eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.6هزار دنبال‌کننده
233 عکس
140 ویدیو
33 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. ای روضه خوان صبح و مساء،صاحب الزّمان ای داغدار کربوبلا ، صاحب الزمان صاحب عزای عمّه ی قامت خمیده ای خون، جای اشک، بین عزایش چکیده ای وقت مرور ِ داغ ِ روی داغ ِ عمّه هاست گویی که خیمه ات لب ِ گودال کربلاست داری شبیه عمّه به خود لطمه می زنی بشکسته از جراحت ِ رگ های گردنی در بین خاک وخون، بدنی دست و پا زده او را عدو برای رضای خدا زده دارد نشان ِ سنگ و عصا روی پیکرش رفته ز کینه، بر سر ِ سرنیزه ها سرش اینجا شروع ماتم جانسوز عمّه است آغاز ِ اشک ِ هرشب و هرروز ِ عمّه است باید که عمّه همسفر ِ قاتلین شود در ازدحام کوفه و شام بلا رود باید میان هلهله ی کوچه های شام پیش همه شود سپر ِ کینه های بام باید رود به غربت ِ بازار شامیان مهمان شود به بزم شراب حرامیان خون از لبان رأس بریده شود روان در اصل،قاتلش بشود چوب خیزران ✍عبدالمحسن علی مهدوی نسب محرم .___________________________ لب های ما که تشنه یک قطره آب شد آقا بیا که زندگی ما سراب شد مهدی بیا که بی تو نداریم دلخوشی دنیا برای شیعه سراسر عذاب شد آتش گرفته سینه ما از فراق تو لطفی نما تو بر دل ما که کباب شد رخ کن عیان به جان شهی که محاسنش... در قتلگاه از نوک خنجر خضاب شد آقا به جان زینب مظلومه کن ظهور آن زینبی که خیمه عمرش خراب شد (یونس) ________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. با عجل الله فرجه الشریف شکسته بال و پرم، وا نمی شود بالم از این خراب تر آقا نمی شود حالم هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون به پختگی نرسیدم، چو میوه ای کالم گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم ببخش، رنگ شما نیست رنگ اعمالم فدای تار عبایت، بگیر دستم را بگیر دست دلم را، مریض احوالم به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما که هیچ نور امیدی نمانده در عالم میان روضه ی گودال این دلم گیر است شبیه جد غریبت اسیر گودالم هنوز هم که هنوز است دل پریشان صدای نعل جدید و شروع جنجالم هنوز هم که هنوز است در تب و تابم هنوز گریه کن روضه های خلخالم وحید محمدی✍ ۱۴۰۰/۸/۲۸ (عج) ...___________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. شبهای قدر آمد و آقا نیامدی زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی ما را امید وصل تو اینجا نشانده است ما آمدیم، یوسف زهرا نیامدی امشب بیا به مجلس ما هم سری بزن قدرِ گذشته رفت و به اینجا نیامدی گفتیم جمعه می رسد و می رسی، ولی جمعه گذشت و حضرت دریا نیامدی مانند طفل گم شده ای گریه می کنم خیمه نشین، از دل صحرا نیامدی مثل یتیم کوفه خرابه نشین شدم صاحب عزای مجلس مولا نیامدی کنج خرابه کودکی آرام زیر لب با گریه گفت شب شده بابا نیامدی  ........................................ گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein
. اگر چه رو سیه و با گناه مانوسم اگر چه در دل زندان نفس محبوسم اگر چه غفلت بی حد من در این ظلمت زمین زده است مرا و شکسته فانوسم مرا‌ نگاه کریمانه‌ ات دهد تغییر منی که از همه جز رحمتِ تو مایوسم خیالِ مُردنِ در حالِ معصیت عمری است بریده خواب مرا و شده است کابوسم به سان ابر گذشت است فرصتم اکنون ببین که میگذرد عمر و غرق افسوسم چه میشود که مرا هم به کربلا ببری عجیب تشنه دیدار شاه و پابوسم سروده : ✍ ............................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. گذشت، ماه محرم نیامده خورشید برای ختم ِ شب  ِغم نیامده خورشید هنوز هم که غریب و طرید و پردرد است چقدر دور و برش ،مدعی نامرد است نشد که حضرت تنها به خانه برگردد نشد به خانه، حسین زمانه برگردد برای این همه قرنی که بوده در صحرا چه پاسخی بدهم من به مادرش زهرا نشد که لحظه ای از غربتش بکاهم من شکسته ام دل او را پر از گناهم من گذشت ماه محرم رسیده ماه صفر رسیده عمّه ی او بین کینه های گذر دوباره زخم دل عمّه اش شده تازه همین که رد شده از ازدحام دروازه برای اهل عزا ، شهر شد چراغانی تبرّکی شده از چه شراب مجانی گذار آل علی بین خیبر افتاده به سینه های همه ،بغض حیدر افتاده رسید روضه به خاکستر و سر سجّاد بلند مرتبه رأسی ز صدر نی افتاد ✅علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. با عج در روز وارد کردن آل الله  به ملعون درمانده ام به پاى شكسته توان ببخش وقت دعا شده به من از نو زبان ببخش لالم صداى من به تو گويا نمى رسد غير از تو را صدا زده ام مهربان ببخش من را براى خيمه ى سبزت شفا بده بر بال زخم خورده ى من آسمان ببخش خيلى بدم ولى تو "حسين بن روح " كن اين مرده را به يك نفس خويش جان ببخش حال و هواى مسجد سهله سرم زده بر من دعاى ندبه در آن آستان ببخش أين الحسين ؟ سينه ى من غرق آه شد شد صحبت از يزيد و لب و خيزران، ببخش ✅محسن حنیفی✍ .
. یا صاحب الزمان... بگو که می گذرد جمعه های تکراری بگو چه چاره کنم از نوای تکراری؟ دوباره نغمه ی" عجل فرج" به لب دارم دوباره زمزمه ام شد دعای تکراری نشسته ام سرِ کوچه که بنْگَرَم رویت ببین چه خسته ام از رد پای تکراری.. مریض روی تو هستم، شفا بده من را بپیچ نسخه ی من با دوای تکراری هوای خطه ما بی تو تار و آلوده ست نفس بده به دَمَم در هوای تکراری اذان مأذنه صوت تورا طلب دارد.. ..دگر زده شده ام از صدای تکراری نه سفره بوی تو دارد ،نه بَرْکَت و رزقی نخورده سیر شدم از غذای تکراری بیا و هفته ی مارا به جمعه مژده بده.. بگو که می گذرد جمعه های تکراری عج .
. شعر مناجات با امام زمان عجل الله فرجه طی کن مسیرِ جاده و از ما خبر بگیر حالی زِ خطه ی دل ما، رهگذر بگیر این خطه بی قدوم تو خشکیده است و سرد دوری بزن میان دل و نُقل تر بگیر ما بی تو مثل شب، سیه و ساکتیم و تار نوری برای شب زدگان در نظر بگیر دنیای ما بدون تو رو به تباهی است رحمی به ما کن و جلوی این خطر بگیر امید شیعیان، فرجی کن به شیعیان شیعه غریب شد، به سوی شیعه پر بگیر بِشکن دوباره گردنِ ظلم و ستمگری ای بت شکن دوباره به دستت تبر بگیر ای مصلح جهان، به جهان رنگ و بو بده.. ..از دست گرگ دهکده افسار شر بگیر با پرچم قیام حسینی بیا به گود تو انتقام فاطمه ی خون جگر بگیر هم کربلا برو، به سوی قتلگاه شاه هم در مدینه روضه ی دیوار و در بگیر هم زنده کن به سینه غم زینب حزین هم در تسلی اش زِ سر نیزه سر بگیر عج .
. یا صاحب الزمان... بگو که می گذرد جمعه های تکراری بگو چه چاره کنم از نوای تکراری؟ دوباره نغمه ی" عجل فرج" به لب دارم دوباره زمزمه ام شد دعای تکراری نشسته ام سرِ کوچه که بنْگَرَم رویت ببین چه خسته ام از رد پای تکراری.. مریض روی تو هستم، شفا بده من را بپیچ نسخه ی من با دوای تکراری هوای خطه ما بی تو تار و آلوده ست نفس بده به دَمَم در هوای تکراری اذان مأذنه صوت تورا طلب دارد.. ..دگر زده شده ام از صدای تکراری نه سفره بوی تو دارد ،نه بَرْکَت و رزقی نخورده سیر شدم از غذای تکراری بیا و هفته ی مارا به جمعه مژده بده.. بگو که می گذرد جمعه های تکراری عج .
. یک عده پندارند ما از یار دوریم غافل که اورا لحظه لحظه در حضوریم تنها نشانِ منتظر‌ها ندبه‌ها نیست! ما در پیِ تجهیز میدان ظهوریم در مکتب سردار دل‌ها از پیچ‌های سخت در حال عبوریم باید قوی باشیم! تا کی زیر دستی؟ ما، در مصاف حزب شیطانِ شروریم چشم همه مستضعفین بر یاری ماست ما وارثانِ ارض، در آیات نوریم تا فتنه باشد ما نمی‌گیریم آرام تا ظلم باشد ما حریف ظلم و زوریم لاَ يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَم...، جز با ولایت ما زیر این بیرق بصیریم و صبوریم پیر جماران وعده‌ی حقّی به ما داد چشم انتظار منجی و صبح ظهوریم ✍ .
. بار سنگین غمت را شانه ی ما می کشد گریه های نیمه شب تا صبح فردا می کشد راه را گم کرده ایم و بین چاهی مانده ایم دست مهرت عاقبت ما را به بالا می کشد معصیت ما می کنیم و تو خجالت می کشی جور طفل بی ادب را شخص بابا می کشد زیر بار منت مردم نباشد تا ابد آنکه تنها منت آل علی را می کشد اول و آخر نجف ، مبدا نجف ، مقصد نجف میل ما تنها به سمت شهر مولا می کشد جیره خواران سر خوان امام هشتمیم از غذای خود برای ما گداها می کشد آنکسی که خدمت خلق خدا را می کند پرچمش را حق فراز کل دنیا می کشد عاشق آخر می شود مانند معشوق خودش خوی مجنون هم بسوی خوی لیلا می کشد مادرانه روی بوم عاشقی ، با رنگ خون سرنوشت عاشقان را دست زهرا می کشد آروزی عاشقت باشد ببیند آخرش بر سر راه تو آقا بر زمین پا می کشد یاحسین گفتیم هرجایی که گفتند از شهید روضه ما را تا حریم عرش اعلی می کشد روضه ی عباس و مشک و اصغرِ لب تشنه اش گاه هم روضه به جسم اربا اربا می کشد بی حیایی وقت غارت دست خالی مانده و پیرُهَن را از تن آقای تنها می کشد تا گریز روضه ی غارت به زنها می رسد روضه خوان کارش به فریاد و به حاشا می کشد خردادماه ۱۴۰۳ عج .
. علیهاالسلام ای روضه خوان ماه محرم بیا پدر دیگر بس است روضه ی صبر و رضا پدر بی تو شده ست عین زمستان؛ بهارمان بی تو چه فرق می کند عید و عزا ،پدر بیش از هزار سال گذشت و تویی هنوز در کوه و دشت بی کس و تنها چرا، پدر شرمنده ایم چون شده ای از جفای ما عمری اسیر غربت بی انتها پدر آقا قسم به موی سفید رقیه جان دیگر برای آمدنت کن دعا پدر آقا قسم به زخم لب و روی نیلی اش دیگر بگیر اذن فرج از خدا، پدر بین خرابه،منتظرت مانده عمه ات بنگر تو را صدا زده همراه ِبا پدر سر را گرفته در بغل و گفته بین آه خوش آمدی به خانه ی ویران ما پدر دیگر چرا به روی سرت جای بوسه نیست مانده به روی آن، اثر ردّ پا ؛ پدر پرسم کدام دشمن بی شرم و بی حیا در پیش عمه کرده سرت را جدا پدر پاسخ نده؛ لبی که نمانده برای تو بعد از جفای مجلس شام بلا پدر ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ................... . بنا نبود که از یاد او جدا باشیم هزار سال به مظلومی اش رضا باشیم بنا نبود که باشیم عبد این و آن فقط به فکر رضای ولیجه ها باشیم بنا نبود در این عشق های دنیایی به عشق حضرت دلدار، بی وفا باشیم بنا نبود که باشیم غرق در غفلت و غافل از پدر  ِ غرق در بلا باشیم بنا نبود که جای دعا برای او برای حاجت خود تشنه ی دعا باشیم بنا نبود که ما آتش دلش گردیم دلیل گریه ی هر صبح و هر مساء باشیم بنا نبود بگیریم روضه، بی مهدی و بی خیال غم  ِصاحب  ِعزا باشیم بنا نبود رقیّه بگوید ای عمّه چگونه ما وسط قوم بی حیا باشیم بناد نبود که زیر شکنجه های شام پر از کبودی و مجروح؛ از جفا باشیم بنا نبود که با شمر همسفر گردیم به زیر سایه ی هجده سر  ِجدا باشیم بنا نبود که در مجلس شراب شام چنین شکسته دل از سبّ مرتضی باشیم ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. غمخوارِ تو هستیم، شاید یار تو باشیم داریم امیدِ اینکه، از انصار تو باشیم از بدوِ ماهِ غم، میانِ خیمه ات هستیم با آرزوی اینکه، هیئت دار تو باشیم وقتِ ورودِ کاروانِ کربلا گفتیم: بگذار ما گریه کنِ سالار تو باشیم از روز عاشورای او تبدارِ گودالیم شاید به عاشورای تو خونبار تو باشیم بازار کوفه، آبروی عترتت را برد پس ما عزادارِ سرِ بازار تو باشیم در ماتمِ شامِ بلا، مُردیم از غیرت تا جان نثارِ عترتِ اطهار تو باشیم بزمِ شرابِ دشمنان، آتش به دلها زد میخواستیم آنروز آتشبار تو باشیم داغ خرابه، کرد عالم را خرابِ خود ایکاش میشد، اشک چشمِ زار تو باشیم تا اربعین، همراه با زینب نوا کردیم تا همسفر با کاروان سالار تو باشیم حالا که آمد قافله، در شهر پیغمبر با روضه های کربلا دلدار تو باشیم گفتی که یا جدا، شبانه روز میگِریم بگذار ما هم تا ابد همکار تو باشیم وقتی ندای یالثاراتِ تو می‌آید رخصت بده در صحنه، هم پیکار تو باشیم ✍ .
. گاه‌گاهی به نگاهی دل ما را دریاب جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب اگر از دولت وصل تو مرا نیست نصیب گاه‌گاهی به نگاهی دل ما را دریاب... دل ما را به شب هجر فروغی بفرست شبروِ وادی اندوه و بلا را دریاب... به وفاداری تو شهرۀ شهرم ای دوست ز وفا معتکف کوی وفا را دریاب کاروان رفت من از همسفران دورم دور منِ از قافلۀ شوق جدا را دریاب راه باریک و بسی پر خطر و تاریک است سببی ساز و درین مهلکه ما را دریاب... تا فغان دل غمدیدۀ ما را شنوی نازنینا سحری باد صبا را دریاب... سوی «پروانه» نظر کن که دعاگوی تو باد گنه‌آلودۀ خود را به مدارا دریاب .
. می برم نام تو را تا ببری نام مرا پر کن از جام لب خویش همه جام مرا خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا خاطرم نیست چه شد بر تو گرفتار شدم پهن کردی سر گیسوی خودت دام مرا هر نفس بی تو شده مردن تدریجی من رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا اگر این سر به سر راه تو افتد زیباست به شهادت بنما ختم سرانجام مرا نذر کردم که دگر سمت گناهی نروم شرطش این است حمایت کنی اقدام مرا دل من ظرف بلوری ست پر از خون جگر کنج میخانه مبین گریۀ آرام مرا به خدا کرببلایی شدنم دست شماست جان عباس فراموش مکن نام مرا به پریشانی گیسوی سر ام بنین دیگر امضا بنما برگۀ اعزام مرا روضه خوان گفت حسین بوی حرم شد احساس وعدۀ ما سحری پای ضریح عباس ✍ .
. با امام زمان عج ، در روز عاشورا ---------- غم هجران تو را با که کنم عنوانش که بگیرد جگر سوخته ام دامانش سخن از هجر نگویم به کسی چون دانم می زند شعله به جان یار من و هجرانش آوَرَد نور به شب های غریبانه ی ما گر پدیدار شود ماه رخ پنهانش همه دم سوخته ام ، هیچ ندانم مولا به کجا ختم شود عمر من و پایانش چه جگر سوز تر از این که بگویم آقا سائل افتاده جدا از حرم سلطانش دوری از یار فراهم بکند بُحران ها چه کنم از غم هجران تو و بُحرانش آمدم تا که مرا هم بنوازی مولا مثل ابری که رسد بر همه کس احسانش بگذارید که شرحی بنویسند از خون باز بر نیزه شده حضرت حق قرآنش می برم نام حسین و جگرم می سوزد که به عالَم زده صد شعله غم سوزانش وقتی از سوز عطش یاد کنم با دل خون چه جگرها که بسوزد ز لب عطشانش خصم زد سنگ به پیشانی نورانی او ریخت خون های جبینش ، به رخ تابانش شد جدا رأس حسین و به حرم غوغایی ست سینه زن ، ناله کُنان از غم او طفلانش شد حسین بن علی غرقِ به خون بعد از آن ناگهان سوخت در آتش همه ی سامانش بر تنش تاخته اند اسب ز کین اهل جفا آه از کفر که اینگونه بُوَد طغیانش نه فقط «یاسر» ازین مرثیه ها می گرید اهل عرش اند همه گریه کُنان نالانش ** «یاسر»✍ .
. به شوق وصل شما راهی بیابانم چه می شود سفر اربعین نمی دانم!! تمام راه نجف تا به کربلا با خویش حدیث وصل تو را هر عمود می خوانم نسیم صبح مشایه لطافتی دارد دعای عهدِ دم صبح و چشم گریانم دلم گرفته بهانه کجاست خیمهٔ تو شود شبی که نمایی به خیمه مهمانم گرفته خواب ز چشمم خیال دیدن تو قسم به موی پریشان تو پریشانم دوباره سورهٔ یوسف دوباره آیهٔ وصل چه عاشقانه شده آیه های قرآنم قسم به زینب و پیراهن ِ در آغوشش گرفته داغ جدایی تو گریبانم زبان گرفته عقیله به گیسوان سپید دلم هوای تو را کرده ای حسین جانم تمام راه ، فقط روضه عطش خواندم بیاد تشنگی ات ای ذبیح عطشانم زچنگ گرگ لباس تو پس گرفتم من حسین غیرتی ام ای شهید عریانم کنار پیکر عریان خجالتم دادند نبود چادرم آنجا تورا بپوشانم به رغم اینهمه قرآن که روی نی خواندی چرا قبول نکردند من مسلمانم امانتی تو را جا گذاشتم در شام بیاد دفن رقیه هنوز حیرانم بدون غسل و کفن بین چادری خاکی تنش به خاک سپردم به دست لرزانم ✍ .
. ای مرهم شرار جگر یابن فاطمه بر شام تار ِ شیعه سحر یابن فاطمه هر جمعه در هوای ظهور تو مانده ایم امّا نیامد از تو خبر یابن فاطمه حق را شکست داده سپاه ِ نفاق وظلم کی می رسد زمان ظَفَر یابن فاطمه از دست ِما مقیم بیابان شدی،ببخش برگرد بین شیعه دگر یابن فاطمه بنگر که روبه روی حسن روی مادرت نیلی شده ست بین گذر یابن فاطمه در پشت درب خانه تو را می زند صدا با سوز و آه و دیده ی تر یابن فاطمه بین گدازه های در ِ نیمه سوخته بر سینه اش نشسته شرر یابن فاطمه روی ضریح ِ سینه ی او، میخ داغ ِدر از خود به جا نهاده اثر یابن فاطمه او شد سپر برای علی و برای او محسن شده ست مثل سپر یابن فاطمه بشکسته است شاخه ی طوبا و از برش روی زمین فتاده ثمر یابن فاطمه با دست بسته خوانده تو را مرتضی بیا ای مرهم شرار جگر یابن فاطمه ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک‌ جمعه‌ی‌‌ناگاه، بيا! ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا تا که کامل بشود نيمه‌ی اين‌ماه، بيا عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار بازهم با دل آلوده‌ی ما راه‌ بيا درد ما بی‌خبری‌هاست، خودت باخبری ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا خواب غفلت شده کار همه‌ی ما بی‌تو يوسف قافله يک‌سر به لب چاه بيا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بيا زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم آه! ای جان به‌لب‌آمده، کوتاه‌ بیا! گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است" خبر آمدنت آمده از راه، بیا... ✍ .