eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. از گلویت پسرم هرم عطش می بارد لبت از تشنگی انگار که آتش دارد می زند شعله لب سوخته ات بر جگرم تاب یک ناله نمانده ست برایت پسرم برو ای تشنه محال است که آبت ندهند نه بعید است که این قوم جوابت ندهند تو بمیری ز عطش هم به دلشان غم نیست بین این طایفه ی شب زده یک آدم نیست مهلت حرف ندادند به لبهای پدر خون لبهای تو پاشید به سیمای پدر حرمله کاش که شرمنده ی رویت می شد کاش دستم سپر زیر گلویت می شد ناگهان کشت مرا درد صدای گلویت چقدر تیر بزرگ است برای گلویت می چکد خون ز لبت قطره به قطره پسرم مانده ام با تو چگونه بروم سمت حرم علیه_السلام .
. می‌خواستم که خیمه به سامان شود نشد غم لحظه ای اگر شده پنهان شود نشد گفتم در این دقایق آخر اگر شده روی پر اضطراب توخندان شود نشد روی لب علی که خودش چشمه‌ی بقاست یک جرعه آب هم شده مهمان شود نشد با دیدنش به رحم بیاید دلی مگر از سنگ‌ها جدا دل انسان شود نشد هرکس که در میان جماعت مردد است شوقش به بازگشت دو چندان شود نشد جز تیر حرمله که سر از پا نمی‌شناخت یک تن دگر بگو که پریشان شود ...نشد شرمنده ام رباب که آغوش زخمی‌ام می‌خواستم براش نگهبان شود نشد تا پشت خیمه‌ها برسم خواستم کمی دستم عمود این سر بی جان شود نشد از اشک خود مضایقه کردی که ذره ای دفن علی برای من آسان شود؟ نشد ✍ .
نذر حضرت رباب سلام الله کاش می آمدی به این خانه  تا دوباره به تو سلام کنم پیش پاهای تو بلند شوم  و به تو عرض احترام کنم‌ خانه را دوست داشتی با من یاد روزی که با نخ و سوزن مینشستم به صد امید و خیال کار قنداقه را تمام کنم به فدای تو خانواده ی من  نذر راهت  امام زاده ی من  من چه دارم مگر به جز این ها  که به قربان تو امام کنم قامتم زیر غصه ات خم شد داغ تو در دلم مگر کم شد  زیر دستان تازیانه ببخش که نشد پای نی قیام کنم ای دل زار من هواخواهت آفتابی که شد سر ماهت قول دادم که تا نفس دارم سایه را بر خودم حرام کنم .
. علیه_السلام زره پوشیده از قنداقه، بی‌شمشیر می‌آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی‌تقصیر می‌آید! زبانش كودكانه‌ست و نمی‌فهمم چه می‌گوید ولی می‌خوانم از چشمش كه با تكبیر می‌آید به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما نمی‌دانم چرا از دست دنیا سیر می‌آید! جهانی را شفاعت می‌كند با قطرهٔ اشكی كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر می‌آید بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟ که با خون دارد از زخم تو بوی شیر می‌آید :: بخواب ای كودكم، لالا... كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا... كه دارد تیر می‌آید ✍ .
. السلام علیک یا طفل الرضیع یا علی اصغر از لبش خون گرم جاری بود حرمله گرم می گساری بود گلویش تیر بی هوا خورده گوش تا گوش طفل را برده مانده یک قطره شیر در کامش جای شیر است تیر در کامش آتش افتاد روی قلب پدر پیش چشمش چه کرده تیر سه پر شیر خواره نماد غربت اوست سند غربت شهادت اوست می‌رود تا حرم ولی گریان حجت الله حق شده حیران بی نشان می سپاردش بر خاک تا نگردد ز نیزه سینه چاک آن سه روزی که شاه در گودال بدنش زیر گام ها شد پامال بدن شیر خواره اش چه شده؟ صورت ماه پاره اش چه شده؟ نعل مرکب چه کرده با بدنش مانده آیا نشانه ای ز تنش ظلم این تیر بی نهایت بود هدیه از دوره ی خلافت بود علیه_السلام ✍ .
. السلام علیک یا علی اصغر علیه السلام مژده ای دل حضرت دریا به دنیا آمده شیعیان را شافع عقبا به دنیا آمده ذوالفقار عصر عاشورا به دنیا آمده یک علیِّ فاطمه سیما به دنیا آمده آمده بین زمستان نوبهاری بر همه آخرین ماه دلارای حسین ِ فاطمه آمده سوّم علی در خانه ی سوّم ولی چشم نورالله شد از آفتابش منجلی نغمه ای پیچیده در عرش خداوند جلی آمده دنیا علی بن حسین بن علی اوست در حق ،عصمت اللّهی دگر روی زمین لاله ای روییده در باغ امیرالمؤمنین محو رخسارش شده چشمان بابایش حسین عاشق گل خنده هایش،دیده های زینبین هم شده نور الهدی بر قلب های مشرقین هم برای قاسم و عباس و اکبر نور عین بر تمام فاطمه های علی شد دلربا آمده هم بازی ریحانه ی کرب وبلا اوست مانند برادرهای خود حِصن ِ حَصین اصغر امّا بر روی عرش است او والانشین یک نخ قنداقه ی او می شود حبل المتین بین هیئت ذاکر او می شود روح الامین ذکر او بر روی لب ها مانده تا روز ابد هر ملک دارد به بازو حرز ِ (یا اصغر مدد) آمده کوچکترین حیدر، به دامان رباب اوست قرآنی گشوده روی دستان رباب در حقیقت او شود شش ماه،مهمان رباب تاشود شش ماه،او شمع شبستان رباب می شود شش ماه،او آرام جان مادرش کاش می شد قسمتش گردد جوان مادرش حال باید که نگردد طفل او سیراب آب لحظه ای او را گذارد در میان آفتاب گاه باید آب آبش را گذارد بی جواب تا مهیّایش کند بر داغ های بی حساب می شود شش ماه ِدیگر کشته ی راه پدر کام خشکش می شود سیراب با تیر سه پر ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. علیه‌السلام پیرِ همه بود اگرچه او کودک بود صبرش زِ غریبی پدر اندک بود می‌کرد به نی اشاره می‌گفت رُباب ای کاش سرِ نیزه کمی کوچک بود (حسن لطفی) .
🏴 علیه السلام عرشیان بوسه که دادند به رویش با هم دل سپردند سر طره ی مویش با هم طفل شش ماهه این قوم، کلیم الله است طور دیدند در انوار گلویش با هم با تلظّی لبش نادعلی می خوانند اهل عرفان همه دلداده ی هویش با هم کعبه دور سر گهواره ی او می گردد زمزم و نیل دو تا حاجی کویش با هم معنی نازک از آن حنجره برداشته اند شعرها تشنه ی یک جرعه سبویش با هم خون دویده است چرا بر لب طفل معصوم همه از خیمه دویدند به سویش با هم خون عرش است که بر شانه ی شاهنشاه است طفلِ در زیر عبا جان حجاب الله است آه ای بغض گلوگیر تو در حنجر آب نحر کردند تو را تشنه چرا در برِ آب؟ گوش تا گوش بهشت است پریشان شده است گوش تا گوش گلویت غم سر تاسر آب عرشِ خود را به روی آب بنا کرد خدا ربّ آب است رباب و تو شدی سرور آب روضه خوان لب تو ماهی هر دریا شد شد تلظی لبت مرثیه ی منبر آب حوریان زخم گلو را به لطافت بستند مرهم زخم تو تنها شده چشم تر آب پیکرت را پدرت بر پدر خاک سپرد؟ یا به آغوش کشیده است تو را مادر آب؟ بر سر نیزه عزیز دلم آرام بخواب می سپردند تو را کاش به آغوش رباب .
. از چه ای آب فرات از تو لبی تر نشده؟ قطره ای از تو، به کام علی اصغر نشده؟ از تو سیراب طیورند و وحوشند، ولی ذره ای از لب عطشانِ حرم تر نشده ناله‌ی العطش از اهل خیام است بلند دلت ای موجِ خروشان ز چه مضطر نشده؟ آب مهریه ی زهرا و از این دریا هیچ... جرعه‌ای سهمِ لبِ غنچه‌ی کوثر نشده رحمی ای قوم، که نوزادِ رباب عطشان است تا کنون آهِ دلی مرهم مادر نشده حرمله خنده مزن، بچه‌کُشی نیست هنر کودکی تا به کنون، این‌همه پرپر نشده مَردِ جنگی نشده طفکِ نورس، تا حال... هدفِ تیر سه‌شعبه گُلِ حنجر نشده غبغبِ کودکِ شش ماهه چقدر است مگر قدِّ این تیرِ سه‌پر، قامت اصغر نشده زاده‌ی فاطمه حیران، وسطِ میدان ماند هیچ فرمانده به جنگ، این‌همه مضطر نشده سر به یک دست، بدن مانده روی دستِ دگر قبری آماده‌ی این، یک ذره پیکر نشده این همان ذبحِ عظیم است که قرآن فرمود هیچ قربانی از این ذبح که برتر نشده سری از کوچکی از ناحیه‌ی صورتِ خود بر سرِ نیزه به اندازه‌ی این سر نشده علیه_السلام ✍ .
🏴 ۱۴۰۴ علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ برای خشکی لبِ تو آب گریه می‌کند فرات، در کویری از سراب گریه می‌کند ببین چطور با صدای ریشخندِ حرمله حسین با محاسنِ خضاب گریه می‌کند سئوال کن "بِأَیّ ذَنب" و گوش کن سکوت را خدا هم از غم تو در جواب، گریه می‌کند بخواب روی خاک گاهواره‌ی مزار خود که تا ابد کنار تو رباب گریه می‌کند دعای ربّ آب بی‌جواب ماند و تا ابد به حالش آسمانِ مستجاب گریه می‌کند به خونِ ردّ دستبندِ مادرت نگاه کن که در غم اسارتش طناب گریه می‌کند رباب سوخت زیر بارِ داغ و زیر سایه‌اش نشسته از خجالت آفتاب گریه می‌کند دوباره خیس شد لهوف و روضه ناتمام ماند دواتِ چشمِ ماست، یا کتاب گریه می‌کند؟! .
. حضرت علی اصغر علیه السلام نه بادی نه تکه سحابی جان مادر در زیر زلِّ آفتابی جان مادر خواباندمت بر روی مشک خالی اما گرما نمی زارد بخوابی جان مادر خیلی برایت نقشه ها در سر کشیدم چیزی نمانده جز سرابی جان مادر طاقت بیاور اندکی ای مرد کوچک تو مرد مَردان ربابی جان مادر ... تیر سه شعبه قصد جانت کرد جانم پرتاب شد با چه شتابی جان مادر شیری که خوردی از دهانت ریخت بیرون از بس گلویت خورد تابی جان مادر از گوش تا گوشت بریده شد، گرفتند از برگ برگ تو گلابی جان مادر بابا برایت پشت خیمه قبر کنده با چشم باز آخر چه خوابی جان مادر ۱۴۰۴/۰۴/۱۰ علیه_السلام   ✍
. مادرانه ای سلام الله علیها ➖➖➖ از خنده ات شد چشم من روشن دوباره شب های من باتوست مادر!پرستاره.. تا بوسه بارانت کنم هرشب حسابی، ماهم! در آغوش خودم باید بخوابی تا دست از غم های این دنیا بشویم، باید کمی زیر گلویت را ببویم پایت نسوزد! زیر پایت نرم باشد ! بادی نیاید!جای خوابت گرم باشد ! . . لالا گلم !مانند بابا پهلوان باش مانند بابا مهربانِ مهربان باش مثل عموعباس باید مرد باشی از هر چه جز لطف خدا دلسرد باشی باید بیاموزی از او حیدر شدن را.. باید بیاموزی علی اکبر شدن را.. الله اکبر!دشمنان ما ذلیل اند طیراً ابابیلیم ما هرچند فیل اند لالا گلم!دنیا پر از ظلم و دروغ است باطل همیشه بی خودی دورش شلوغ است.. در خواب دیدم بی زِره رفتی به میدان کابوس‌ها کردند خوابم را پریشان . . طاقت ندارم لحظه ای بی تابی ات را لب های خشک و زخمی ات! بی آبی ات را حالا بمیرم تشنه ای !بی آب و شیرم دریا اگر بودم ولی حالا کویرم نذر قیامت می کنم، نذر امامت... من سربلندم با تو در روز قیامت بابا در آغوشت گرفته با غم و درد مادر برو آبی بنوش و زود برگرد زیر عبا آرام خوابیدی عزیزم؟ از آن همه دشمن نترسیدی عزیزم ؟ ای کاش وقت تیر خوردن خواب بودی! یا لااقل مادر! کمی سیراب بودی .. ای خاک! قدری با گل من مهربان باش ای ابر! بالای سر او سایه بان باش .. من دور باشم از تو ؟نه عادت ندارم رفتی به روی نی چرا ؟طاقت ندارم .. حالا ببین من ماندم و آغوش خالی ای آرزوی در دلم! دیگر محالی ... ✍ ➖➖➖ .