تیر بر تن تو مژگان در حنایی است دست بریده ات را بردیده ام کشیدم برچشم بی فروغم این دست توتیایی است هر روزن زره را این تیر ها شمردند بر قامت بلندت از نیزه ها قبایی است چیزی نمانده از تو غیر از غبار سرخی از بار تیغ و نیزه جسمت در آسیایی است. برخیز با نگاهت آرام کن حرم را کشتی شکستگان را چشم تو ناخدایی است از دخترم مگیری روزی شانه ات را بعد از تو خار صحرا رزق برهنه پایی است بر شیر خواره ام نه کن بر رباب رحمی این خنده های دشمن سرشارِ بی حیای است ✍ .
. ➖➖➖ حتّی هنوز از همه سرها سری حسین بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین «کهف الرّقیم...» نغمه ی داوودی است این! قرآن بخوان که از همه دل می بری حسین از هرکجای دشت شمیم تو می وزد عطر گل محمّدی پرپری حسین تو قبل قتله گاه چقدر اکبری، ولی تو بعد قتله گاه چقدر اصغری حسین تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم عبّاس را به خیمه نمی آوری حسین! من که هنوز هم کمرم درد می کند! حالا بگو تو از کمرت... بهتری حسین؟ چشمم به توست ای سر بی تن که سال هاست تنها پناه بی کسیِ خواهری حسین حتّی به شمر و عاقبتش فکر می کنی! «تو مهربان تر از پدر و مادری حسین» از اشک ما بنای قیامت شود خراب از قاتلان خویش اگر بگذری حسین . .
. علیه السلام ➖➖➖ ای یادگار کشته‌ی مظلوم کربلا چشمان توست مقتل منظوم کربلا آن‌دیده‌ها چه‌دیده؟ که‌خون گریه‌کرده‌است یک‌عمر بر مصیبت مظلوم کربلا غمگین مباش، فتح تو در شام‌وکوفه است ای مرد از مبارزه محروم کربلا آن خطبه‌‌خوانی تو و زینب اگر نبود روشن نمی‌شد این‌همه مفهوم کربلا تو قاضی‌القضاة شدی و صحیفه‌ات آیینه شد به چهره‌ی معصوم کربلا پیروز در همیشه‌ی تاریخ شد حسین این شد همان نتیجه‌ی معلوم کربلا یک‌روز می‌رسد که مجازات می‌شود با دست عشق دشمن محکوم کربلا ➖➖➖ ✍ .
. ۷۶۰ من چارمین سلاله ی پاک پیمبرم زین العباد،مظهر الله اکبرم زهر جفا نکشت مرا،می کشد مرا هر صحنه ای که دیده دو چشم ز خون ترم گریم به یاد واقعه ی کربلا مدام آن خاطرات تلخ ز خاطر نمی برم یادم نرفته ست که طفلی دم غروب فریاد زد که عمه ببین سوخت معجرم یک عمر گریه کرده ام از یاد کربلا یک عمر سوخت قلب من از غارت حرم من بین خیمه روی گلیمی به سوز تب خولی رسید خنده کنان در برابرم برد آن گلیم و من به زمین خوردم از ستم ذکر لبم به خیمه شد ای وای مادرم همچون پدر رخم به روی خاک تیره ماند عمه در آن میانه فقط گشت یاورم دیدم به چشم خویش که در پشت خیمه ها بودند عده ای پی راس برادرم ای وای من ز شام که دیدم به چشم خویش سرها ز روی نیزه زمین خورد در برم در بین کوچه عمه ی ما را کتک زدند هرگز نبود دیدن این صحنه باورم در مجلس یزید چو حرف از کنیز شد دیدم فتاده لرزه بر اندام خواهرم **** ✍ .
. لعنت_الله_علیه ۷۸۵ خون بیش از این به قلب من و بچه ها مکن دیگر جفا به عترت خیرالنسا مکن ما اهل بیت عترت پاک پیمبریم ما را به اسم خارجِ از دین صدا مکن با چوبِ تر به این لب خشکیده می‌زنی بازی دگر تو با سر از تن جدا مکن دندان او شکسته شد از ضربه های تو خنده به بی کسیِ عزیز خدا مکن ته مانده شراب روی صورتش نریز ظلمی دگر به دلبرم ای بی حیا مکن عالم تمام هست غلام و کنیز ما تو صحبت از کنیزیِ اطفال ما مکن **** .
. سلام الله علیها   ➖➖➖ باز هم با یاد تو دارد شبم سر می شود حال من با بردن نام تو بهتر می شود ای خوشا دردی که با دست شما درمان شده ای خوشا چشمی که با یاد شما تَر می شود ما به دنیا اینچنین گفتیم ، محشر با شماست دست مارا هم بگیری بین محشر ، می شود؟ جز تو ای زهراترین دردانه ی آل عبا دختری اینقدر آیا مثل مادر می شود؟ از خطیبان مدینه پله ها بالاتری شانه ی عباس وقتی جای منبر می شود حوریه یعنی ردِ یک برگ می مانَد به رُخ فاطمه یعنی گلی که زود پرپر می شود روضه یک مصراع ، گیرم گوشواره سالم است گوش دختر بچه با سیلی زدن کر می شود ➖➖➖ .
. سلام_الله_علیه ۸۰۱ از پریشان شدنم بستر من ریخت به هم بنگر از زهر،که بال و پر من ریخت به هم جگرم پیشتر از زهر جفا سوخته بود جگرم پاره شد و خواهر من ریخت به هم جگرم سوخته از خنده ی قنفذ باشد باورم نیست چنین باور من ریخت به هم با تو سربسته بگویم که درآن کوچه،چه شد مادرم پیش دو چشم تر من ریخت به هم دست من بود به دستش که ره ما سد شد بی هوا زد به رخ مادر من ریخت به هم وسط کوچه سر مادرمان پایین بود تا زمین خورد همه پیکر من ریخت به هم سر او خورد به دیوار به یک ضربه ولی تا که دیدم سر او را سر من ریخت به هم زینبم گریه ی تو قلب مرا می شکند ار تماشای تو خاکستر من ریخت به هم پهلویم چکمه نخورده ست چرا بی تابی فکر کردی نکند حنجر من ریخت به هم چون به گودال رسیدی بگو از سوز جگر غیرت الله ببین معجر من ریخت به هم **** .
. ۸۰۸ این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند پیرمردی به تنت آه عصا زد بد زد من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم شمر بر پهلوی تو با نوک پا زد بد زد تا درآورد عدو جسم علی را از خاک سر او را به سر نیزه که جا زد بد زد یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین زجر آمد چقدر طفل تو را زد بد زد نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش که از آن ضربه عزیز تو صدا زد بد زد سر بازار به ناموس تو می خندیدند خصم دانی که چرا طعنه به ما زد بد زد دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد **** ✍ .
. ۸۶۳ نفسهایم ز سوز زهر کینه گشته کم مادر به روی خاک این حجره ببین پرپر زدم مادر میا مادر که با پهلوی بشکسته کمی سخت است که من خود با سرشک دیده سویت آمدم مادر خدا را شکر معصومه نمی‌باشد کنار من نمی‌بیند دگر بر خاکها غلتیدنم مادر به روی خاک می‌غلتم از این پهلو به آن پهلو به یاد تنگی گودالم و آن قدّ خم مادر همان قدی که از داغ علمدار حرم تا شد خمیده شد گُلت-غم دید از بس روی غم مادر شنیدم پیکر پاکش میان دشت قسمت شد شنیدم که جسارت شد بر آن تن دم به دم مادر نبود حاجت به نعل تازه جسمی که لگد خورده برای آن بدن بس بود نعل کهنه هم مادر .
. علیه_السلام ۸۷۹ آه از زهر ز پا تا به سرت می لرزید چه غریبانه پسر،حال پدر را می دید دم آخر به کنار بدنت مهدی بود مثل پروانه به دور تن تو می گردید چگرت پاره،جگر گوشه تماشا می کرد که پدر از اثر زهر به خود می پیچید کاسه ی آب به دستان تو لرزید ولی کی دگر حرمله ای دور و برت می خندید شکر آقا به دلت غصه ی ناموس نبود کربلا،چشم حسین سوی حرم می چرخید سر تو بود به دامان عزیزت اما سر جدت سر نی،پیر زنی می رقصید باز هم شکر سر پاک تو بازیچه نشد بین گودال روی خاک سری می غلتید .
. السلام علیکِ یا ام‌الائمه و النُجَباء ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آسمان لرزید وقتی خانه‌ام آتش گرفت عرش می‌گریید وقتی خانه‌ام آتش گرفت در هیاهوی چهل نامرد، ابلیس پلید فاش می‌خندید وقتی خانه‌ام آتش گرفت زهره‌ی زهرا منم نور تمام خلقتم ناله زد ناهید وقتی خانه‌ام آتش گرفت من که خود منصوره‌ام دیدم که فوج شعله‌ها گرد من پیچید وقتی خانه‌ام آتش گرفت پشت در، در تنگنای شعله‌ها و دودها شعله هم نالید وقتی خانه‌ام آتش گرفت خواستم تا حافظی باشم به پشت در ولی ضرب پا غرّید وقتی خانه‌ام آتش گرفت زد لگد افتادم از پا آن خبیث بی حیا ناله‌ام نشنید وقتی خانه‌ام آتش گرفت دست مولا بسته بود و فضه را کردم صدا او غمم فهمید وقتی خانه‌ام آتش گرفت چشم‌های دخترم را مجتبای من گرفت او مرا می‌دید وقتی خانه‌ام آتش گرفت ✍ .
. السلام علیکِ یا ام‌الائمه و النُجَباء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زنده‌ام من به تولای شما یا زهرا صحن دل پر ز تمنای شما یا زهرا نیست در عالم ایجاد زنی تا باشد هم‌قد رتبه و همتای شما یا زهرا پا گرفـتم ز طفولیت و انشاء الله مرگ من باد فقط پای شما یا زهرا چادر خاکی تو بیرق شوریده دلان سینه سوختگان ‌جای شما یا زهرا نشود لحظه‌ای آرام دل شیعه‌تان از غم همسر تنهای شما یا زهرا نشنیده است کسی در همه عالم بی‌بی غمی اندازه غم‌های شما یا زهرا جلوه کن بر دل بی‌تاب گدایان درت پرشکوه است تجلای شما یا زهرا در شگفتم که سماوات چرا برجا ماند بعد آن سیلی و سیمای شما یا زهرا لگد از یک سو و هوهوی غلافی نامرد متحد بهر تسلای شما یا زهرا شاعر ✍ .
. سیاهه‌ای ذیل مطروحه استاد مجاهدی... ((به دعا دست خود که بر می‌داشت بذر آمین در آسمان می‌کاشت)) می‌توان رتبه و مقامش را برتر از خیل انبیا پنداشت او که در عمر مثل عمر گلش بیرق بندگی چنان افراشت که سماوات پیش سجده او عمر خود را به هیچ می‌پنداشت چادرش، چادری که خاکی بود عرش را در تصرف خود داشت یاس دل‌تنگ و غصه‌داری که جان خود پای باغبان بگذاشت ✍ .
. سید محمد حسین آل مجتبی ✍ ➖➖➖ خط به خط تشریح کردی عشق را در کربلا خطبه خواندی تا نماند کربلا در کربلا عطر یاس از چادرت می‌ریخت هنگام وداع خواستی خالی نباشد جای مادر کربلا در دل گودال روی خون تیمم کرده‌ای یک نمازت هم نشد اصلا قضا در کربلا «هیبت فرعونیان را بشکن و اعجاز کن» حرف‌ها گفتند با تو شعله‌ها در کربلا جسم تو محصور بین سلسله در‌ راه شام روح تو مجروح بین بوریا در کربلا در زلال اشک تو عکس خدا افتاده است غیر زیبایی نمی‌بینی چرا در کربلا؟ ➖➖➖ ایام .
. علیه السلام ✍ ➖➖➖ نسیمی نیست اما موی تو اینجا پریشان است هوای عاشقی رسمش که ماندن نیست جریان است سیاهی های زندان را به خون زخم ها شستی نشان عاشقی در تو فراوان فراوان است جهان زندان مومن بود از روز ازل آری! به قربانت! مگر باب الحوائج بودن آسان است؟ شکوفه می دهی، گل می کنی،تسبیح می گویی تو در آتش گلستانی، تو هرجایی بهاران است تو در اشکی که می ریزی مرا هم در نظر داری خوشا بی خوابی چشمی که در کار مسلمان است بد و خوب جماعت را شفاعت می کنی آخر میان غبطه خواران مرامت نام باران است گره انداخت در کار تو هارون با غل و زنجیر نماند از او به جا چیزی و عالم ملک سلطان است! ➖➖➖ علیه السلام .
. ۸۹۵ در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من که من این لحظه‌ی آخر، ز رویت بوسه بردارم بیا از ره رضا جانم، ببین ای نور چشمانم دو چشمم سوی در مانده، که تو آیی به دیدارم منی که آسمانها تکیه بر دستان من دارد تماشا کن دو سه روز است که محتاج دیوارم به چه روزی فتادم روزه بودم دشمنم آمد مرا با تازیانه می‌دهد هر روز افطارم ز بس که گوشه‌ی زندان به من سیلی زده دشمن می‌افتی یاد مادر گر ببینی رنگ رخسارم مرا سیلی زدن اما نخورده دخترم سیلی اگر که زار می‌گریم فقط در فکر بازارم مرا آزارها دادند تنم را برنگرداندند به چه روزی فتادم من، منی که بر همه یارم به چه روزی فتادم تازه، نعل تازه اینجا نیست بخود پیچیده ام اما به تن یک پیرهن دارم شنیدم جد مظلومم به روی خاک عریان بود شنیدم دست و پا می‌زد، از این روضه است بیمارم ✍ .
. ۸۹۶ ای رضا جان کس به مثل من پریشان حال نیست دیده ای دارم که غیر اشک مالامال نیست طائر زهرایم و بین قفس افتاده ام با تو سر بسته بگویم دیگر از من بال نیست من الف بودم ولی در کنج زندان تا شدم هیچ زندانی چو من قدّش شبیه دال نیست گرچه من بودم معذّب گوشه‌ی زندان ولی تنگی زندان به مثل تنگی گودال نیست هرچه آمد بر سرم پیراهنم پاره نشد از برای بردن پیراهنم جنجال نیست هرچه آمد بر سرم ناموس من سیلی نخورد گوشه‌ی زندان سخن از غارت خلخال نیست دست و پای بسته خیلی سخت دست و پا زدم پیکرم در زیر پای اسبها پامال نیست جد ما با خشکی لب نحر شد جانم حسین جد ما در پیش زینب نحر شد جانم حسین ✍ .
. عصمت به غیر نام تو بانو سخن نداشت* عفت عزا گرفته، به جز تو محن نداشت حق داشت مصطفی که چنین بی قرار بود غیر از گل وجود تو گل در چمن نداشت گریه کن تو فاطمه و نوحه خوان نبی بزم غمت به غیر علی سینه زن نداشت شد داغدار تو نبی، ای بانوی حجاز چون تو نبی به خانه کسی شیرزن نداشت از آسمان برای تو آمد کفن ولی در کربلا حسین عزیزت کفن نداشت تازه اگر کفن به تنش می‌رسید، باز حاجت نبود بر کفنی، چون که تن نداشت او را همه به گودی گودال می زدند یک جسم پاره پاره که نیزه زدن نداشت میخواست پاشود طرف خیمه ها رود از روی خاکها نفس پاشدن نداشت عریان تر از تن نوه‌ی تو تنی نبود او روی خاک بود و به تن پیرهن نداشت در زیر نعل تازه تنش پخشِ دشت شد صد تکه شد بدن، بخدا یک بدن نداشت ✍ *این مصرع از دوست عزیزم آقای میثم مومنی نژاد می‌باشد. .
. آغوش من برای ابد آشنای توست گوشم پر از صدای خوش ربنای توست من مسلم و موحد یک بارگه شدم آن واحد احد به خدا که خدای توست وقت وداع گریه‌ام از دوری تو بود از ترس جان نبود که جانم فدای توست در غربت استقامت من بی‌دلیل نیست تا آن زمان که پشت سر من دعای توست کوفیست خط نامه‌ی نامردمان اگر همراه و همدمم خط مشکل گشای توست مسلم کجا و میل امان نامه از کسی امن و امان من همه جا در رضای توست این لحظه‌ها به غربت تو فکر می‌کنم این اشک‌های آخر عمرم برای توست من بی پناه مانده‌ام اما غمِ من است آن شیرخواره ای که پناهش عبای توست غارتگرند مردم این شهر بی‌حیا دلواپسیم روسری بچه‌های توست اینجا که کوفه است پر از محنت و بلاست خاکم به سر دگر چه خبر کربلای توست با پیکرم هر آنچه شود نیست غصه‌ای ای بی کفن تمام غمم بوریای توست ✍ .
. می‌خواستم که خیمه به سامان شود نشد غم لحظه ای اگر شده پنهان شود نشد گفتم در این دقایق آخر اگر شده روی پر اضطراب توخندان شود نشد روی لب علی که خودش چشمه‌ی بقاست یک جرعه آب هم شده مهمان شود نشد با دیدنش به رحم بیاید دلی مگر از سنگ‌ها جدا دل انسان شود نشد هرکس که در میان جماعت مردد است شوقش به بازگشت دو چندان شود نشد جز تیر حرمله که سر از پا نمی‌شناخت یک تن دگر بگو که پریشان شود ...نشد شرمنده ام رباب که آغوش زخمی‌ام می‌خواستم براش نگهبان شود نشد تا پشت خیمه‌ها برسم خواستم کمی دستم عمود این سر بی جان شود نشد از اشک خود مضایقه کردی که ذره ای دفن علی برای من آسان شود؟ نشد ✍ .
. ➖➖➖ تو زیر آفتابی و من زیر آفتاب ای سایه ی سرم چه کند با غمت رباب ای ماه من !تن تو کجا و تب کویر آه از زنان پرده نشین و شب کویر آن گرگ ها که پیرهنت را دریده اند حالا به موی دخترکانت رسیده اند قلبم به یاد پیکر تو تیر می کشد ذهنم تو را دوباره به تصویر می کشد جایی برای بوسه نبود آه بر تنت لب را گذاشتیم به رگ های گردنت بر سینه می زنم من از این داغ سینه سوز در گوش من صدای سم اسب ها هنوز .. ما سوختیم از غم تو مثل مادرت دارد فرار می کند از خیمه دخترت گهواره را ...نبر..نبرش یادگاری است بعد از تو سهمم از همه عالم نداری است باور نمی کنم که چنین پیر و خسته ام در نصف روز این همه آقا شکسته ام تنها پناه من فقط آغوش زینب است بار غم حرم همه بر دوش زینب است نه اینچنین اسیر شدن نه فدا شدن جان کندن است از تو حسینم جدا شدن ✍ .
. ۱۱۲۹ بابا غم تو بر جگرم چرخ میزند اشک غمم به چشم ترم چرخ میزند گرچه ز سنگ، جوجه‌ی تو پر شکسته شد صیاد باز دور پرم چرخ میزند آن دختری که زیور من شد به گوش او با خنده هی به دور و برم چرخ می‌زند از تاریانه‌ای که عدو بر سرم زده بابا خرابه دور سرم چرخ میزند موی مرا کشید و لگد زد به پهلویم دردش مدام بر کمرم چرخ میزند .
. مجتبی علیه السلام از بس که زخمهای دلم بی شماره بود هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود تشت از حرارت جگرم داد می کشید از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود «زهری که می شکافت دل سنگ خاره را » با من چه کرد که نفسم در شماره بود خون دهان مجال سخن را زمن گرفت در بسترم وصیت من با اشاره بود خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر این راز سر به مهر گریبان پاره بود درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز آهی که از شکستن یک گوشواره بود قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود من که نخفته بودم از این غم تمام عمر تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود قسمت نبود در دل تابوت خفتنم تشییع تیر روضه این سوگواره بود تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ... تشییع جسم پر پر او چند باره بود بس که ستور از تن او رفت و باز گشت چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود ✍ .
. مانده ام با غم بیرون ز حسابم چکنم مانده ام با دل ویران و خرابم چکنم اربعین من و تو هردو همین امروز است بسته شد بعد تو چشمان پرآبم چکنم یار برگشته من، من ز سفر برگشتم اشک طفلان تو شد عطر و گلابم چکنم قبر تو کعبه و من با سر زانو به طواف بهر اعمال نمانده تب و تابم چکنم از تو ای یوسف من پیرهنی دارم و بس برده پیراهنت آرامش و خوابم چکنم می دهد پیرهنت بوی سم اسب هنوز می دهد جای سم اسب عذابم چکنم غیرت اللَّه من از بزم شراب آمده ام وای برگشته من از بزم شرابم چکنم در تمام سفر هرجا که صدایت کردم شمر می داد بجای تو جوابم چکنم خولی و زجر گرفتند رکاب زینب می کند تا به ابد گریه رکابم چکنم با که گویم که رباب همسفر حرمله بود همه شب تا به سحر فکر ربابم چکنم به عزیزان تو دائم صدقه می دادند خارجی زاده همه کرده خطابم چکنم همه هستند ولی جای رقیه خالی است گر بپرسی تو ز من کو در نابم چکنم دخترت گوشه ویرانه نمی دید مرا مانده بودم به سوی او نشتابم چکنم سر بازار به زینب چقدر خندیدند بخدا خنده اشان کرده کبابم چکنم حاج ✍ .