eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهایی‌ها غریب‌بن‌غریبِ وادی نا‌آشنایی‌ها تویی که مرزهای نقشه‌ها را خطّ بُطلانی سلام ای هستیِ اَعراب، فخر آریایی‌ها سلامِ دورِ ما جان داد در راه علیکِ تو کمی نزدیک کن ما را شبیه سامرایی‌ها کمی هم کاسه‌های چشم‌مان را پر کن از دیدار که با دینار کاری نیست ما را در گدایی‌ها طوافِ کعبه دور قبله‌اش قسمت نشد آخر به حقّ عاشق و معشوق ظلم است این جدایی‌ها زمان ای کاش برمی‌گشت ما را با خودش می‌برد که شاید پیش‌مرگت می‌شدند از ما فدایی‌ها حسن یعنی فقط زخم از نمک‌نشناس‌ها خوردن گره خوردن به غم در پاسخ مشکل‌گشایی‌ها سکوت خسته‌ات یک حنجره فریاد می‌خواهد صدایت زخم خورد از خنجر بی‌هم‌صدایی‌ها تو را غربت، تو را زندان، تو را دیوارها کشتند برای زهر گفتی از جفا، از بی‌وفایی‌ها به دستت کاسه‌ی آب و به چشمت کاسه‌ی اشک است لبت سیراب شد با روضه‌های کربلایی‌ها   ✍ .
. علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ زیر باران باز کن قرآنِ چشمانِ ترت را روی رحلِ دستِ پیغمبر ببین دور و برت را روضه‌خوانِ خویش! ای عطشانِ قبل از قحطی آب! خنده‌ای آرام کن طوفانِ اشکِ مادرت را باء بسم‌الله‌ات از آیاتِ استرجاع دَم زد فصل اول از کتابت گفت روزِ آخرت را بوسه‌باران شد هزار و نهصد و پنجاه آیه آن دَمی که خواند مادر نوحه‌های پیکرت را بوسه دادند آیه‌ای را دَم‌به‌دَم نوبت‌به‌نوبت حنجرت را، حنجرت را، حنجرت را، حنجرت را خاکِ اینجا جز غریبی جز قفس چیزی ندارد باز کن بالِ سفر را، قبل از آنی که پرت را ... کاش برگردی به آنجایی که شأنت را بفهمند ای که جبرائیل دارد آرزوی محضرت را کاش برگردی به جایی که سری بالای سرها در دیاری که نبیند خنجری خوابِ سرت را مانده‌ای تا ما غریبان رنگِ غربت را نبینیم تا ببینی در جوارِ خانه‌ی خود نوکرت را مانده‌ای تا زائرانت آسمان را هم ببینند ماورای عرشِ اعلیٰ کربلای دیگرت را .
. علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ برای وصفِ تو با قلم -این زبانِ الکن- چه می‌توان گفت؟ مؤذنا! در مقابلِ شوکتت فقط می‌توان اذان گفت گدایی ما بهانه‌‌ای تا ضریحِ پابوسی کریم است نمی‌شود از زیارتت دست شُست و از فقر و آب و نان گفت چنان مقاماتی و کراماتی و حکایاتی از تو گفتند که می‌شود در کتابتت مُرد و بعدِ مرگ از تو همچنان گفت پیمبری یا که حیدری یا شکوهِ آیاتِ کوثری یا ...! که می‌توان با ثَنایَت از مدحِ خاندانِ تو هم‌زمان گفت به عشقت انگور داد محراب و تاک شد هر ستونِ مسجد مناره نامِ تو را چشید و به خَلق، جای اذان، از آن گفت تو آنچنان روشنی که حتی زبان به مَدحت گشود دشمن به شوق یک دَم نفس کشیدن جهنم از جانِ آسمان گفت بتاز ای ذوالفقارِ میدان! چه کرده‌ای در غبارِ میدان؟ که دشمنت در فرارِ میدان به حضرتت حیدرِ جوان گفت شکستِ یک شاخه‌ات تبر می‌زند به دنیای باغبانت حسین را کُشت، هر کسی در بهارِ سَروِ تو از خزان گفت خلیلِ خنجر کشیده، حیران؛ ذبیح، از آنچه دیده حیران که جبرئیل آمد از ذبیح عظیم، از مردِ امتحان گفت ضریحِ پایین پای بابا! دلیلِ خون‌گریه‌های بابا! چه می‌شود یک خدانگهدار، با دَمِ روضه‌ات به جان گفت .
. دستی خوش است سوی قنوتِ دعای تو دستی دگر، ملازمِ بندِ عبای تو سوزِ دعا همیشه اجابت نمی‌شود جز آنکه داشت شور و نوا، با ولای تو حالی که درهم است چو گیسوی درهمت باید تمسکی، سوی موی رهای تو دلدادگی و عاشقی و سرسپردگی ثابت نمی‌شوند، بجز پیش پای تو دلتنگِ روی ماهِ تو، مَردِ شهادت است هرگز به دوست، ره نبرد مدعای تو ناقابل است جانِ من، اما بخر مرا حیف است صرفِ عمرِ گِران، جز برای تو تا با تو زندگی نکنم، بندگی محال از من خدا نمی‌گذرد، جز رضای تو با شهرِ پرگناه، دلت را شکسته ایم ما قاصریم، زین غمِ بی منتهای تو ما را بخاطر گلِ روی علی ببخش بگذر ز ما، به صاحبِ ایوان طلای تو ما را بجز هوای نجف مبتلا مکن سخت است بی تو، همنفَسی در هوای تو ما ناامید از نفَسِ روضه نیستیم چشمِ امیدِ ماست، سوی کربلای تو یک بانو از مدینه به قم آمد و ندید در قم به غیر شیعه، بجز آشنای تو یک بانو از مدینه به گودالِ خون رسید وای از اسیریِ همه‌ی عمه‌های تو تا آن زمان، که عمه اسارت نرفته بود اینسان نبود درد و بلا، برمَلای تو کعب نی و هجوم به ایتام یک‌طرف وای از نگاهِ شوم، به شام بلای تو ✍ .............. . با عج در آخرین جمعه سال افزوده شد بر غیبتت یک سال دیگر هم بد می‌شود هر سالِ بی تو ؛ بلکه بدتر هم شد کاسه‌های صبرمان لبریز از غصه از شعرهای گریه‌دار هجر ، دفتر هم خسته شدیم از رنج، از تبعیض، از غارت کی می‌زنی پس این بساط ظلم را برهم ؟! سینه زدیم از ماتم ارباب ، هر شب را از داغ هجران تو کوبیدیم ، بر سر هم شرمنده‌ایم آقا که بین این همه نوکر حتی نداری یار و یک ناچیز لشکر هم تو در کنار مایی و هستیم نابینا گفتی اناالمظلوم، نشنیدیم، پس کر هم هر چند ، گاهی بیخیال روز موعودیم اما تمام ترس‌مان این است، آخر هم ... گویند : که در آرزوی دیدن رویت ... مُردند ، از هجران تو یک قومِ دیگر هم ✍ .
. 🏴 علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ آب شد بی‌آبرو، اما تو سقایی هنوز رود، شد مرداب و مُرد، اما تو دریایی هنوز دخترانم با خدای آب، فکرش را نکن غرقِ دریای عطش هم فکر آن‌هایی هنوز بی‌علَم، بی‌دست، بی‌سر هم علمدار منی گرچه افتادی، ستونِ خیمه‌ی مایی هنوز شیرِ زخمی باز هم شیر است، حتی در حصار غم مخور کرَارِ در خون، مثل بابایی هنوز هر کسی یک شاخه از سروِ تو را برداشت برد گرچه غارت شد تنت، خوش قدّ و بالایی هنوز چشم‌ها را خیره کردی با خسوفِ سرخِ خویش ماهِ در حالِ غروبم!، بسکه زیبایی هنوز جانِ بر لب را ببین، برگرد راهِ رفته را یک نفس خرجِ برادر کن، مسیحایی هنوز مادرم آمد تو را یک سر به داغِ کوچه برد اشک‌هایت روضه می‌خوانند، آنجایی هنوز ای مزارِ کوچکت صدها سوالِ بی‌جواب چارده قرن است در مقتل معمّایی هنوز . .
. 🏴 علیه السلام علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ کجا یعقوب دیده خوابِ هجرانی که من دیدم کجا یوسف شنیده وصفِ زندانی که من دیدم زمین در روزگارِ نوح، شد سیراب از باران ولی دریایی از خون شد به طوفانی که من دیدم هم اسماعیل‌ها سر را به تیغ امتحان دادند هم ابراهیم‌ها، در عیدِ قربانی که من دیدم زمین از خونِ خاتم‌بخشی‌اش شد تربتِ اعلا عقیقِ سرخ شد خاکِ سلیمانی که من دیدم سرِ خورشید بر نِی شمعِ بزمِ ماتمِ خود بود قیامت چیست؟ جز شامِ غریبانی که من دیدم تمام آیه‌ها شد "کاف و ها و یا و عین و صاد" میان قاریان شد پخش، قرآنی که من دیدم برادر، جای من شمشیر خورد و من غمِ ناموس هزاران ارباًاربا داشت میدانی که من دیدم نگاهِ حرمله هر بار پُر بود از هزاران تیر عمو جانم ندیده تیربارانی که من دیدم مسلمان نشنود کافر نبیند خوابِ این غم را سر و تشت و شراب و چوب و دندانی که من دیدم و پرچم‌ها از آن روزی که باد از نیزه‌اش رد شد پریشان‌اند، از زلف پریشانی که من دیدم .
🏴 سلام الله علیها (علیه السلام) 〰〰〰〰〰〰 میزبانِ روضه‌ی ویرانه، مهمان را ببخش نیزه‌دار اینجا نیاوردش، عمو جان را ببخش نه، حریفِ این گره‌ها نیست انگشتان تو دست‌هایت خسته شد، موی پریشان را ببخش بوسه بر لب‌های خشکت آرزوی آب بود آرزوهای بَرآبِ رود و باران را ببخش خاکسارت شد، ولی باز از خجالت سرخ شد زخمِ پایت را نبین، خارِ مغیلان را ببخش گفت یک شب گم شدی ترسیدی از تاریکی‌اش روسیاه از روی زردت شد، بیابان را ببخش صورتت با بوسه‌ی انگشترم مأنوس بود رفت در انگشتِ سیلی‌دارها، آن را ببخش آن‌ که با لب‌های زخمم چوب‌بازی کرد، نه! خیزرانی را که می‌بوسید دندان را ببخش در غمت چیزی نباید گفت، باید جان سپرد جانِ بابا شاعران و روضه‌خوانان را ببخش . ✍ .
. علیه السلام ۱۴۰۳ الا مسافرِ تبعیدی دیارِ خودت تویی غریب‌ترین مردِ روزگارِ خودت میانِ جمعِ گدایانِ خویش، تنهایی نشسته‌ای سرِ خوانِ خودت کنارِ خودت کسی به یاری تنهایی‌ات نمی‌آید در انتظار که هستی، در انتظارِ خودت؟! دلاورِ جمل اکنون به جنگِ فتنه برو به تیغِ صبر نظر کن، به ذوالفقارِ خودت شکستْ چهره‌ی آیینه از شکستگی‌ات گریستی به تماشای انکسارِ خودت برای خود کمی از روضه‌های کوچه بخوان تو راز گریه‌ی خویشی، تو رازدارِ خودت پس از زیارتِ پنهانِ تربتِ مادر به خاکِ کوچه نشستی سرِ مزارِ خودت تو و برادرت آیینه‌های داغِ هَم‌اید تو روضه‌خوانِ حسینی در احتضارِ خودت فَیا سُیوفُ خُذینی‌ست زهر خوردن تو رسیده‌ای به شهادت به اختیارِ خودت .
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها ✍ کسی که راهِ نجاتِ خلایق است از آتش نوشته‌اند از آتش کسی نداد نجاتش زمین مجاورِ هجده بهارِ خانه‌ی او بود زمان هنوز مقیم است در زمانِ حیاتش بفاطمَهْ، و أبیها و بَعلَها و بَنیها چه محترم جَلَواتی نشسته در صلواتش رکوعِ قامت او چیست جز قیام فُرادا؟ قیامِ ماست نمازی در اقتدا به صلاتش نوشت نامِ علی را به صفحه صفحه‌ی تاریخ دمی که میخ، قلم بود و خونِ سینه دواتش به ردّ پای علی لاله کاشت کوچه به کوچه که هر نماز بگوییم اِهدِنا به صِراطش سلاحِِ خطبه‌اش از دستِ لشکری سپر انداخت برای حیدرِ تنها سپاه شد کلماتش همان‌که مثلِ خلافت ربود باغِ فدک را گرفت هر چه علی داشت را به جای زکاتش هنوز أشهدُ أنَّ علی‌ست بر لبِ زهرا شهید، شاهدِ زنده‌ست در حیات و مماتش شکست حرمتِ کوثر، مدینه چشمه‌ی خون شد رسید سیلی از این خون به کربلا و فراتش .
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع) رسیدی روزِ اول؛ روز آخر را نشان دادی برای علتِ خَلقت؛ برادر را نشان دادی ادب تا خلق شد؛ افتاد روی دستِ استادش برای بوسه خاکِ پای مادر را نشان دادی به بامِ کعبه از راز امامِ کعبه می‌گفتی سند دادی؛ دهانِ بازِ منبر را نشان دادی فرات از تشنگی خشکید، دستت آب را پس زد به این افسوس بر لب حوضِ کوثر را نشان دادی برای آب گفتی نقشه‌ی راه سعادت را مسیرِ اشک، تا لب‌های اصغر را نشان دادی هوای جنگ اگر می‌داشتی مقتل عوض می‌شد فقط یک چند ضربه رزمِ حیدر را نشان دادی شهادت دست‌های خالی‌اش را پیش تو رو کرد برای پیشکش؛ هم دست؛ هم سر را نشان دادی زمین لرزید، وقتی دست‌هایت روی خاک افتاد قیامت شد؛ شفیعِ روز محشر را نشان دادی لهوف از چشم‌هایت علتِ خون‌گریه را پرسید میان مردم بازار، خواهر را نشان دادی
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع) رسیدی روزِ اول؛ روز آخر را نشان دادی برای علتِ خَلقت؛ برادر را نشان دادی ادب تا خلق شد؛ افتاد روی دستِ استادش برای بوسه خاکِ پای مادر را نشان دادی به بامِ کعبه از راز امامِ کعبه می‌گفتی سند دادی؛ دهانِ بازِ منبر را نشان دادی فرات از تشنگی خشکید، دستت آب را پس زد به این افسوس بر لب حوضِ کوثر را نشان دادی برای آب گفتی نقشه‌ی راه سعادت را مسیرِ اشک، تا لب‌های اصغر را نشان دادی هوای جنگ اگر می‌داشتی مقتل عوض می‌شد فقط یک چند ضربه رزمِ حیدر را نشان دادی شهادت دست‌های خالی‌اش را پیش تو رو کرد برای پیشکش؛ هم دست؛ هم سر را نشان دادی زمین لرزید، وقتی دست‌هایت روی خاک افتاد قیامت شد؛ شفیعِ روز محشر را نشان دادی لهوف از چشم‌هایت علتِ خون‌گریه را پرسید میان مردم بازار، خواهر را نشان دادی
🏴 ۱۴۰۴ علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ برای خشکی لبِ تو آب گریه می‌کند فرات، در کویری از سراب گریه می‌کند ببین چطور با صدای ریشخندِ حرمله حسین با محاسنِ خضاب گریه می‌کند سئوال کن "بِأَیّ ذَنب" و گوش کن سکوت را خدا هم از غم تو در جواب، گریه می‌کند بخواب روی خاک گاهواره‌ی مزار خود که تا ابد کنار تو رباب گریه می‌کند دعای ربّ آب بی‌جواب ماند و تا ابد به حالش آسمانِ مستجاب گریه می‌کند به خونِ ردّ دستبندِ مادرت نگاه کن که در غم اسارتش طناب گریه می‌کند رباب سوخت زیر بارِ داغ و زیر سایه‌اش نشسته از خجالت آفتاب گریه می‌کند دوباره خیس شد لهوف و روضه ناتمام ماند دواتِ چشمِ ماست، یا کتاب گریه می‌کند؟! .