.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس
وزن عروضی: مستفعلن ،مستفعلن،فعولان
---------------------
ای بی نهایت در وفا اباالفضل
در تابعیت مقتدا اباالفضل
استاد دانشگاه مخلصینی
شایسته ای بی مدعا اباالفضل
سقای آب آور به یک جهانی
لب تشنگان را رهنما اباالفضل
سردار در اجرای حق ، مقاوم
تا آنکه گشتی سرجدا اباالفضل
انا هدیناه السبیل قرآن
بگرفته در راهت صلا اباالفضل
نزدت امان نامه ز مکر دشمن
شد یک مصیبت یک عزا اباالفضل
از راه محبوبت که می تواند؟
گردانَدَت یک دم سوا اباالفضل
دلگرمی زینب امید حیدر
کردی خروش از ابتدا اباالفضل
از کودکی تمرین جان سپاری
تکرار هر روز شما اباالفضل
والله ان قطعتموا یمینی
خواندی و گردیدی فدا اباالفضل
انی احامی حفظ دین شعارت
یک تن ولی فرقت دوتا ابالفضل
دردت هماره درد دین به سینه
این گشت درد بی دوا اباالفضل
دستت جدا شد یک دم از ولا نه
ای پاسبان مرد ولا اباالفضل
خالی نگردد مشکت از ولایت
نوشانده ای هر که سزا اباالفضل
هر دردمندی می کند توسل
باب الحوائج گشته یا اباالفضل
با چشم زخمی می کنی عنایت
پیداست در دستت شفا اباالفضل
ای مبتدا بر انتظار عالم
هر منتظر دارد ندا اباالفضل
عباس خواهان، کودکان، شده بر
مهدی شناسان پیشوا اباالفضل
«طاهر» رها کن علم و عقل و دانش
مستی فزا در روضه با اباالفضل
#مجید_طاهری✍
.
.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس
اي اميري كه علمدار شه كرب و بلايي
اسد بيشه ي صولت، پسر شير خدايي
به نسب پور دلير علي آن شاه عدو كش
به لقب ماه بني هاشم و شمع شهدايي
يك جهان صولت و پنهان شده در بيشه ي تمكين
يك فلك قدرت و تسليم به تقدير و قضايي
من چه خوانم به مديح تو كه خود اصل مديحي
من چه گويم به ثناي تو كه خود عين ثنايي
بي حسين آب ننوشيدي و بيرون شدي از شط
تو يم فضل و محيط ادب و بحر حيايي
دستت افتاد ز تن مشك به دندان بگرفتي
تا مگر دست دهد باز سوي خيمه گه آيي
گره از كار تو نگشود چو از دست، هماناخواستي تا مگر آن عقده ز دندان بگشايي
هيچ سقا نشنيدم كه لب تشنه دهد جان
جز تو اي شاه كه سقاي يتيمان ز وفايي
دیده بر هم منه ای سرو به خون غلطیده
تا نگویند حسین داغ برادر دیده
#صغير_اصفهانی ✍
.
.
#شب_نهم_محرم
فرزنـد ابوتـراب تا علقمـه تاخت
در وسوسـه ی آب ادب کرد نباخت
هر عضو تنش که گشت سیراب فرات
بخشید بـه نیزه یا کـه در راه انداخت
#محمدجواد_منوچهری ✍
#یا_باب_الحوائج_یا_ابوالفضل_العباس
.
.
#حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
السلام علیک یا اباالفضل العباس یا باب الحوائج
حاصل آه دل و خونِ جگر چشم تر است
غم شیرین تو را اشک دو دیده ثمر است
شور شیرین و غم لیلی و آه مجنون
بی تمنای تو ای ماهِ حسین ، بی اثر است
آسمان بهر تماشای رخت خم شده و
چشم خورشید به دستان و به چشم قمر است
دیده چون باز کنی روشنی روز شود
پلک را تا که گشایی شب غم ها سحر است
تا به چشمان عدو برق نگاهت افتد
هیبت چشم تو از خیل سپه بیشتر است
از سر شب چو نگهبان حرم بیداری
از سر صبح علمداری و ، مشکت به بر است
در تماشای حسینی و به خیمه نگران
گاه اندوه تو از شعله ی سوزانِ در است
بغض سنگین تو بشکافته از ضرب عمود
علقمه شاهد این جاریِ خون جگر است
در پس نخل چه پنهان شده خصم از ترست
ضربه ی پشت سر از دشمنِ بس خیره سر است
تن بی دست تو بر خاک بلا افتاده
دل مولا ز تماشای سرت پر شرر است
دست و پایت چه جدا گشت و سرت بشکستند
وارث فرق علی بودی و این بس هنر است
گر چه دیر است ولی لفظ " برادر " گفتی
یا أخا گفتن تو غبطه ی اهل نظر است
گفته بودی بدنم را به سوی خیمه مبر
شرم من بیشتر از داغ غم این خبر است
وقتی از علقمه برگشت به سوی طفلان
هدیه ی او به همه اهل حرم چشم تر است
#محمدعلی_شهاب ✍
.
.
#شب_نهم_محرم
#السلام_علیک_یا_ساقی_العطاشا
مستجاب است دعا در حرمت یا عباس
چه غم از سختی دنیاست مرا با عباس
مثل طوفان زده های شب دنیایم که
می رسم با تو به آرامش دریا عباس
آبرو یافته هر کس به شما رو زده است
خاک پای علمت آبروی ما عباس
هر کجا نام تو آنجاست غمی آنجا نیست
می کند معجزه نامت همه جا یا عباس
با تو حاجت نبرم پیش کریمان حتی
به کسی نیست مرا حاجتم الا عباس
نزنم دست به دامان کسی تا هستی
دستگیر دل هر نوکر تنها عباس
عشق هیأت شدم از عشق علم از وقتی
که توانست بگوید لبم آقا عباس
چه کسی مثل تو هر سال برآورده کند
آرزوی دل ما، کرببلا را عباس
مادرت ام بنین بود ولی بی تردید
پسرش خوانده تو را حضرت زهرا عباس
پرچمت مثل چراغی ست که بر هر خانه ست
شود آن خانه حسینیه ی دلها عباس
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی✍
.
.
#شب_نهم_محرم
#السلام_علیک_یابن_امیرالمؤمنین
به نسیم حرمت دست توسل دارم
به غبار علمت دست توسل دارم
به کرامت نشود هیچ کسی مانندت
رد نخواهد شَود از سمت خدا سوگندت
ماه روشن، ز تماشای شب گیسویت
حظ یلداست، بلندای شب گیسویت
اَبَدیت شده پیوند به نامت عباس
دستْ نایافتنی گشته مقامت عباس
در نگاهت جَبروتیست شبیه حیدر
حرمت را ملکوتیست شبیه حیدر
مثل آرامش یک کوه صبور و خاموش
پشت دادی به حسین و به حسن، دوشادوش
بام کعبه به قدوم تو سرافراز شده
به کلام تو دل تنگ حرم باز شده
همه جا صحبت از احسان پر آوازه ی توست
ذولفقار پدرت خوب در اندازه ی توست
ماه رویان به شما ماه ترین می گفتند
رحم الله، یلِ امِّ بنین می گفتند
هر چه مردانگی از سمت تو اثبات شده است
عبد صالح شدنت فوق اشارات شده است
کوه ایمان تو هر مرحله صد، رنگ نشد
که حریف تو امان نامه ی نیرنگ نشد
تیغ در پنجه ی تو رقص کنان می آید
جبرئیل از ضرباتت هیجان می آید
برق چشمان تو را صاعقه می فهمد چیست
ضرب شصت علی و ضرب ابالفضل یکیست
چشم صفین در آن معرکه دید اوصافت
باید از مالک اشتر شِنَوید اوصافت
ضرب شمشیر تو وقتی که چکاچک میکرد
شام را مرتبه در مرتبه کوچک میکرد
شرح طوفان بدهد چشم سیاهت عباس
ردِّ شمس است به یک مدِّ نگاهت عباس
با قدمهای تو در دشت تلاطم می شد
ماه در روشنی خال لبت گم می شد
غزل وصف تو را عصمت معصوم سرود
به چه کس غیر تو ارباب "بنفسی" فرمود
دل کجا شاعر آن شرح شقایق باشد
شاعر فضل شما حضرت صادق باشد
در شب کرببلا خال لبت مهتاب است
نام تو قند مکرر به لب ارباب است
ای که از نام تو امید ظفر می آید
" از غلامان تو هم معجزه بر می آید"
ارتفاع علمت سایه به عرش اندازد
عشق زیبای تو فردای مرا می سازد
آنچنان نفس به قربان حسینت کردی
که خدا هم به مواسات شما می نازد
هر که امروز خریدار نشد عشقت را
صبح فردا نشده قافیه را می بازد
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی✍
.
.
#شب_نهم_محرم
مرثیه حضرت ابالفضل سلام الله علیه
لب آبی و لبت داغ تر از خورشید است
آنچه بعد از تو نبیند دل من امید است
من چگونه خبرت را برسانم به حرم
مانده ی بال و پرت را برسانم به حرم
همچنان دخترم از خیمه تو را می خواند
خواهرت منتظر آمدنت می ماند
هلهله ها خبر از دست بریده داده
خبرم را به حرم قدِ خمیده داده
قامتم از غم بی دستی تو تا مانده
کوهی از تیر به روی بدنت جا مانده
بدنت پر شده از تیر تماشا سخت است
حرِکت دادن این جسم از اینجا سخت است
فرصت کندن تیر از تن تو نیست مرا
طاقت هلهله ی دشمن تو نیست مرا
بروم پیکر بی دست تو را پس چه کنم
کینه ی دشمن بد مست تو را پس چه کنم
تن بی دست تو با نیزه لگد کوب شده
حرمله با غم تو حال دلش خوب شده
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی
.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس علیهالسلام
خبر در علقمه در بین لشکر تواَمان پیچید
خبر هولی به راه انداخت بینِ این و آن پیچید
خبر آمد دوباره علقمه رفت آرزوی آب
همین که آب دورِ دستهای پهلوان پیچید
فرات اُفتاد پیشش التماسش کرد قدری نوش
صدای التماسِ آب در گوش زمان پیچید
جمالش روی آب اُفتاد حیران کرد عالم را
برای تشنگیاش نالهی آبِ روان پیچید
نهیبی زد به آب و مَشک از دستان او نوشید
تمام انبیا مبهوت، حرفش در جهان پیچید
خبر بینِ سپاه آمد اگر این مَشک برگردد...
دگر باید بساط جنگِمان را بیگمان پیچید
خبر آمد فقط دارد علَم... شمشیر اما نه
خبر در بین نخلستان میانِ شامیان پیچید
هزاران تیر آماده است اما هیبتش از دور
چه کرده که زبان از دیدنش بین دهان پیچید
خبر آمد که دارد میرسد... از دور باید زد
که ناگه از شریعه نعرهی صدها کمان پیچید
هزاران تیر صدها تیغ دهها نیزه باریدند
تنش وقتی که شد نِیزار تیغی آن میان پیچید
علَم محکم به مُشتش بود اما بازویش اُفتاد
جماعت شیر شد فریادهاشان بعد از آن پیچید
به دندان مَشک را دارد ، تمام آبرویش بود
عموی خیمه دورِ مَشک با کلِ توان پیچید
بمیرد حرمله وقتی که اسمش هست ، یعنی وای
بمیرم که سهشعبه بین مژگان آنچنان پیچید
عمودِ نانجیبی این وسط آمد ، زبانم لال
چنان زد بیمروت که ترَک خورد اَبروان پیچید
تنش روی زمین اما به سمت او نمیرفتند
خبر اما به شمر آمد خبر سوی سنان پیچید
حرامیها پس از آن آمدند و تا حسین آید
میان حلقههاشان ضربههای بیامان پیچید
سنان زد نیزهاش را، ساقهاش را هم شکست و رفت
گمانم درد آن با زور بین استخوان پیچید
علی آنجا نشسته بود وقتی که کَمش کردند
صدای نالهی زهرا میان آسمان پیچید
خبر آمد دوید از خیمه سمتِ علقمه زینب
دوید و دورِ پایش چادرِ او ناگهان پیچید
رُباب از هولِ دشمن بچه را برداشت در خیمه
سریعاً چادرش راه دورِ طفل بیزبان پیچید
حسین آمد همه رفتند زد صیحه به طوری که
مدینه گریهی امالبنین ناله کنان پیچید
عمو جانِ رشیدی داشت این خیمه خدایا رفت
صدای طفل ساکت شد صدای خیزران پیچید
خبر آمد که زینب دستِ خود را بر سرش بگذاشت
صدای نالهی عمه که میگفت الامان پیچید
«خبر داری که بعد از تو به کوچه گردی اُفتادم »
خبر داری که گیسویی به دست ساربان پیچید
فقط یک دفعه پیشِ زجر طفلی از عمویش گفت
چنان سیلی به دختر زد صدا در کاروان پیچید
عمو شرمنده بود و جای او بابا به پیشش رفت
همینکه دید سر را، در خرابه بوی نان پیچید
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۳)✍
#شب_تاسوعا
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_ابالفضل_علیهالسلام
چه غم از غم از این اینهمه حاجت
شبِ بابالحوائجِ ماشد
به گِرههای کورِ ما بنویس
وقت نذریِ ارمنیها شد
دمِ سینه زنیِ آب آمد
شبِ خون گریههایِ زهرا شد
مادرم یاد داده در همه عمر
پایِ این مرد آبرو بگذار
اگر عالم همه جوابت کرد
تو بر این آستانه رو بگذار
چه خیال است از همه دنیا
کارِ خود را فقط به او بگذار
رفت در بینِ آب با مرکب
ایستاده به احترامش آب
دست بر سینه سر به زیر از شرم
میکند با ادب سلامش آب
میزند دست را به دامانش
میزند بوسه زیرِ گامش آب
مرکبش تشنه است تشنه ولی
آب ، سرد و خنک ولی هیهات
مرکبِ حضرت امیر حرم
لب خود را نمیزند به فرات
آب میسوزد از همان لحظه
آب شرمنده است از آن اوقات
دید لبهای خشک او را آب
چقدر بد شده برای فرات
قبل از این ، بعد از این ندیده کسی
اینقدر التماسهای فرات
زیر لب گفت یا علیاصغر
آمد از رود ، های های فرات
ماه عکسش به آب افتادو
دید در آب هایوهوی حرم
مشکِ خود را گرفت بر سینه
آب را بُرد آبروی حرم
آب میگفت جرعه ای اما
رفت تا خیمهها عمویِ حرم
دخترک رفت پیش گهواره
گفت : با مشک آب میآید
چند لحظه فقط تحمل کن
جان خواهر بخواب میآید
صبر کن بوی مُشک بوی عموست
قول داده رُباب ، میآید
اهل خیمه امیدوار اما
چشمهای حسین مایوس است
دستهای رُباب روی سر و
در نگاه حسین افسوس است
زیرِ گرمای آفتاب ای وای
جمع هشتاد و چهار ناموس است
همه حیران شدند وقتی که
شیر بینِ مسیر میآمد
جمعِ صدها حرامیِ از همه سو
پشت نخلند و شیر میآمد
از هزاران طرف هزاران بار
نیزه و تیغ و تیر میآمد...
یک نفر دست بر کمر دارد
یک نفر دست روی سر دارد
یک نفر دست بر جگر دارد
یک نفر دست بر تبر دارد
می رود بینِ دست سر دارد
کاش دست از یتیم بردارد
از سرِ زین که با سر اُفتادو
در دل خیمه دختر اُفتادو
خواهر اُفتاد و مادر اُفتادو
بِینِ گهواره اصغر اُفتادو
وای با نیزه پیکر اُفتادو
لشکری با تنش دراُفتادو....
(حسن لطفی)
.
.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس_علیهالسلام
بیشه از سیطرهی شیر بهم ریخته بود
لشگر از غیرتِ شمشیر بهم ریخته بود
چشمهای غضب آلود نَفَس میگیرد
دشت از ضربِ نَفَسگیر بهم ریخته بود
مثل این بود زمین لرزه به شام اُفتاده
کوفه با نعرهی تکبیر بهم ریخته بود
یک سوار آمده بود و همه رَم میکردند
دشمن از صاعقهی تیر بهم ریخته بود
مرتضی بود حسن بود ولی لب تشنه
کربلا با دو سه تصویر بهم ریخته بود
آب بر دامنِ او چنگ زد و گفت بنوش
آب از غصهی تقدیر بهم ریخته بود
دست در آب فرو برد فرات آتش شد
آب از سوز لبِ آبِ حیات آتش شد
ناگهان داغ ، رقم خورد بمانَد بَعدَش
به زمین ماهِ حرم خورد بماند بَعدَش
داد زد حرمله از دور چه چشمی دارد
تیر را تا که زدم خورد بماند بَعدَش
همه سر درد گرفتند میانِ خیمه
به سر او که عَلَم خورد بماند بَعدَش
آبرویش همه از مَشک چکید و بر مَشک
خونِ آن دستِ قلم خورد بماند بَعدَش
این عموجانِ حرم بود که هِی کم میشد
قامتش زود بهم خورد بماند بَعدَش
تا که اُفتاد زمین موقعِ مشعلها شد
راهِ دشمن به حرم خورد بماند بَعدَش
وایِ من دادِ حرم دادِ حرم در آمد
یک برادر به سرِ چند برادر آمد
خیز از خاک بگو تا کمرم را چهکنم
تو که راحت شدهای من جگرم را چهکنم
موقعِ آمدنم حال رُبابم بد بود
بعد این وضع بگو که پسرم را چهکنم
مادرم آمده اینجا که مرا جمع کند
پدرم از نجف آمد پدرم را چهکنم
پا مکش رویِ زمین دشت نگاهت نکند
جانِ من هلهلهی دور و برم را چهکنم
از رشیدیِ تو در راه کمی ریخته است
بازویت را چهکنم چشمِ ترم را چهکنم
مَشک اُفتاده ، زمین پُر شده ، سر پاشیده
یک نفر هستم صد درد سرم را چهکنم
قطعه قطعه شدی و قطعِ یقین میبیند
از مدینه بخدا اُمِبَنین میبیند
سر کنار تو نَهَم یا به حرم سر بکشم
که سرِ دخترکانم دو سه معجر بکشم
قول دادی که بیایی و برایم بد شد
حال شرمندگیِ مادر اصغر بکشم
من بزرگ حرمم آب ندارم باید...
پیشِ این قوم رَوَم منت لشگر بکشم
َتا که زینب نرسیده به تماشای تنت
زود باید به رویت چادر مادر بکشم
به زمین دوختهای مزرعهی تیر شدی
چند صد تیر چگونه همه از پَر بکشم
وای خاصیت این تیرِ سهشعبه این است
باید از پشتِ سرت از طرف سر بکشم
خوردهای تیر از اینسو و از آنسو پیداست
این که بالایِ سرت تاب ندارد زهراست
(حسن لطفی)✍
.
.
#شب_نهم_محرم
#امام_زمان
چشم بر راه تو ماندند پریشانی چند
ناله دارند تو را دست به دامانی چند
کاش باران بزند تا که بشویَد ما را
شرم دارد زِ شما چشم پشیمانی چند
به کجا این سرِ شب خاک به سر میریزی
تا کنارِ تو گشاییم گریبانی چند
گریه کردیم در این خیمه و آرام شدیم
چه لطیف است هوا در پسِ بارانی چند
من که از روضهی تان هیچ نمیفهم هیچ
تا به پایم نرود خار مغیلانی چند
غیر تو حال حرم را چه کسی میفهمد
کاش آواره شوم بین بیابانی چند
هرچه داریم حسین است حسین است حسین
خوشبحال جگر بی سر و سامانی چند
حتم دارم که بیایی شب عباسِ شماست
بشنوم از لبت ای کاش " عموجانی" چند
(حسن لطفی)✍
#دکتر_حسن_لطفی
.
.
🏴 #محرم۱۴۰۳
#تاسوعا
#حضرت_عباس علیه السلام
#رضا_قاسمی ✍
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
آب شد بیآبرو، اما تو سقایی هنوز
رود، شد مرداب و مُرد، اما تو دریایی هنوز
دخترانم با خدای آب، فکرش را نکن
غرقِ دریای عطش هم فکر آنهایی هنوز
بیعلَم، بیدست، بیسر هم علمدار منی
گرچه افتادی، ستونِ خیمهی مایی هنوز
شیرِ زخمی باز هم شیر است، حتی در حصار
غم مخور کرَارِ در خون، مثل بابایی هنوز
هر کسی یک شاخه از سروِ تو را برداشت برد
گرچه غارت شد تنت، خوش قدّ و بالایی هنوز
چشمها را خیره کردی با خسوفِ سرخِ خویش
ماهِ در حالِ غروبم!، بسکه زیبایی هنوز
جانِ بر لب را ببین، برگرد راهِ رفته را
یک نفس خرجِ برادر کن، مسیحایی هنوز
مادرم آمد تو را یک سر به داغِ کوچه برد
اشکهایت روضه میخوانند، آنجایی هنوز
ای مزارِ کوچکت صدها سوالِ بیجواب
چارده قرن است در مقتل معمّایی هنوز
.
#شب_نهم_محرم
.