#رحلت_رسول_اکرم_ص
#مدح
#قصیده
امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام
با اشک خويش، نقش کبوتر کشيده ام
نقاش نيستم ولي انگار، با قلم
طرح «مدينه» در دل دفتر کشيده ام
ماهي به روي «گنبد خضرا» به روشني
آهي به ياد «شهر پيمبر» کشيده ام
گيسوي نخل هاي پريشان شهر را
در برگ ريز سرو و صنوبر کشيده ام
شايد يکي، شبيه گل ارغوان شود
صدبار، عکس لاله ی پرپر کشيده ام
«روح القدس» که داد به دستم گل غزل
ديدم به «بيت وحي خدا» سر کشيده ام
صبح قيامت است و «اذاالشمس کورت»
من در «مدينه» شورش محشر کشيده ام
«پيک اجل» اجازه ی وارد شدن گرفت
دستي که کوفت حلقه بر اين در، کشيده ام
در خانه ی «حبيب خدا» سوز ناله را
با روز رستخيز، برابر کشيده ام
زهرا که بود زمزمه هايش جگر خراش
او را کنار ساقي کوثر کشيده ام
پرواز روح قدسي «خورشيد وحي» را
با اشک ديده، پاک و مطهر کشيده ام
آتش گرفت، خيمه ی دل هاي «اهل بيت»
اين شعله را زعرش فراتر کشيده ام
::
اين باغ، بعد داغ نبي، روز خوش نديد
اين است اگر که لاله ی پرپر کشيده ام
اشکم که پشت «پنجره هاي بقيع» ريخت
ديدم که از کجا به کجا پر کشيده ام
گفتم به سوز مرثيه: چنگي به دل بزن!
ديدي که نقش ساقي و ساغر کشيده ام
گفت: از «شفق» بپرس که آب از سرش گذشت
امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام
#محمدجواد_غفور_زاده_شفق
#شهادت_امام_رضا_ع
#قصیده
دلم زگردشِ گردون چرا کباب نباشد
بجاست گر به دل از غم ،توان و تاب نباشد
رسیده لشکرِ غم،آه ، بر دلم پی غارت
چرا ز خوف دلم اندر اضطراب نباشد
دمی تو مُطربکا ،دست از طرب بردار
که دل به عیشِ جهانم علی الحساب نباشد
مُغنّیا پس از این غم ،اگر دهی انصاف
که استماعِ نی و بربط و رَباب نباشد
به جای خویش نشین ساقیا تو هم دیگر
که رندِ مجلس را حاجتِ شراب نباشد
چو پیرِ میکده از کینه تلخ شد کامش
چرا به ساکن میخانه انقلاب نباشد
به کامِ پیرِ خرابات زهرِ قاتل شد
شراب بهرِ خراباتیان صواب نباشد
فتاده پیرِ خرابات روی خاکِ مذلّت
رواست حالِ خراباتیان خراب نباشد؟
رضا نهاده سرِ خویش گه به خاک و گهی خشت
کدام دل ز برایش ز غصّه آب نباشد
سرش نهاد ز سوزِ جگر به رویِ ترابْ او
به گریه گفت خبر مر ابوتراب نباشد
گهی به زانویِ ماتم نشست و گفت تقی جان
بیا دمِ دگرت بابِ مستطاب نباشد
رضا غریب و دل افسرده ،زهرِ کین خورده
مگر تو را خبر از باب ای جناب نباشد
چو سر به دامنِ فرزندِ خویش دید بگفت او
خوش آمدی که مرا دیگر اضطراب نباشد
تقی، هزار دریغ ،عیشِ تو ندیدم من
چرا ز چشم،مرا اشک چون سحاب نباشد
کند سؤال چو معصومه از رضای غریبش
به غیرِ گریه تقی جان تو را جواب نباشد
پس از وفات،چو شد وقتِ کفن و دفنِ تنِ او
نبود دیده ای کز بهرِ او پرآب نباشد
دلا بسوز تو از بهرِ روزِ عاشورا
کسی بسانِ حسین او به پیچ وتاب نباشد
ز زهرِ کینه رضا گرچه سبز شد بدنش
ولی چو جسمِ حسینش به خون خضاب نباشد
نه یارو مادر و نی اقربا و نی فرزند
به غیرِ شمر کسی نزد آن جناب نباشد
به نظم و نثر اگر شه کند مدد ذاکر
به روزِ حشر تورا ذرّه ای حساب نباشد
#ملا_محمود_خطیب_ذاکر
.
#حضرت_محمد_ص
#قصیده
تا نگردیدهست خورشید قیامت آشکار
مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار
در بیابان عدم، بیتوشه رفتن مشکل است
در زمین چهرۀ خود دانۀ اشکی بکار..
دیدۀ بیدار میباید رهِ خوابیده را
تا نگردیدهست صبح، از خوابِ غفلت سر برآر..
رشتۀ طول امل را باز کن از پای دل
از گریبان فلک، مانند عیسی سر برآر
شبنم از روشندلی، آیینۀ خورشید شد
ای کم از شبنم! تو هم آیینه را کن بیغبار!..
شمعِ پشت سر نمیآید به کارِ پیش رو
هر چه داری پیشتر از مرگ، بر خود کن نثار..
آنچه بر خود میپسندی، بر کسان آن را پسند
آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار
زخمِ دندانِ ندامت، در کمین فرصت است
بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار
تا نگیرد خوشۀ اشک ندامت دامنت
در قیامت، آنچه نتوانی دِرو کردن، مَکار..
تیرهروزان را در این منزل به شمعی دست گیر
تا پس از مُردن تو را باشد چراغی بر مزار
چون سبکباران ز صحرای قیامت بگذرد
هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار
بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر
هر سبکدستی که بردارد ز راه خلق، خار
هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند
روز محشر داخل جنت شود بیانتظار..
چشمۀ کوثر که آبش میدهد عمر اَبد
دارد از چشم گهربار تو نم در جویبار..
نفس کافرکیش را در زندگی در گور کن
تا بمانی زندۀ جاوید در «دارالقرار»
«ربّنا اِنّا ظَلَمنا» وِرد خود کن سالها
تا چو آدم، توبهات گردد قبول کردگار
وِرد خود کن «لا تَذَر» یک عمر چون نوح نبی
تا ز کفّار وجود خود برانگیزی دمار..
صبر کن مانند اسماعیل زیر تیغ تیز
تا فدا آرد برایت جبرئیل از کردگار
دامن از دست زلیخای هوس، بیرون بکش
تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نامدار..
از صراطالمستقیم شرع، پا بیرون منه
تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار
دست زن بر دامن شرع رسول هاشمی
زان که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار
باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست
آفرینش را به ذات بیمثالش افتخار..
محو گردیدند از نور تو یک سر انبیا
ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار..
رحمت عام تو جُرم خاکیان را شد شفیع
موج دریا سیل را از چهره میشوید غبار
در رهِ دین باختی، دندانِ گوهربار را
رخنۀ این حصن را کردی به گوهر، استوار
از جهان قانع به نانِ خشک گشتی، وز کرم
نعمتِ روی زمین بر اُمّتان کردی نثار
ماه را کردی به انگشتِ هلالآسا دو نیم
مُلکِ بالا را مُسخّر ساختی زین ذوالفقار
کردی اندر گامِ اول، سایۀ خود را وداع
چون سبکباران برون رفتی از این نیلیحصار..
چون سلیمان است کَز خاتم جدا افتاده است
کعبه تا دادهست از کف دامنت بیاختیار
چون بهار از خُلقِ خوش، کردی معطر خاک را
«رحمةٌ للعالمین» خواندت از آن، پروردگار
با شفیع المذنبین! «صائب» فدای نامِ توست
از سرِ لطف و کرم، تقصیرِ او را در گذار
#صائب_تبریزی✍
#رحلت_پیامبر_اکرم
.
.
#قصیده
#مدح
#رسول_الله
#امیرالمؤمنین علیه_السلام
رسیده موسم رحمت به حرمت باران
وزیده در دل صحرا نسیم نافله خوان
شکفته در دل صحرای بی سر و سامان
گلی که داده جهان را به رنگ و بویش جان
نسیم از نفحاتش نفس کشید و نشست
به روی دوش بهار و گذشت فصل خزان
رسیده آیه اعجاز و خوانده نون و قلم
به نامی نامی احمد خلیفةُ الرحمن
چه شاخه ها که به مدحش شکوفه سر داده
چه چشمه ها که گرفته به شوق او جریان
اشارتی ز کلیم و بشارت از عیسی
محمد عربی شد رسول جاویدان
زبان از عطر گلاب محمدی سرشار
همین که نام محمد رسد به صحن دهان
کسی که در پی وصفش جماد ناطق شد
کسی که در پی مدحش خرد شده حیران
به آن جمال جمیلش قسم که درلولاک
وجود بی بدلش شد دلیل خلق جهان
حدیث سرمدی او رسیده تا افلاک
قسم به آیه ی کوثر به هل اتی به دخان
نشان به سوره ی طاها محمد و یاسین
که آیه آیه گل است وشکفته در قرآن
چنان که موج خروشان سیزده دریا
رسیده چشمه به چشمه به صحن آن دامان
و سر زد از گل رویش دوازده خورشید
دوازده گل خورشیدِ عالم امکان
دوازده گل خورشید منجلی از عشق
نخست فاطمه و آخرش امام زمان
چقدر دور سرش شمس ما قمر دارد
اویس و مصعب و سعد و ابوذر و سلمان
پیمبری که خدایش نیافریده مگر
برای بذل محبت میان عالمیان
به جای ناله و نفرین دعا و نافله خواند
برای طایفه ای ک شکست از او دندان
فقط نه یار شفیقش که دشمن او هم
به مدح صوت بلیغش گشوده مهر زبان
تمامی علما و تمام اهل عقول
به فهم بحر کلامش چو موج سرگردان
به جز جمال جمیلش که جلوه ای زخداست
ندیده هیچ گلی را بدون خار انسان
فلک ندیده به چشمش به روز و شب هرگز
نه آفتاب و نه مهتاب اینچنین تابان
کسی که نور خدا هم طواف کرد اورا
چرا همیشه نگردد به دور او کیهان؟
یقین که تلخی کامم حلاوتش با اوست
خوشا تلاوت نامش به هر زمان و مکان
خوشا تلاوت نامش و بعد از آن نامی
که شیعه بعد خدا و رسول خود دراذان
خوشا تلاوت نامی که اسم اعظم اوست
کلید قفل تمام مقدّرات جهان
نبی برای علی و علی برای نبی
دو جسم بوده ولیکن دو جسم با یک جان
کسی که داشت به خندق ، احد ، به بدر و حنین
یلی چو حضرت حیدر سپاه بی پایان
علی عالی اعلا، علی ولی الله
که خارج است مقامش زهرچه فهم و بیان
قسم که قدر خدا را فقط علی دادند
شناخت قدر علی را فقط خود یزدان
قسم به بذر شکفته به عشق او در خاک
قسم به درِّمیان صدف شده پنهان
علی است آنکه حکومت برای او بوده
شبیه چکه ی آبی ز بینی حیوان
شبیه آتش و آب است، جمع اضداد است
چگونه اش بنویسم نسیم یا طوفان؟
به غیر قامت حیدر نمی خورد هرگز
ردای حق خلافت به قامت دگران
گشوده کعبه برایش چو مادری آغوش
هم او که بسته از آغاز با خدا پیمان
به ذوالفقار چه حاجت که با ستیغ نگاه
گرفته جان یلان را چو شیر در میدان
قسیم نار علی و قسیم جنت علی
هو العلی و هوالحق، هوالعلی میزان
علیست باقی و باقی علی است وجه الجلال
به محشری که شود «كُلُّ مَن عَلَيهَا فَان»
نماد عدل و عدالت شکوه رافت و عشق
طلایه دار دو عالم به قله ی ایمان
ستاره ای که درخشید روی شانه ی ماه
و شام بتکده ها شد ز هیبتش ویران
ستاره ای که درخشید و ماه مجلس شد
تمام ،آینه ای حق نما و نور افشان
فدای چشم سیاهش سپیدی چشمم
به انتظار نگاهش سروده ام دیوان
به ذکر اشهد و انّ علی ولیُ الله
بلال باش و اذان گو و عاشقانه بخوان
بخوان تو نام علی را الا بِذکرِ الله
بده قصیده ی دل را به دست نامه رسان
بگو که وسع من این است و عذر من هم این
اگر ز من نپذیری دریغ و آه و فغان
نجف که قبله قلبم شدی دعایی کن
قدوم شاعر خود را به صحن خود برسان
#منصوره_محمدی_مزینان✍
ایام #میلاد_رسول_الله
.
.
#مدح_حضرت_زهرا
السلام علیکِ یا امـ الائمه و النجباء
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام ای وجود بی همتا
ای شبیه خدای خود یکتا
السلام ای شکوه ربّانی
تویی اسرار عشق را معنا
عرشیان خادمان درگاهت
ذکر افلاکیان تویی زهرا
همه عالم ز فیض تو روشن
همه لب تشنه اند و تو دریا
چه بگویم به مدح تو بانو؟
مدح تو آیه های اَعَطَینَا
نه فقط کوثری که یاسینی
تو دُخانی، تو فجری و طاها
همه قرآن کتاب عصمت توست
وَ بدون تو فهم آن هاشا!
واجب الاحترامی و باید
نام تو با وضو برم هر جا
واجب الاحترامی و احمد
بوسه باران نموده دستت را
حضرت مصطفی رسول کریم
گفت بر تو که مادر بابا ...
روح مابین پهلویم هستی
وَ بهشتم تویی تویی زهرا
تک تک لحظه های پربارت
همه مملّوِ از عفاف و حیا
می چکید از قنوت تو هرشب
تا سحر ربنا و ذکر و دعا
سرّ مستوری و نمیدانیم
از تو جز آنچه خود دهی بر ما
هم شکوه تو بی همانند و ...
هم جلالت جلالتی والا
شرح و تفسیر آیه ی تطهیر
که مُبَّرایی از پلیدیها
همهی آبهای این عالم
از تو دارند هر زلالی را
در مقامت همین سخن کافی
که تویی دخت حضرت بطحا
وَ به شأنت همین کلامم بس
که تویی کفو حضرت مولا
دامنت عرش چهار اختر بود
چهار نور مطهر و زیبا
تو امام کریم پروردی
حضرت مجتبای خوبیها
کربلا را تو بوده ای بانی
با حسینت امیر عاشورا
و به صبری که هست با زینب
عرشیان هم نشسته در آوا
ام کلثوم و هجرتش با یار
شده افسانهی پرستوها
ای کنیز خدا به روی زمین
چیست محشر نمایش زهرا
روز محشر دمیکه می آیی
تازه محشر شود در آن صحرا
تومی آیی و غرقه در نوری
تو می آیی شفیعهی عظما
همه سرها به زیر می افتد
به ادب پیش پات یا اُمّا
تو میآیی به صحنه محشر
این ندا میرسد ز بالاها
هرچه می خواهی ای عروس علی
تو طلب کن کنون ز درگه ما
و تو آنجا زبان که بگشایی
میشود مادری تو معنا
با جلالی که خاص حضرت توست
باز سازی در شفاعت را
((مثل مرغی که دانه می چیند))
کاش ما را جدا کنی آنجا
قدرت تو چقدر دیدنی است
روز محشر قسم به ذات خدا
گرچه آلوده و حقیرم من
دست من را بگیر یا زهرا
#قصیده
#مدح
#میلاد_حضرت_زهرا
#نصیر_حسنی ✍
.
.
#قصیده
#حضرت_عبدالعظیم علیه_السلام
به سوی قبله ی تهران نماز عشق می خوانم
"الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسا" که حیرانم
تبرک می برم از نام ارزشمندت ای آقا !
نگاهی، گوشه ی چشمی نما ای جان جانانم
زیارت می کنم با یک حرم، جان حرم ها را
به افلاک ست پروازم به این درگاه ایمانم
سبکبالان درآمیزند با هم در هوای صبح
هوای مضجعت مجذوب گرداند دل و جانم
خدا عبدالعظیمش را امید قلبها گرداند
مُقلّب اوست اینجا آستان دوست درمانم
حضوری گر که خواهم با دلی بشکسته و زخمی
به این درگاه، مسکینم به این درگاه، نالانم
اگر یک اربعین در کربلا توفیق می گیرم
تمام روزها درشهر رِی هر سال مهمانم
"کَمَن زارَالحُسَینَت" روی کاشی ها تجلی کرد
دراینجا یاد شش گوشه حزین و زار و گریانم
به زیر بال هایت ذاکران آرام خوابیدند
به صحنینت به یاد مسلمیه ابر بارانم
شب جمعه مناجات حرم را دوست می دارم
امیدعفو می پیچد در این درگاه از عصیانم
مرا با صدق وارد کن خدایا "رب ادخلنی"
که من افتاده از پا، ناگزیرم، غرق حرمانم
مرا پرواز ده تا خود خدایا "رب اخرجنی"
به زیر سایه ی شخص کریمی دادی اسکانم
زیارت نامه می خوانم به لحن دوستان، آقا
غریبان را قریبان کن الا ای مهر تابانم
اصول فقه با فقه وِلایی گشت تعبیرت
وَلایت در وِلایت بانی بُرنای بنیانم
به عبداللهی و عبدالعظیمی ات دخیلم من
کشیدم از همه غیر از شما تا دوست دامانم
"هنیئا لک" به آن محضرنشینی ها "هنیئا لک"
امام غائبم را سیدا ! دیری ست عطشانم
تلالوهای خورشید از حضورت آشکارا شد
فقیهان را نشانی از حضور یار می دانم
فرج نزدیکِ نزدیک است "کمن زارالامام" اینجاست
به این درگاه می آیم که سخت از یار پنهانم
***
به این خاطر دراینجا روضه ی بی دست می خوانند
به دستان بریده پای عهد دوست می مانم
دلم تنگ است، یاران کشته یک یک پیش چشم من
روم تا علقمه تا تازه گردد عهد و پیمانم
حسین و فاطمه بر پیکرم نالان و گریانند
چنین جاری ست اشک من به آغاز و به پایانم
صدای انتظارِ طفلِ اشک آید، عطشناک ست
به این مرثیه من تا روز حشر آئینه گردانم
سرشته شد گِلم با اشک و خون دل، بدان"طاهر"!
حرم از اشک دارم ملتجای اشک، ایوانم
#مجید_طاهری ✍
.
.
#مدح_امام_رضا_علیه_السلام
#دهه_کرامت
#قصیده
السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّئوفِ
الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ
احساس می کنم که همینجاست جنتم
هر وقت در حریم تو گرم زیارتم
هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف
این است آرزوی من این است حاجتم
آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا
من صید مبتلاشده ی این ضمانتم
یک سال می شود که به مشهد نیامدم
یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم
خلوتگُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم
یک شب سری بزن به من و کنجعزلتم
در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا
در ماجرای عاشقیات درس عبرتم
گندمبهدست..،گوشه ای از بارگاه تو
با جبرئیل های حرم گرم صحبتم
گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم...
شکر خدا کبوتر بام کرامتم
وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس
پس خوشبهحال من که در این مُلک،رعیتم
جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم
گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم
خورشید عالمِین،همین گنبدِ طلاست
بر بام تو دمیده شود صبح دولتم
من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم
من سالیان سال کنار تو راحتم
کُلِّ عشیره..،نانخور موسی بن جعفریم
قربان این گداشدنِ بااصالتم
ای مهربانتر از پدرم! دوستدارمت...
از کودکی همیشه تو کردی حمایتم
مُهر تو مُهر نیست..،مسیحایِ طوس ماست
صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم
صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند
با چای حضرتیست فقط اوج لذتم
محشر، شفیعِ گریهکنانِ تو فاطمه است
زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم
کاملترین عبادت من نام حیدر است
ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم
سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست...
در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم
صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی...
من محو در تجلیِ این بی نهایتم
سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم
لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم
بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است
عمریست داده ای به همین راه عادتم
نُطقم کنار پنجرهفولاد باز شد
با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم
ای عُهدهدار مجلس عطشان کربلا!
من آن حسینگویِ دمِ دربِ هیئتم
تو روضهخوان آن لب سرنیزهخورده ای
من سینهچاکِ لطمهی ذکر مصیبتم
یَابْنَالشَّبیبگُفتنِ تو می کُشد مرا...
گفتی:که زخم خوردهی آن هتک حرمتم
▪️
یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند
یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند
#بردیا_محمدی ✍
.
#عید_غدیر
#قصیده
🔹دریا در غدیر🔹
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن
خنده، گل میکرد بر لبهای صحرا در غدیر
بود پیدا در زلال جاری تکبیرها
نقطۀ پایان عمر تشنگیها در غدیر
جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زانکه نیست
این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر
رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند
خطبهای شورآفرین و شورافزا در غدیر
تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ
کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر
عرشیان، در اشتیاق خاکیان میسوختند
تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر
«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»
کرد گل، گلنغمۀ احمد چه زیبا در غدیر...
دستِ رد بر سینه اغیار میزد آشکار
«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر
گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنهها
خیمه میزد در کنار آرزوها در غدیر
خشمهای شعلهور، پژواک کینِ جاهلی
خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر...
یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی
از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟!
کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی
از طلوع آفتابِ عالمآرا، در غدیر
طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود
شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر
لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد
با تماشاییترین تصویر، مولا در غدیر...
📝 #محمدعلی_مجاهدی
.
.
#عید_الله_اکبر
#قصیده
۹۱۹
عید غدیر بر همه عالم مبارک است
این عید بر رسول مکرم مبارک است
این عید حاصل همهی انبیا بوَد
بر انبیا ز خاتم و آدم مبارک است
تبریک باد بر همه از کوچک و بزرگ
بر فاطمه ولیک دمادم مبارک است
عید بزرگ عالم امکان رسیده است
این عید بر حسین و حسن هم مبارک است
جبریل آمدهست شود مدح گسترش
مداح مرتضی شده از سوی داورش
****
این عید، عید شادی قلب پیمبر است
عید بزرگ کوثرو ساقی کوثر است
تنها نه عید شیعه، که عید غدیر خم
باور کنید عید خداوند اکبر است
اینکه به روی دست محمد بُوَد علیست
ای مؤمنین! امیر بدانید، حیدر است
حیدر چه حیدری که بوَد جان مصطفی
این حیدر است فاتح بدر است و خیبر است
این جان فاطمهست که بر دست احمد است
حیدر تمام دارو ندار محمد است
****
بر روی دست حضرت خاتم فقط علی است
از این به بعد امیر دو عالم فقط علی است
عیس اگر که دم به دم مرده میدهد
احیایِ دم به عیسیِ مریم فقط علی است
غیر از علی کلام دگر بر لبش نبود
فرمایش پیمبر اعظم فقط علی است
تنها نه حرف احمد و جبریل و انبیاست
حرف خدای عزوجل هم فقط علی است
عید غدیر از همه اعیاد برتر است
حرف خود خداست که این عیدِ حیدر است
****
عید است پس چرا دلمان هست شعله ور
گویا فتاده است ز غم، خال بر جگر
تبریک گفت دومیِ بی حیا ولی
هفتاد روز بعد به دل میزند شرر
با ریسمان دست علی بسته میشود
هفتاد روز بعد لگد میخورَد به در
بکروز درد و غصهی ما میشود تمام
آن لحظهای که میرسد از راه منتظَر
شائق ! همیشه در همه حالی فقط بخوان
عجّل علیٰ ظهورک یا صاحب الزمان
****
#محمود_اسدی_شائق ✍
#غدیریه #عید_غدیر #امیرالمؤمنین
.
.
#وفات_حضرت_سکینه
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
فرازی از یک #قصیده
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمامنمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود...
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود...
لبهای خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود...
در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود...
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه میزد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابهٔ شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
#سیدرضا_مؤید ✍
.
.
#میلاد_امام_باقر
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
ماه رجب سلام! که ماه محمّـدی
یـادآورِ شکـوه گلستـان احمـدی
آیینـهدارِ نــور خداونـد سرمـدی
از شـرقِ رحمتِ ازلـی باز سرزدی
ماه تـو نـور بـر دل اهلنظر دهد
میلاد چار حجت حق را خبر دهد
آغـاز مـاه تـو کـه به نام پیمبر است
میـلاد پنجمیـن ولـیاللهِ اکبـر است
کز چار بحـرِ نور، فروزندهگوهر است
نجلِ دو فاطمه، خَلفِ پاک حیدر است
بعد از علـی، محمّد اوّل وجود اوست
ذکر ملک همه صلوات و درود اوست
ایـن باقـرالعلومِ خداونـد سرمـد است
این آفتاب حُسن خدا، وجه احمد است
مولای من محمّـدِ آل محمّـد است
گیتی ز مقدمش همه خلد مخلّد است
بـر خلـق سایـه کرمش مستدام باد
از شخص احمدش صلوات و سلام باد
جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش
سجـاد بـاب و بنـت حسـن نیز مادرش
دانشــوران دهــر، همـه بنــده درش
جاری ز لعـل لب همهجا درّ و گوهرش
بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش
تنها نه جان و سر، پدر و مادرم فداش
در قدر و در مقام، حسین است این پسر
سر تـا قدم تمام، حسین است این پسر
در علم و در قیام، حسین است این پسر
آیینـــه امـــام حسین است ایـن پسر
بستـان حکمـت ازلی در ضمیر اوست
دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست
گاهی به عرش زمزمه حکمتش به گوش
گاهی به باغ، بیل کشاورزیاش به دوش
گه بـا کلام داده بـه اهـل کمـال، نوش
اهل کلام یکسـره در محضـرش خموش
دریا ز چشمـه دهنش موج میزند
آیات وحی در سخنش موج میزند
ای اصـل دیـن ولای تـو یا باقرالعلوم
وی ذکـر حـق ثنـای تـو یا باقرالعلوم
وی عرش، خـاک پای تـو یا باقرالعلوم
جـان جهـان فــدای تـو یا باقرالعلوم
مهر تو جان جان صلات و صیام من
پیوسته وقف تو، صلوات و سلام من
ای شیعــه را به مهر شما اقتـدارها
مـاه رجــب گرفتـه ز تــو اعتبارها
خورشید بر درت یکی از جـاننثارها
گردنــد دور کـوی تـو لیـل و نهارها
هر لحظه در بقیع تو صد کاروان دل است
هـر جا، روم مزار توأم شمع محفل است
من کیستم که خاک سرای شما شوم؟
لب واکنـم، قصیـده سـرای شما شوم
یـا مفتخـر بـه مدح و ثنای شما شوم
باشـد کـه تـا گـدای گدای شما شوم
لال است در ثنای تو مـولا زبان من
تو وصف خود بگوی ولی با زبان من
وقتـی عـدو بـه حضـرت تو گفت ناسزا
بـا حسـن خلـق و با گل لبخند از ابتدا
کردی به پاسخ از دل و از جان بر او دعا
ایـن اسـت قـدر و منـزلت و عـزت شما
تنها نه اینکه نام تو از من ربوده دل
خلق محمّدیت ز دشمن ربـوده دل
ای بر تو از خدا و رسولش سـلامها
اهــل کــلام را ز کـلامت کـلامها
بیچـاره و ذلیـل مقـامت «هشام»ها
در پنجــه تـو از همه دلها زمامها
توحید زنده از نفس صبح و شام تو
اسلام فخر کرده به نطق «هشام» تو
تو خلــق را مطاعـی و خلقت مطیع تو
برتــر ز اوج وهــم، مقــام رفیــع تـو
پیـران عقـل یکسـره طفـلِ رضیـع تـو
فـردوس گشتـه خـاکنشینِ بقیـع تـو
«میثم» اگـر قصیـده سرای شما شده
مشمول بذل و لطف و عطای شما شده
استاد حاج #غلامرضا_سازگار ✍
#ماه_رجب
.
.
#قصیده #مبعث
#عید_مبعث
#منصوره_محمدی_مزینان ✍
➖➖➖
رسیده موسم رحمت به حرمت باران
وزیده در دل صحرا نسیم نافله خوان
شکفته در دل صحرای بی سر و سامان
گلی که داده جهان را به مهر خود سامان
نسیم از نفحاتش نفس کشید و نشست
به روی دوش بهار و گذشت فصل خزان
رسیده آیه اعجاز و خوانده نون و قلم
به نامی نامی احمد خلیفةُ الرحمن
چه شاخه ها که به مدحش شکوفه سر داده
چه چشمه ها که گرفته به شوق او جریان
اشارتی ز کلیم و بشارت از عیسی
محمد عربی شد رسول جاویدان
زبان از عطر گلاب محمدی سرشار
همین که نام محمد رسد به صحن دهان
کسی که در پی وصفش جماد ناطق شد
کسی که در پی مدحش خرد شده حیران
به آن جمال جمیلش قسم که درلولاک
وجود بی بدلش شد دلیل خلق جهان
حدیث سرمدی او رسیده تا افلاک
قسم به آیه ی کوثر به هل اتی به دخان
نشان به سوره ی طاها محمد و یاسین
که آیه آیه گل است وشکفته در قرآن
چنان که موج خروشان سیزده دریا
رسیده چشمه به چشمه به صحن آن دامان
و سر زد از گل رویش دوازده خورشید
دوازده گل خورشیدِ عالم امکان
دوازده گل خورشید منجلی از عشق
نخست فاطمه و آخرش امام زمان
چقدر دور سرش شمس ما قمر دارد
اویس و مصعب و سعد و ابوذر و سلمان
پیمبری که خدایش نیافریده مگر
برای بذل محبت میان عالمیان
به جای ناله و نفرین دعا و نافله خواند
برای طایفه ای ک شکست از او دندان
فقط نه یار شفیقش که دشمن او هم
به مدح صوت بلیغش گشوده مهر زبان
تمامی علما و تمام اهل عقول
به فهم بحر کلامش چو موج سرگردان
به جز جمال جمیلش که جلوه ای زخداست
ندیده هیچ گلی را بدون خار انسان
فلک ندیده به چشمش به روز و شب هرگز
نه آفتاب و نه مهتاب اینچنین تابان
کسی که نور خدا هم طواف کرد اورا
چرا همیشه نگردد به دور او کیهان؟
یقین که تلخی کامم حلاوتش با اوست
خوشا تلاوت نامش به هر زمان و مکان
خوشا تلاوت نامش و بعد از آن نامی
که شیعه بعد خدا و رسول خود دراذان
خوشا تلاوت نامی که اسم اعظم اوست
کلید قفل تمام مقدّرات جهان
نبی برای علی و علی برای نبی
دو جسم بوده ولیکن دو جسم با یک جان
کسی که داشت به بدر و به خندق و به حنین
یلی چو حضرت حیدر سپاه بی پایان
علی عالی اعلا، علی ولی الله
که خارج است مقامش زهرچه فهم و بیان
قسم که قدر خدا را فقط علی دادند
شناخت قدر علی را فقط خود یزدان
قسم به بذر شکفته به عشق او در خاک
قسم به درِّمیان صدف شده پنهان
علی است آنکه حکومت برای او بوده
شبیه چکه ی آبی ز بینی حیوان
شبیه آتش و آب است، جمع اضداد است
چگونه اش بنویسم نسیم یا طوفان؟
به غیر قامت حیدر نمی خورد هرگز
ردای حق خلافت به قامت دگران
گشوده کعبه برایش چو مادری آغوش
هم او که بسته از آغاز با خدا پیمان
به ذوالفقار چه حاجت که با ستیغ نگاه
گرفته جان یلان را چو شیر در میدان
قسیم نار علی و قسیم جنت علی
هو العلی و هوالحق، هوالعلی میزان
علیست باقی و باقی علی است وجه الجلال
به آن دمی که شود «كُلُّ مَن عَلَيهَا فَان»
نماد عدل و عدالت شکوه رافت و عشق
طلایه دار دو عالم به قله ی ایمان
ستاره ای که درخشید روی شانه ی ماه
و شام بتکده ها شد ز هیبتش ویران
ستاره ای که درخشید و ماه مجلس شد
تمام ،آینه ای حق نما و نور افشان
فدای چشم سیاهش سپیدی چشمم
به انتظار نگاهش سروده ام دیوان
به ذکر اشهد و انّ علی ولیُ الله
بلال باش و اذان گو و عاشقانه بخوان
بخوان تو نام علی را الا بِذکرِ الله
بده قصیده ی دل را به دست نامه رسان
بگو که وسع من این است و عذر من هم این
اگر ز من نپذیری دریغ و آه و فغان
نجف که قبله قلبم شدی دعایی کن
قدوم شاعر خود را به صحن خود برسان
➖➖➖
.