eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
255 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. ۷۶۱ چارمین حجت اِلاه منم به دلم غصه های کرب و بلاست قاتلم زهر کینه نیست که نیست قاتلم خاطرات عاشوراست من چهل سال از غم گودال به سرو سینه می‌زنم چکنم از غم آن سر شکسته شده سرخود گر که نشکنم چکنم به روی خاک، بی سرو عریان جسم بابای خویش را دیدم نیزه با پیکرش گره خورده من از این غصه سخت پاشیدم من به اندازه ی نگینی هم جای سالم ندیده ام به تنش در میان حصیر پیچیدم پاره پاره تمامی بدنش بدتر از قتلگاه، کوفه و شام چه به روز رباب آوردند دور دیدند چشم سقا را بهر زنها طناب آوردند وای از شام روز ما شد شام وای از شام و طعنه و آزار وای از کینه ی یهودی ها وای از شام و کوچه و بازار مطربان‌بین کوچه و بازار دور ما می زدندو می خندند عده ای سنگ و خاک یک عده از روی بام آتش افکندند دست من بسته بود و آتش هم به عمامه رسید، بعد چه شد سوخت عمامه و سرم هم سوخت رنگ عمه پرید، بعد چه شد چه بگویم چه شد در آن غوغا غربتم را حرامیان دیدند ماعزادارو بر مصیبت ما نیزه داران مدام رقصیدند کودکی سقط شد ز بی آبی پیش آن مادر اب می خوردند ناکسان با تمام بی شرمی دور زینب شراب می خوردند دیدم از روی نیزه ها افتاد سر کودک مقابل مادر آه در زیر اسبها له شد صورت کوچک علی اصغر ✍ .
. سلام_الله_علیها ۷۶۸ من شریفه بر کریم آل طاها دخترم هم ز مریم هم‌ز ساره هم‌ ز حوا برترم گاه بر دامان زینب گه به آغوش حسین من در این سن کمم از آسمانی ها سرم همچو جد خود علی مشگل گشای عالمم من به تنهایی خودم کُلّ حوائج را درم دردهایش را دواو مرهمم برزخمهایش هرکه در عمرش فقط یکبار گشته زائرم هر که گرید در غمم امروز،فردا غم ندارد چون که من در روز محشر خود شفیع محشرم بین راه کوفه صد بار از مصیبت خم شدم کس نمی داند چه دیدم یا چه آمد برسرم آنقدر گویم که با صورت فتادم‌بر زمین زیر پای ناقه ها لِه شد تمام پیکرم پیکرم را عمه زینب روی دست خود گرفت دید حتی تن نمانده از وجود لاغرم شائق این غم را برای اهل دل تنها بگو که تنم شد پای تاسر مثل زهرا مادرم .
. سلام_الله_علیها ۷۷۱ در کربلا چها که کشیدم ز دست ظلم دیدم هزار داغ ولی باورم نبود یکعمر بوسه زد به سر و صورتم عمو بعد از عمو حسین کسی یاورم نبود عمه به جای من کتک از دست شمر خورد جز او کسی به فکر دل مضطرم نبود **** دیدم رباب را که کمان تر شد از کمان می‌دید روی نیزه سر شیرخواره بود در قتلگاه جسم عموجانِ من حسین در زیر پای مرکب و چندین سواره بود چیزی نمانده بود از آن جسم چاک چاک دیدم به چشم خویش تنش پاره پاره بود **** نازک تر از تن عموی من تنِ من است پای شتر کجا و تن دخترِ حسن با کعب نی زدند مرا بس‌که کوفیان جسمم کبود گشته چنان مادرِ حسن ✍ .
. ۷۷۹ شامیان خون به دل عترت طاها نکنید خنده بر گریه ی ذریه ی زهرا نکنید ما عزادار عزیزان خداییم ولی پیش چشم اسرا هلهله برپا نکنید پای سرهای بریده همگی رقصیدید لااقل سنگ،نثارِ سر بابا نکنید گاهی از نیزه زمین خورد سرِ دلبر ما نقش مرکب دگر آن راس دل آرا نکنید سر بازار اگر قافله را هو کردید عمّه ام را سر بازار تماشا نکنید گرچه ناموس مرا بزم شراب آوردید صحبت از طفل و کنیزی دگر اینجا نکنید **** ✍ .
. ۷۸۰ رفتی و بعد تو ای یار خدا رحم کند شام، قلبم شده خونبار خدا رحم کند سایه ام را که ندیده‌ست کسی تا حالا مانده ام بر سر بازار خدا رحم کند محملم پرده ندارد همه غارت شده ایم وای از اینهمه آزار خدا رحم کند بود ناموس تو در کوچه و بازار حسین وسط دیده‌ی انظار خدا رحم کند سنگ برداشت یکی تا که به سرها بزند هدفش راس علمدار خدا رحم کند دسته بسته به سوی بزم شرابم بردند چه شود عاقبت کار خدا رحم کند مجلس مِی خوره‌گی شان، چقدَر طول کشید خواهرت گشت گرفتار خدا رحم کند .
. لعنت_الله_علیه ۷۸۵ خون بیش از این به قلب من و بچه ها مکن دیگر جفا به عترت خیرالنسا مکن ما اهل بیت عترت پاک پیمبریم ما را به اسم خارجِ از دین صدا مکن با چوبِ تر به این لب خشکیده می‌زنی بازی دگر تو با سر از تن جدا مکن دندان او شکسته شد از ضربه های تو خنده به بی کسیِ عزیز خدا مکن ته مانده شراب روی صورتش نریز ظلمی دگر به دلبرم ای بی حیا مکن عالم تمام هست غلام و کنیز ما تو صحبت از کنیزیِ اطفال ما مکن **** .
. سلام_الله_علیه ۸۰۱ از پریشان شدنم بستر من ریخت به هم بنگر از زهر،که بال و پر من ریخت به هم جگرم پیشتر از زهر جفا سوخته بود جگرم پاره شد و خواهر من ریخت به هم جگرم سوخته از خنده ی قنفذ باشد باورم نیست چنین باور من ریخت به هم با تو سربسته بگویم که درآن کوچه،چه شد مادرم پیش دو چشم تر من ریخت به هم دست من بود به دستش که ره ما سد شد بی هوا زد به رخ مادر من ریخت به هم وسط کوچه سر مادرمان پایین بود تا زمین خورد همه پیکر من ریخت به هم سر او خورد به دیوار به یک ضربه ولی تا که دیدم سر او را سر من ریخت به هم زینبم گریه ی تو قلب مرا می شکند ار تماشای تو خاکستر من ریخت به هم پهلویم چکمه نخورده ست چرا بی تابی فکر کردی نکند حنجر من ریخت به هم چون به گودال رسیدی بگو از سوز جگر غیرت الله ببین معجر من ریخت به هم **** .
. ۸۰۸ این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند پیرمردی به تنت آه عصا زد بد زد من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم شمر بر پهلوی تو با نوک پا زد بد زد تا درآورد عدو جسم علی را از خاک سر او را به سر نیزه که جا زد بد زد یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین زجر آمد چقدر طفل تو را زد بد زد نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش که از آن ضربه عزیز تو صدا زد بد زد سر بازار به ناموس تو می خندیدند خصم دانی که چرا طعنه به ما زد بد زد دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد **** ✍ .
. ۸۲۶ مادر رسیده ام ز سفر خسته و حزین یک لحظه خیزو حال پریشان من ببین مادر دلم ز غصه و غم بی شمار هست هرآنچه گویمت یکی از صد هزار هست بر من گمان نبود بیایم کنار تو باور نداشتم که ببینم مزار تو مادر خدا گواست که آمد چه بر سرم با دیده ی کبود ببین دیده ی ترم گیسو سپید آمده و قد خمیده ام شرمنده ام بدون حسینت رسیده ام گر یوسفت نیامده با من سوی وطن آورده ام برایت از او کهنه پیرهن مانده بخاطرم چه کشیدم در آن غروب یادم نمی رود که چه دیدم در آن غروب مادر به اشک دختر تو خنده کرده اند خیلی به یاس پرپر تو خنده کرده اند با کعب نیزه گشت سیه دوش کودکان از بهر گوشوار،پاره شده گوش کودکان یادم نمی رود که در آن اوج گیر و دار دور و بر گل تو بسی بود نیزه دار بس که رسیده بود بر او تیرها فرود جسمش به مثل خانه ی زنبور گشته بود سنگی رسید و بوسه ز روی گُلَش گرفت برسینه اش نشست عدو،کاکلش گرفت خنجر کشید بر گلویش تاکه آمدم ای کاش بوسه بر گلوی او نمی زدم مادر،سرش بریده نشد خاک برسرم چرخاند پیکر پسرت را برابرم مادر،گل توتشنه و با خنده چیده شد دیگر نگویمت که چسان سر بریده شد از آنهمه غمی که به قلب و دل من است رگهای نامرتب او قاتل من است دشمن رها نکرد پس از سر بریدنش یادم نمی رود که به هر سو کشیدنش در سینه ای که نیزه به سختی فرو شده باچکمه های شمر لعین روبرو شده تنها نه این که از لگد آئینه اش شکست از سم اسبها قفس سینه اش شکست در زیر اسب،نرم اگر پیکرش شده جایی برای خواب علی اصغرش شده ✍ بعد از .
. ۸۶۳ نفسهایم ز سوز زهر کینه گشته کم مادر به روی خاک این حجره ببین پرپر زدم مادر میا مادر که با پهلوی بشکسته کمی سخت است که من خود با سرشک دیده سویت آمدم مادر خدا را شکر معصومه نمی‌باشد کنار من نمی‌بیند دگر بر خاکها غلتیدنم مادر به روی خاک می‌غلتم از این پهلو به آن پهلو به یاد تنگی گودالم و آن قدّ خم مادر همان قدی که از داغ علمدار حرم تا شد خمیده شد گُلت-غم دید از بس روی غم مادر شنیدم پیکر پاکش میان دشت قسمت شد شنیدم که جسارت شد بر آن تن دم به دم مادر نبود حاجت به نعل تازه جسمی که لگد خورده برای آن بدن بس بود نعل کهنه هم مادر .
. علیه_السلام ۸۷۹ آه از زهر ز پا تا به سرت می لرزید چه غریبانه پسر،حال پدر را می دید دم آخر به کنار بدنت مهدی بود مثل پروانه به دور تن تو می گردید چگرت پاره،جگر گوشه تماشا می کرد که پدر از اثر زهر به خود می پیچید کاسه ی آب به دستان تو لرزید ولی کی دگر حرمله ای دور و برت می خندید شکر آقا به دلت غصه ی ناموس نبود کربلا،چشم حسین سوی حرم می چرخید سر تو بود به دامان عزیزت اما سر جدت سر نی،پیر زنی می رقصید باز هم شکر سر پاک تو بازیچه نشد بین گودال روی خاک سری می غلتید .
. ۸۹۵ در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من که من این لحظه‌ی آخر، ز رویت بوسه بردارم بیا از ره رضا جانم، ببین ای نور چشمانم دو چشمم سوی در مانده، که تو آیی به دیدارم منی که آسمانها تکیه بر دستان من دارد تماشا کن دو سه روز است که محتاج دیوارم به چه روزی فتادم روزه بودم دشمنم آمد مرا با تازیانه می‌دهد هر روز افطارم ز بس که گوشه‌ی زندان به من سیلی زده دشمن می‌افتی یاد مادر گر ببینی رنگ رخسارم مرا سیلی زدن اما نخورده دخترم سیلی اگر که زار می‌گریم فقط در فکر بازارم مرا آزارها دادند تنم را برنگرداندند به چه روزی فتادم من، منی که بر همه یارم به چه روزی فتادم تازه، نعل تازه اینجا نیست بخود پیچیده ام اما به تن یک پیرهن دارم شنیدم جد مظلومم به روی خاک عریان بود شنیدم دست و پا می‌زد، از این روضه است بیمارم ✍ .
. ۸۹۶ ای رضا جان کس به مثل من پریشان حال نیست دیده ای دارم که غیر اشک مالامال نیست طائر زهرایم و بین قفس افتاده ام با تو سر بسته بگویم دیگر از من بال نیست من الف بودم ولی در کنج زندان تا شدم هیچ زندانی چو من قدّش شبیه دال نیست گرچه من بودم معذّب گوشه‌ی زندان ولی تنگی زندان به مثل تنگی گودال نیست هرچه آمد بر سرم پیراهنم پاره نشد از برای بردن پیراهنم جنجال نیست هرچه آمد بر سرم ناموس من سیلی نخورد گوشه‌ی زندان سخن از غارت خلخال نیست دست و پای بسته خیلی سخت دست و پا زدم پیکرم در زیر پای اسبها پامال نیست جد ما با خشکی لب نحر شد جانم حسین جد ما در پیش زینب نحر شد جانم حسین ✍ .
. ۹۰۱ دشت و کوه و صحرا چون حرا شد غرق شادی جبریل امین از آسمان دهد منادی یا رسول الله بخوان اما بخوان با نام او دم بزن از اصل توحید و بگو از تفلحو یا احمد **** هم گشته در رحمت حق برهمگان باز هم غارحرا پُر شده ازبوی گلی ناز اقرا یا احمد که یار توخداوند جلی ست در میان هر گرفتاری تو را حامی علی ست یا احمد **** مرغ دل ما پر زده بر بام مدینه غم رفته وخوشحالی نشسته بین سینه گنبد خضرا به امر حق به صد شور و شعف میرود امشب به پابوس شهنشاه نجف یا حیدر **** ✍ .
. عصمت به غیر نام تو بانو سخن نداشت* عفت عزا گرفته، به جز تو محن نداشت حق داشت مصطفی که چنین بی قرار بود غیر از گل وجود تو گل در چمن نداشت گریه کن تو فاطمه و نوحه خوان نبی بزم غمت به غیر علی سینه زن نداشت شد داغدار تو نبی، ای بانوی حجاز چون تو نبی به خانه کسی شیرزن نداشت از آسمان برای تو آمد کفن ولی در کربلا حسین عزیزت کفن نداشت تازه اگر کفن به تنش می‌رسید، باز حاجت نبود بر کفنی، چون که تن نداشت او را همه به گودی گودال می زدند یک جسم پاره پاره که نیزه زدن نداشت میخواست پاشود طرف خیمه ها رود از روی خاکها نفس پاشدن نداشت عریان تر از تن نوه‌ی تو تنی نبود او روی خاک بود و به تن پیرهن نداشت در زیر نعل تازه تنش پخشِ دشت شد صد تکه شد بدن، بخدا یک بدن نداشت ✍ *این مصرع از دوست عزیزم آقای میثم مومنی نژاد می‌باشد. .
. الهی یا الهی بی نوایم به لب نام تو گردیده نوایم منم عبد سیه روی و تو مولا تو هستی بی نیاز و من گدایم کریمی و رئوفی و غفوری گذشتی بارها از هر خطایم گنه کردم گناهم را ندیدی نمی‌دانم کجا رفته حیایم تو ناز عبد آلوده کشیدی به جای آنکه من سویت بیایم من از غفلت ز کویت دور گشتم ولی تو از کرم کردی صدایم جدا گشتن ز تو عین ضرر بود مکن از درگهت دیگر جدایم اگر میخواستی من را نبخشی چرا بردی به سوی کربلایم گنهکارم ولی از در مرانم که گریان یتیم مجتبایم صدا زد ای عمو از ره بیا و تماشا کن به زیر دست و پایم ✍ .
. منم آن گناهکاری که به معصیت اسیرم تو مرا عزیز کردی ز گنه ولی حقیرم تویی آنکه بی‌نیازی و منم نیازمندم تو عطا کننده و من سر کوی تو فقیرم تویی آن بزرگواری که کرامت است کارت چه شود که من هم امشب ز تو توشه ای بگیرم نظری کن و برایم بنویس یک نجف را خوشم آنکه در همه عمر سگ درگه امیرم همه هست آرزویم که علی علی بگویم که میان ذکر گفتن وسط حرم بمیرم سر سفره وقت افطار نظرم به آب افتاد دل من شکست و یادِ علیِ نخورده شیرم به فدای مادری که سر کودکش به نی دید به اشاره گفت اما ز غم حسین پیرم ✍ .
. بی اعتبارم اما این اشک من می‌ارزد چشم تر گنهکار، مطمئناً می ارزد حتی اگر که در را وا بر رویم نکردند این پشت در نشستن، این در زدن می‌ارزد غیر از تو من ندارم پشت و پناه یا رب هستم همین که با تو، من هم سخن می‌ارزد من مستحق نارم اما ز در مرانم دارم همین که ذکر تو بر دهن می ارزد ما بین گریه هایم، بین الهی العفو گفتی بگو حسن جان، جانم حسن می ارزد آلوده ام ولیکن سینه زن حسینم اینکه هنوز هستم یک سینه زن می‌ارزد گریه به هر مصیبت کردم اگر ضرر بود گریه فقط به شاه عریان بدن می‌ارزد هر چند نیزه خورده هر چند نعل خورده اما برای زینب این پیرهن می ارزد ✍ .
. علیه_السلام کوفیان می‌روم امّا به دلم غم دارم آن قدر که نتوانم غم دل بشمارم مثل زهرای جوان دست به دیوار شدم سر خود بسته ام و یاد درو دیوارم به سرم تیغ که زد،پهلوی من تیر کشید به زمین خوردم و یاد لگد و مسمارم به خدا پشت در سوخته قلبم می سوخت که در سوخته افتاد به روی یارم شد شکسته سرم امّا نرود کنج تنور از غم رأس بریده چکنم،می بارم با اسیران سر بازار مراعات کنید یاد دردو غم زینب وسط بازارم سر ششماهه ی ما را به سر نی نزنید فکر این صحنه ی غمبار،دهد آزارم .
. . ۹۱۱ دلم به یاد دو چشم تر تو می‌سوزد ز دوری‌ات جگر نوکر تو می‌سوزد بیا در این رمضان واسطه برایم باش که قلب من ز گنه در بر تو می‌سوزد ببین که اشک خجالت چکیده بر رخ من ز شرم بنده‌ی تان محضر تو می‌سوزد عزیز فاطمه یابن الحسن بیا برگرد هنوز در پس در مادر تو می‌سوزد قسم به طفل یتیمی که این‌چنین می‌گفت پدر ببین که گل پرپر تو می‌سوزد ز بس که زجر زده تازیانه بر سر من سر بریده! سر دختر تو می‌سوزد تنور با تو چه کرده که ای پدر، انگار هنوز هم بگمانم سر تو می‌سوزد میان راه سپر بود عمه جان زینب خدا گواست تن خواهر تو می‌سوزد ✍ .
. منم که همچو شمع صبحدم در حال سوسویم به شوق دیدنت هر روز و هرجا در تکاپویم فدای روی ماه تو مرا از در مران هرگز غلام درگهت هستم اگرچه من سیه رویم مگر نه خار با گل همنشین شد، پس گل زهرا اگر من با تو باشم تا ابد چون یاس خوشبویم جوانی ام که رفت از دست خبر از تو نشد آقا سرِ هجران تو گشته سپیدی قسمت مویم قبول اینکه گنهکارم، ولی عشق تو را دارم دل و قلب سیاهم را به اشک دیده می‌شویم به یاد گیسوی جدّت که در گودال درهم شد روا باشد که هرلحظه بوَد آشفته گیسویم چهل تا نعل روی پیکرت محکم که کوبیدند چهل بار از جگر عجل لمولانا الفرج گویم ✍ .
. ۹۱۹ عید غدیر بر همه عالم مبارک است این عید بر رسول مکرم مبارک است این عید حاصل همه‌ی انبیا بوَد بر انبیا ز خاتم و آدم مبارک است تبریک باد بر همه از کوچک و بزرگ بر فاطمه ولیک دمادم مبارک است عید بزرگ عالم امکان رسیده است این عید بر حسین و حسن هم مبارک است جبریل آمده‌ست شود مدح گسترش مداح مرتضی شده از سوی داورش **** این عید، عید شادی قلب پیمبر است عید بزرگ کوثرو ساقی کوثر است تنها نه عید شیعه، که عید غدیر خم باور کنید عید خداوند اکبر است اینکه به روی دست محمد بُوَد علی‌ست ای مؤمنین! امیر بدانید، حیدر است حیدر چه حیدری که بوَد جان مصطفی این حیدر است فاتح بدر است و خیبر است این جان فاطمه‌ست که بر دست احمد است حیدر تمام دارو ندار محمد است **** بر روی دست حضرت خاتم فقط علی است از این به بعد امیر دو عالم فقط علی است عیس اگر که دم به دم مرده می‌دهد احیایِ دم به عیسیِ مریم فقط علی است غیر از علی کلام دگر بر لبش نبود فرمایش پیمبر اعظم فقط علی است تنها نه حرف احمد و جبریل و انبیاست حرف خدای عزوجل هم فقط علی است عید غدیر از همه اعیاد برتر است حرف خود خداست که این عیدِ حیدر است **** عید است پس چرا دلمان هست شعله ور گویا فتاده است ز غم، خال بر جگر تبریک گفت دومیِ بی حیا ولی هفتاد روز بعد به دل می‌زند شرر با ریسمان دست علی بسته می‌شود هفتاد روز بعد لگد می‌خورَد به در بک‌روز درد و غصه‌ی ما می‌شود تمام آن لحظه‌ای که می‌رسد از راه منتظَر شائق ! همیشه در همه حالی فقط بخوان عجّل علیٰ ظهورک یا صاحب الزمان **** .
. ۱۰۱۸ منم که همچو شمع صبحدم در حال سوسویم به شوق دیدنت هر روز و هرجا در تکاپویم فدای روی ماه تو مرا از در مران هرگز غلام درگهت هستم اگرچه من سیه رویم مگر نه خار با گل همنشین شد، پس گل زهرا اگر من با تو باشم تا ابد چون یاس خوشبویم جوانی ام که رفت از دست خبر از تو نشد آقا سرِ هجران تو گشته سپیدی قسمت مویم قبول اینکه گنهکارم، ولی عشق تو را دارم دل و قلب سیاهم را به اشک دیده می‌شویم به یاد گیسوی جدّت که در گودال درهم شد روا باشد که هرلحظه بوَد آشفته گیسویم چهل تا نعل روی پیکرت محکم که کوبیدند چهل بار از جگر عجل لمولانا الفرج گویم ✍ .
. ۱۱۲۹ بابا غم تو بر جگرم چرخ میزند اشک غمم به چشم ترم چرخ میزند گرچه ز سنگ، جوجه‌ی تو پر شکسته شد صیاد باز دور پرم چرخ میزند آن دختری که زیور من شد به گوش او با خنده هی به دور و برم چرخ می‌زند از تاریانه‌ای که عدو بر سرم زده بابا خرابه دور سرم چرخ میزند موی مرا کشید و لگد زد به پهلویم دردش مدام بر کمرم چرخ میزند .
. سلام_الله_علیها ۱۱۴۷ ز پا افتاده ام دیگر منم که سخت بیمارم به قربان سرت حس می‌کنم آقا که سربارم همان در پشت در مُردم، ولیکن طاقت آوردم به عشق اینکه تو باشی دو سه روزی پرستارم منی که عالم و آدم بوَد محتاج من امّا خودم وقت قدم برداشتن محتاج دیوارم تماشا کن همه هستم، زمین شد خسته از دستم ز بس خوردم زمین با سر، دوچندان دردِ سر دارم شدم پهلو به پهلو و لباسم باز گل انداخت به باغ سینه‌ام گلهای سرخ و لاله می‌کارم حلالم کن تو را این روزها من تار می بینم از آن سیلی به سختی پلک روی پلک بگذارم شده حجم تنم کوچک شدم هم وزن یک کودک حلالم کن اگر که میروم ای یار ناچارم میان بستر افتادم ولی سربسته میگویم که من از درد شب تا صبح را پیوسته بیدارم اگر تا صبح بیدارم دعا کردم به جان تو دعا کردم به وقت غسل نبینی زخم مسمارم مرا قنفذ زدو دیدم میان کوچه افتادی تو افتادی و با افتادنت دادند آزارم ✍ .