eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6.1هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم هفت آسمان انبوهی از غوغا، چراغانی زمین تا به ثریا، جنت و طوبا چراغانی بهارِ یامقلب ها شد و تحویل شد این دل ز یُمن مقدمت اعماق قلب ما چراغانی خیابانها ز طاق نصرت گل با صفا گشته گذرها آب پاشیده نفس ها با چراغانی نهال شوق می کارم به هرجایی که می آیی دو دیده بوستان گشته در این زیبا چراغانی زمان، لبریز از شادی، زمین می گردد آبادی ببین عیسی که کرده آسمانها را چراغانی گل نرجس! چنان که سرزدی در نیمه ی شعبان گلستان گشت و دریا گشت هر صحرا چراغانی نمی آید گلی زیباتر از مهدی به دوران ها ز بویش مست عالم، مسنداعلا چراغانی وزد انا هدینا از غزلهای ظهور او اگر آید همه اذهان شوند احیا چراغانی قدومت بس که رحمت آرد و پیوسته نعمت ها ز گوشه چشمتان امروز و هم فردا چراغانی اگر "اَینَ الحَسَن" هایم یکی مقبول گردد لیک دعای ندبه ام هریک شود اما چراغانی به دیدارت امیدی در دلم هر روز جان گیرد دلم شهری ست از امید و یک دنیا چراغانی کجایی بهترین دارایی من در مبادایم مبارک باد روز دیدنت، بادا چراغانی کجایی ای رفیق بهترین ها چون سلیمانی پُراست ایران از این شیران و هست اینجاچراغانی کجایی ای تحمل ها ز هجرت طاق گردیده که در این کنج غم داریم ما تنها چراغانی کجایی دوست ای دست نوازش های هر روزم پدر می گویمت تاکه شوم بابا ! چراغانی کجایی ما به گرمای وجودت سخت محتاجیم نه رویی نه پیامی با چه گو آیا چراغانی بیاخورشید! تا صبحم به نور عشق باشد صبح بیاکه با گل رویت شود یکتاچراغانی بیا علم الیقینت را درونم نشر کن آقا بیا راهی بیاموزم شود اعلا چراغانی بیا تا درس ها درس فداکاریِ دل باشد شهیدان را به رجعت، عالمی بنما چراغانی بیا یک انقلابِ دیگر از جانها بپا فرما جهان را شرق تا غربش دگر فرما چراغانی بیا توحید را توحید، امامت را امامت کن گذر از عدل شد آیین و شد یغما چراغانی بیا و یا لثاراتَ الحسینت را در اینجا گو که آتش هست در جانها شود برپا چراغانی بناکن کعبه ای دیگر ز دین و مذهب و آیین چه احرامی و حجّی؟ با ریا سودا، چراغانی؟ اگر نان شد گران و باب رحمت روی ما بسته برایت کم نخواهم کرد سرتا پا چراغانی اگر در خارج و داخل، کند دشمن مرا تحریم تواند گر بگیرد از دل شیدا چراغانی؟ همیشه زنده هستم من ز خون حاج قاسم ها چراغش روشن ست و هست پابرجا چراغانی همیشه جشن میلادت به جان و قلب می گیرم دراین وسعت بگو (طاهر) که با مولا، چراغانی ۱۸فروردین۹۹
. اربعین آمد و دل رفت خدایی بشود جان من کی بشود کرببلایی بشود اربعین آمده تا عشق، تبلور بکند خاکی از خاک شود کنده هوایی بشود "روزها فکر من این است و همه شب سخنم" یک دقیقه نکند صرف جدایی بشود "در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد" عشق آمد که سبب سازِ رهایی بشود کربلا منزل عشاقِ ز دنیا خالی ست عمر باید که فقط وقف گدایی بشود آمدن، فعل همیشه ست خیالت راحت نرسد وقت بیایی و نیایی بشود منتقم ،منتظرمنتظران ست آنجا نیست مفهوم که حرفی ز کجایی بشود ✍ .
. سلام_الله_علیها   با نام مستعار گره باز می کند مشهور ناشناس که اعجاز می کند مردم رقیه اش بشناسند از نخست زیرا که هرچه قفل، دمی باز می کند او فاطمه ست فاطمه صغرای اهل بیت آنجا که پیش طشت پدر ناز می کند روزی که هجر یار برایش تمام شد تدریس وصل بر همه آغاز می کند علامه است در دل علمیه ی حسین تفسیر فجر را چه خوش ابراز می کند مهدی شناسی اش شده معروفِ عارفان این عارف از خرابه چو پرواز می کند ✍ .
. علیه_السلام به سوی قبله ی تهران نماز عشق می خوانم "الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسا" که حیرانم تبرک می برم از نام ارزشمندت ای آقا ! نگاهی، گوشه ی چشمی نما ای جان جانانم زیارت می کنم با یک حرم، جان حرم ها را به افلاک ست پروازم به این درگاه ایمانم سبکبالان درآمیزند با هم در هوای صبح هوای مضجعت مجذوب گرداند دل و جانم خدا عبدالعظیمش را امید قلبها گرداند مُقلّب اوست اینجا آستان دوست درمانم حضوری گر که خواهم با دلی بشکسته و زخمی به این درگاه، مسکینم به این درگاه، نالانم اگر یک اربعین در کربلا توفیق می گیرم تمام روزها درشهر رِی هر سال مهمانم "کَمَن زارَالحُسَینَت" روی کاشی ها تجلی کرد دراینجا یاد شش گوشه حزین و زار و گریانم به زیر بال هایت ذاکران آرام خوابیدند به صحنینت به یاد مسلمیه ابر بارانم شب جمعه مناجات حرم را دوست می دارم امیدعفو می پیچد در این درگاه از عصیانم مرا با صدق وارد کن خدایا "رب ادخلنی" که من افتاده از پا، ناگزیرم، غرق حرمانم مرا پرواز ده تا خود خدایا "رب اخرجنی" به زیر سایه ی شخص کریمی دادی اسکانم زیارت نامه می خوانم به لحن دوستان، آقا غریبان را قریبان کن الا ای مهر تابانم اصول فقه با فقه وِلایی گشت تعبیرت وَلایت در وِلایت بانی بُرنای بنیانم به عبداللهی و عبدالعظیمی ات دخیلم من کشیدم از همه غیر از شما تا دوست دامانم "هنیئا لک" به آن محضرنشینی ها "هنیئا لک" امام غائبم را سیدا ! دیری ست عطشانم تلالوهای خورشید از حضورت آشکارا شد فقیهان را نشانی از حضور یار می دانم فرج نزدیکِ نزدیک است "کمن زارالامام" اینجاست به این درگاه می آیم که سخت از یار پنهانم *** به این خاطر دراینجا روضه ی بی دست می خوانند به دستان بریده پای عهد دوست می مانم دلم تنگ است، یاران کشته یک یک پیش چشم من روم تا علقمه تا تازه گردد عهد و پیمانم حسین و فاطمه بر پیکرم نالان و گریانند چنین جاری ست اشک من به آغاز و به پایانم صدای انتظارِ طفلِ اشک آید، عطشناک ست به این مرثیه من تا روز حشر آئینه گردانم سرشته شد گِلم با اشک و خون دل، بدان"طاهر"! حرم از اشک دارم ملتجای اشک، ایوانم ✍ .
. 🤲حبُّ الحسین🤲 تا بُوَد حُبّ حسینی در دلم تا که عشق او عجین شد در گلم تا که جان آید به راه ریشه‌ام دم زنم گویم حسینی پیشه‌ام سوز من شورم شرار آتش است بارش اشکم سرور دلکش است اشک من رودی ز بحر او روان اشک من احیاگر باغ خزان اشک من دائم نویدم داده است بر در بسته کلیدم داده است اشک موجی پر شتاب و بی حباب رو به ساحل او ندارد مثل آب اشک امواج تلاطم آور است در تغافل ها چو رعد و آذر است اشک چون گل چهره‌ام را باز کرد راه و رسم عاشقی آغاز کرد تا حسینم کِشتی است و ناخدا راه دریایی‌ست شور و شوق ما او امید دین و دنیای من است عالمی را سود و سودای من است در شب مرگم چو در زیر لحد هیچکس آنجا نباشد جز احد ناگهان گویند نوری می‌دمد مهر مولا بنده‌اش را می‌خرد مهر مولایم نجاتم داده است بر در جنت براتم داده است مهر مولایم حسین بن علی در زمین و آسمانها منجلی مهر مولایم سرود بندگی‌ست مفخر انسان صعود بندگی‌ست مهر مولایم تقرّب آورد قرب حق را رو به پایان می‌برد مهر مولا قرب یکتا را دراست بهر پروازم بسوی حق پر است این دم اینجا وقت شور انگیزی است با دل و جان روز بر پا خیزی است وقت مردن نیست همت بایدم لحظه لحظه عشق و شدّت بایدم کاسۀ سر عاریت بر یار رفت آنکه سر تا پا همه از یار رفت من نه اینم ظاهر و کی پوستم در حریم کربلای دوستم یار، رسم سوختن داده مرا عقل و هم دیوانگی هر یک بجا عقل، در رسم رهیدن آمدن عشق، در ژرفای دریاها زدن عقل، با چشم حسینی دوختن عشق، در دیوانگی آموختن عقل، تاریکیِ جهلم را برَد عشق، خونِ دوری از دل را خورَد عقل، فرماید که با حق یار باش با حقیقت جمله در یک کار باش هوش و فکرت را به راه یار گیر تا شَوی از جام مولا سیر سیر تا بُود هایی که هوهویی زنم تا بُود شاخی که کوکویی زنم سوی من سوی حسینی است و بس کوی من کوی حسینی است و بس هر که جوید شیوه‌ام را در خطاب گویمش اما فقط روز حساب روز حکم مطلق باری اِله تا که حق گویان بگیرندَش پناه می‌زنم سودای مستی سادگی می‌کنم پروانگی دیوانگی کاشفُ الکربِ الحُسَین احساس من بر لبم عباس من عباس من ✍ .
. وزن عروضی: مستفعلن ،مستفعلن،فعولان --------------------- ای بی نهایت در وفا اباالفضل در تابعیت مقتدا اباالفضل استاد دانشگاه مخلصینی شایسته ای بی مدعا اباالفضل سقای آب آور به یک جهانی لب تشنگان را رهنما اباالفضل سردار در اجرای حق ، مقاوم تا آنکه گشتی سرجدا اباالفضل انا هدیناه السبیل قرآن بگرفته در راهت صلا اباالفضل نزدت امان نامه ز مکر دشمن شد یک مصیبت یک عزا اباالفضل از راه محبوبت که می تواند؟ گردانَدَت یک دم سوا اباالفضل دلگرمی زینب امید حیدر کردی خروش از ابتدا اباالفضل از کودکی تمرین جان سپاری تکرار هر روز شما اباالفضل والله ان قطعتموا یمینی خواندی و گردیدی فدا اباالفضل انی احامی حفظ دین شعارت یک تن ولی فرقت دوتا ابالفضل دردت هماره درد دین به سینه این گشت درد بی دوا اباالفضل دستت جدا شد یک دم از ولا نه ای پاسبان مرد ولا اباالفضل خالی نگردد مشکت از ولایت نوشانده ای هر که سزا اباالفضل هر دردمندی می کند توسل باب الحوائج گشته یا اباالفضل با چشم زخمی می کنی عنایت پیداست در دستت شفا اباالفضل ای مبتدا بر انتظار عالم هر منتظر دارد ندا اباالفضل عباس خواهان، کودکان، شده بر مهدی شناسان پیشوا اباالفضل «طاهر» رها کن علم و عقل و دانش مستی فزا در روضه با اباالفضل ✍ .
. سلام_الله_علیها با نام مستعار گره باز می کند مشهور ناشناس که اعجاز می کند مردم رقیه اش بشناسند از نخست زیرا که هرچه قفل، دمی باز می کند او فاطمه ست فاطمه صغرای اهل بیت آنجا که پیش طشت پدر ناز می کند روزی که هجر یار برایش تمام شد تدریس وصل بر همه آغاز می کند علامه است در دل علمیۀ حسین تفسیر فجر را چه خوش ابراز می کند مهدی شناسی اش شده معروفِ عارفان این عارف از خرابه چو پرواز می کند ✍ .
. (علیه السلام) آتش که زدند خانه را گفت حسین افتاد به یاد کربلا گفت حسین نوشیدن آب را بهانه می‌کرد حتی به عروج تا خدا گفت حسین ✍ سوم اردیبهشت1404 .