eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. ماه دارم ولی از ظلمت شب نالانم راه گم کرده ام و بهت زده، حیرانم دور افتاده ام از مردم و تنها شده ام جرمم این است که از دوری تو گریانم قفسی ساخته ام از حسد و کبر و غرور تا نگاهم نکنی ساکن این زندانم آسمان دل من ابر ندیده به خودش سالها منتظر قطره ای از بارانم آرزوی منِ نوکر فقط این باشد و بس که صدایم کنی و من به تو گویم جانم شرمگینم که نشد نوکر خوبی باشم من بدم چون که نماندم به سر پیمانم علت معصیتم نفس ضعیفم بوده بی جهت در پی مجرم شدن شیطانم گله ای نیست که تقصیر فقط از خودم است معصیت کرد مرا از نظرت پنهانم نه سحر دارم و نه حال مناجاتی هست آب رفته ز گنه پیرُهن ایمانم حرص روزی نخورم چون که علی رزاق است می‌رسد از نجف حضرت مولا نانم عطر دلخواه نجف مانده به گوش دل من برسد کاش نسیمی ز کوی سلطانم دل من تنگ شده تنگ شبستان نجف کاش میشد که ببینم جلوی ایوانم چوب دستی یزید علت پیری من است میزنم بر دهنم تا شکند دندانم عج ✍ .
. عج زخم دل هجران زدگان را تو شفایی درد غم بی نسخه ما را تو دوایی عالم همه جا پر شده از تیرگی محض ما گمشدگانیم و تو مصباح هدایی مگذار که با ما همه عالم بستیزند ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی سوگند به تنهایی تنهای مدینه! تنها تو فقط منتقم خون خدایی تو وارث بازوی علمدار حسینی تو پاسخ فریاد تمام شهدایی ای کاش که یک لحظه به چشم همه عالم زآن گوشه ی شش گوشه، به ما رخ بنمایی ما پیش تو بودیم ولی حیف نبودیم تو در دل مایی و ندانیم کجایی "میثم" همه گوش است که از خویش بگویی کعبه همه چشم است که در کعبه درآیی حاج ✍ .
. به عشق تو جوانه زد ،درخت شد ،شکوفه داد محبتی که از ازل خدا درون سینه کاشت نیامدی و عالمی در انتظار دیدنت گذاشت سر به روی خاک و سر ز خاک بر نداشت از این جهان که مرگ در کنار زندگی دوید چه بُرد با خود آنکه در دلش غم تو را نداشت!؟ تو لنگر زمین و آسمانی و نمی شود به غیر عشق، نام دیگری به روی تو گذاشت تو صبح روشنی بیا که در طلوع مقدمت شب غم جهان بدل شود به خنده های چاشت .
. بپرس از خون روی سلسله حدّ غم او را زده در محضرش صبر از حیا وقتی دوزانو را الهی لاتودبنی که می‌خواند به گوش باد شمیمش می‌نوازد گونه‌های خیس شب‌بو را اگرچه نیست چاه غربت، اما بین نخلستان به گوش ماه می‌خواند مناجات دوپهلو را شبیه پلک‌هایش خون دل خوردند هرخط از دعاهایی که جا ماندند بعد از جنگ عاشورا پیمبر زاده بود و خارجی خواندند آن شاهی که دارد در اصالت مادری چون شهربانو را لهوف از ناله‌ی «الشّام» او هم ناله سر می‌داد روایت کرد وقتی هتک‌حرمت‌ها به بانو را کجای گریه‌های گاه و بی‌گاهش بگنجاند؟ غم گهواره را، خلخال را بغض النگو را چگونه تاب آورده است «شمرُ جالسٌ» را یا چگونه «ارباً اربا» یا شکاف بین ابرو را چهل‌سال است بزم روضه‌اش گرم است با این خط که حتما تیز کن قصاب وقت ذبح چاقو را .
. شوق رویِش دارم و با شوق رویَش آمدم صحبت دلبر شد و در جستجویش آمدم من اگر در جمع عاشق ها به سویش آمدم شک ندارم با دعاهای عمویش آمدم آخرین منجی ما ، فرزندی از نسل علیست مهدی ما عاشق نام ابالفضل علیست بر تمام زخم های ما دوا می آید و وارث تیغ علی شاه ولا می آید و عهده دار مردم بی دست و پا می آید و چاره ی هر چه غم و درد و بلا می آید و تکیه بر دیوار کعبه می زند بی واهمه خطبه می خواند انا المهدی ،انا ابن الفاطمه روزهای بی کسی ، روزی به پایان می رسد گو به ظالم های عالم ، مرد میدان می رسد چون که او را کرده بر ما وعده قرآن می رسد شک نکن او با سپاهی از شهیدان می رسد از همین کوچه و پس کوچه عبورش حتمی ست خبرش را برسانید ، ظهورش حتمی ست بهترین جای جهان پشت در خانه ی اوست روزی ما همه از دست کریمانه ی اوست‌ عَلم عدل و عدالت به سر شانه ی توست این چه شاهیست که عالم همه دیوانه ی اوست همه آواره ی کوی پسر فاطمه ایم در تبِ بغض گلوی پسر فاطمه ایم می رسد او که دوباره عدل را جاری کند دین و قرآن را میان فتنه ها یاری کند دشمنی با زورگویان و ستم کاری کند حاج قاسم در رکاب او علمداری کند غم نخور خلوت شده این روزها دور و برش قدر زر زرگر شناسد ، قدر مهدی مادرش دولت زهرایی اش باشد امید عاشقان زنده ایم تنها به شوق دیدن صاحب زمان چشم بارانی کند دردِ دل ما را عیان وعده ی دیدار ما یک صبح جمعه جمکران ای تمنای همه ، برگرد و ما را شاد کن جان شاه علقمه ، برگرد و ما را شاد کن جان آن آقا که دستانش قلم شد، العجل کار زینب در فراقش آه و غم شد، العجل قامت جدّ تو از این غصه خم شد ، العجل یا ابالفضل ناله ی اهل حرم‌شد ، العجل العجل ای یوسف صحرا نشین فاطمه العجل ای آرزوی آخرینِ فاطمه ✍ .
. کی می رسد زمان غمت انتها شود شیعه ز درد غیبت رویت رها شود بنگر میان قلب مُحِبّین ِ آل تو هر جمعه از فراق تو برپا عزا شود بر درد دوری تو طبیبی نخواستیم این درد ِلاعلاج به دیدن دوا شود کی می شودکه کوری آل سعود ِپست بر تو نماز جمعه ی ما اقتدا شود آباد کی کنی تو بقیع و به امر تو صحنی برای مادرت اول بنا شود از خاک در بیاوری آن دو پلید را پرونده ی جنایت آن کوچه وا شود آتش زنی جنازه ی آن دونفر که این تسکین آه و ناله ی (مهدی بیا) شود آقا بیا بگو به چه جرمی کنار آب رأس امام تشنه ای از تن جدا شود کهنه لباس او برود غارت و تنش در زیر نعل تازه ی دشمن رها شود ناموس او رود به اسیری و رأس او تا شام همدم سر سرنیزه ها شود آقا ببین که جدّ تو مهمان شام شد دردی که بدتر از غم کرب وبلا شود وای از دمی که عمه ی قامت کمان تو با اشک و ناله وارد شام بلا شود با رقص و تار و هلهله آیند در رهش بر مرگ خود ز شدت غُصّه رضا شود وای از گذر ز کوی یهودیّ شهر شام رأس همه شکسته ی سنگ جفا شود (بزم شراب وچوب یزید و لب حسین) قدّش به زیر بار غم و درد تا شود اذنی بده که نوکر تو روز اربعین پای پیاده راهی کرب وبلا شود ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. عج یوسف‌ترین صحرانشین دشت تنهایی یک‌ روز با اسبی سفید از دور می‌‌آیی در وصف سیمای تو فرموده است پیغمبر طاووس اهل جنّتی در حُسن یکتایی ای یاد تو تسکین برای قلب بی‌تابم ای نام تو تنها دلیل شور و شیدایی عشق تو را ارث از پدر بردم، وَ شب تا صبح نام تو را مادر به گوشم خوانده لالایی من در کلاس انتظارت خوب فهمیدم هرجا به یادت ندبه‌خوان باشم تو آنجایی مثل کویری بی رمق بی برگ و بی‌بارم اما تو چون روح بهاری سبز و زیبایی دنیا بدون تو شبی تار و نفس‌گیر است ای کاش می‌گفتند این آدینه می آیی ✍ .
. عج دوباره ندبه‌ی آه و دلی که بی تو شکسته دوباره کوچه‌ی تنگی که چشم بر تو نبسته دوباره خاطره‌ی تلخِ جمعه‌های گذشته چقدر گشته دل اما نشانی از تو نجُسته عَلم به دست دویدم شبیه ابر بهاری به شوق آمدن تو میان مجلس و دسته غبار شستم از آیینه‌ی نگاه، به روضه مگر که مادرتان را ببینم، او که نِشسته ـ کنار درب ورودی، به حُرمت تو و جدّت نمی‌شناسمش اما همان جوانِ شکسته کشیده چادر خود را به سر، که باز ببارد اگرچه تشنه‌ی تشنه، اگرچه خسته‌ی خسته نشسته ذکر بگوید به دست تسبیحی که درست کرده سرِ صبر با صد و یک هسته تویی تویی نخِ تسبیحِ عالم ای حبل‌الله هنوز بند دل ما به لطف تو، نگسسته ✍ .
. عج می رسد از راه کی امّا نمی دانم می رسد امروز یا فردا نمی دانم ما همه در انتظار دیدن رویش کی کند بر ما نظر مولا نمی دانم ما که وصلش را مدام از عشق می جوییم انتظارش را کشد دنیا نمی دانم زورقی دارم میان بحر توفانی می رسد این زورق از دریا نمی دانم یوسفی داریم در مصر ولا یاران کی رسد آن یوسف دلها نمی دانم آید او روزی ز راه عشق می دانم کی رسد ، یا در کجا این را نمی دانم عطر و بویش می رسد از کعبه ای یاران در کجا دارد ولی مأوا نمی دانم ما همه گمگشته ی صحرای هجرانیم لایق وصلیم در اینجا نمی دانم مهر و ماه عاشقان کی از ره احسان پرده گیرد از رخ زیبا نمی دانم گرچه باشد دیدنش رؤیای دیرینم این حقیقت را ولی رؤیا نمی دانم بر زبان نجوای يَابْنَ الْعَسْکری ِ دارم بهر وصلش غیر ازین نجوا نمی دانم بس که دارم از گنه پرده به رخ «یاسر» او مرا پیدا کند آیا ، نمی دانم محمود تاری «یاسر»✍ .
. عج ماییم و یک نیستان، آوای بیقراری ماییم و اشکهایی، بر روی گونه جاری در عین ناشناسی ما را تو می‌شناسی با شعرهای خیس از دوری و بردباری جز خط خطی چه بوده سهم ارادت ما یک عمر ادعا و اظهار شرمساری تکرار واژه‌هایی در قالب کلیشه آدینه‌، راه، نرگس اما همه شعاری چشم انتظاری ما تنها میان شعر است ماییم و عشق هایی پیوسته استعاری شرمنده‌ی مرامت، ما را ببخش آقا از عشق مانده اسمی، تنها به یادگاری ✍ .
. غزل امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و روضه‌یِ حضرت عبّاس علیه السلام اِی که سرشار دلت از کرم و احساس است وَ رَهِ آمدنت روضه‌ای از عبّاس است یارِ من کُن قدمَت رَنجه وُ بر چشم گُذار دلبرا دیده‌یِ من عاشقِ عطرِ یاس است دستهایم چو گدایان به سویت مانده دراز از فراقت همهِ دَم چشم پر از الماس است هر چه دارم زِ تو دارم به خدا مهدی جان نوکرِ کویِ تو در قدر سر از اِلیاس است گوش کن حرفِ دلم را دلبرِ پرده‌نشین سروری چون تو مرا هست چه حاجت ناس است مجلسِ روضه‌یِ جانسوزِ حسین است بیا نَه فقط حسینیه دل خانه‌یِ عبّاس است ✍ .
. در میان خیمه ها تنها نمانی ای پدر لحظه ای حتّی در این گرما نمانی ای پدر حاضرم من جان دهم در راه ِامضای ظهور تا دگر بی کس ترین بابا نمانی ای پدر حاضرم جای تو آواره به صحراها شوم تا دگر آواره ی صحرا نمانی ای پدر (انتقم یا رب) شده ذکرم میان این مسیر تا شرید از کینه ی اعداء نمانی ای پدر کاش می شد لایق وصلت، نگاه  ِپرگناه تا که دور از چشم ما هر جا نمانی ای پدر زیر قبّه حاجتم تنها شود دیدار تو تا برای دیده ام رویا نمانی ای پدر اربعین آمد سکینه گفت ای شاه غریب کاش می شد که تو دور از ما نمانی ای پدر رو زدم بر نیزه دار تو ولی لجباز بود خواستم تا که سر نی ها نمانی ای پدر سنگباران می شدی در کوچه ی قوم یهود هر کسی می خواست آن بالا نمانی ای پدر وقت مرگ تو دعا کردم ولی گویا نشد تا که تشنه پیش این دریا نمانی ای پدر ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .