eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
حدیثی نقل باید کرد از لولاک بالاتر که نورش لیله ی قدر است و از ادراک بالاتر طهورای وجودش قبل از این عالم زبانزد شد طلوع نور او سوغاتی معراج احمد شد قدم رنجه نموده در جهان تاثیر بگذارد قدم بر روی چشم آیه ی تطهیر بگذارد جهان پر نور شد از روشنای صبح لبخندش مه و خورشید حیران کرامات گلوبندش خدیجه در سلوک نور، وقتی رهسپارش شد در آغوشش گرفت و سالها خدمتگزارش شد خدا بر گنج عصمت در و مروارید بخشیده به یمن فاطمه بر عالمی توحید بخشیده همان حوریه ای که سابقاً در عرش ساکن بود همان گنجینه خلقت که خود گنجور محسن بود تمام طایفه او را خدای ایل می گفتند ملائک سجده بر او کرده و تهلیل می گفتند کسی که از ازل در آسمان ام ابیها شد همان آیینه ای که مادر اسماء حسنی شد همان که شرح می دادند قدسی ها عفافش را به سائل می دهد پیراهن شام زفافش را خدا پرده نشین منزلش کرده است عصمت را به او بخشیده بین رقعه ای حکم شفاعت را بهشت از عطر بانو وام می گیرد شمیمش را پیمبر بوسه می‌زد دائماً دست کریمش را قَدَر را مشت کرده ریخته در بین دستاسش قضا تقدیر شد بین قنوت گرم احساسش گلی نازکتر از گل، خلق کرده خیل حورا را همان نوری که بخشیده است معنا لفظ "زهرا" را تلألو داشته روزی سه دفعه زهره بر حیدر تجلی میکند کوثر فقط بر ساقی کوثر سپیده دم سپید و ظهر، زرد و عصرها حمرا بخوان روح القدس ذکر "و ما ادراک ما زهرا" چه اشراقی جمالش بر امیرالمؤمنین دارد که از نور حسینش این تجلی در جبین دارد نگین بارگاه عرشی اش یاقوت حمرا شد زبرجد میوه ی این شاخسار سبز طوبی شد شده او حجت الله علی الاطلاق معصومین تمام دردها را نام بانو می دهد تسکین خبر دار است زهرا از "بِمَا کانَ" ، "بما کائِن" تجلی کرده واجب گوییا در قالب ممکن نماز شب، خدا بود و مباهاتِ به نجوایش چنان غرق قیامش شد ورم کرده ست پاهایش "الهی بِعَلیٍ" را ،صد و ده بار میخواند قنوتش نیمه شب "الجار ثم الدار" میخواند خدا هر لحظه در عرشش به این قدیسه مینازد که با اکسیر چشمش از غباری فضه میسازد به زیر پای او ،فرش از پَرَش، جبریل گسترده یهودی رو به سوی چادر او سجده آورده پناه آسمان وقتی که باشد چادر زهراء نباشد واژگان خاکی ما در خور زهراء سیاه چادرش باشد شب شعر غزل خیزی به غیر از چادرش هرگز نباشد دست آویزی بگو نورٌ علی نور است، چون چادر کند بر سر شکوه ریشه های چادر او پهن در محشر تمام عالم هستی، شبیه مرد نابینا همیشه دور... از درک وجودِ...نوریِ زهرا عوالم مثل تسبیحی که باشد در کف بانو ظهور علم یعنی صفحه صفحه مصحف بانو ملَک از مریمِ چشمان او انجیل می خواند نبی با مُصحف پیشانی اش ترتیل می خواند نگو که سرور مریم بگو که "بَل هِیَ اعظم" همان که خلقتش بوده ست قبلِ خلقت آدم برای خاکبوسیِ درش روح الامین آمد به حالِ "اُدخلوها بِسلامٍ آمنین" آمد ملائک صف به صف خدمتگزار خانه ی بانو که عزراییل هم اذن شرفیابی گرفت از او مقامات نبوت با کراماتش شود کامل به نانِ دست پخت او، تمام انبیا سائل حکایت میکنم آن جودِ مافوق تصور را بگویم از عنایاتش، بخوانم روضه ی حُر را به این درگاه هر کس منتسب شد، مرتبت دارد که فرمودند صد جا مِهر زهرا منفعت دارد قیامت خواب دیده شب به شب فصل حضورش را که تشریفش گلستان میکند راه عبورش را شفیعی که سوار ناقه ای از نور می آید رُخَش زیرِ پرِ حوریه ها مستور می آید شفق ناخوانده مهمان رخ آن ماه طلعت شد چنان که ماه، روی خاک افتاد وُ قیامت شد جلال گوشواره بر زمین افتاد و خاکی شد شکست وُ ابتدای ماجرای دردناکی شد لگد می خورد بر احساسِ مانند گل یاسش امان از دست آن همسایه های قدر نشناسش خبر از ماجرای کوچه، تنها، قاصدک دارد حسن با کوچه و دیوار، رازی مشترک دارد.....
🏴 سلام الله علیها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ چه تکریمی نموده شهر شام از باب حاجاتش سه روزی مانده این حوریه پشت باب ساعاتش سر بازار نُه ساعت سر پا ایستاده او کسی که نُه فلک بنشسته بر خوان کراماتش همای منزلت بود و خرابه منزل او شد همان که شد بهشت آبادی کنج خراباتش همان که مریم از نور رخش انجیل می‌خواند که بوده پرده‌دار محملش در راه شاماتش به جای گل نثار مقدمش خار مغیلان شد چه استقبال گرمی کرد از او خاکستر و آتش برای صورت حوریه برگ گل ضرر دارد چرا پس ضربه سیلی نمی‌کرده مراعاتش؟! کشیده آه را در بند خود زنجیری از آهن اسیر سلسله هستند در این شهر ساداتش نشسته سر به دامانی که عطر فاطمه دارد سر زخمی "مصباح الهدی" در بین مشکاتش تمام دردها را برد از یادش سر بابا چگونه یک طبق زخم است مرهم بر جراحاتش؟! هزار و نهصد و پنجاه تا زخم است بر جسمش هزار و نهصد و پنجاه دفعه شد مواساتش به فکر انتقام از چوب بود و بر لبش می زد ببین پر کرده عالم را نوای یالثاراتش .
🏴 سلام الله علیها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ گریستم که از این دیده خواب را بِبَرند گلایه ی دلِ از غصه آب را ببرند شدند فطرس کوی تو چند قطره ی اشک که از خرابه سلام و جواب را ببرند شنیده ام که سرت می رود به سوی نجف! به محضر نجف، این دُرِّ ناب را ببرند بگو به ابر، بیاید شبانه گریه کنیم که از کنار تنت آفتاب را ببرند ببین که از وسط ازدحام این مردم چگونه آیه ی نور و حجاب را ببرند نخواه نیزه و طشت و تنور، این شب ها به جای دامن من این ثواب را ببرند شبیه کوثر و زمزم چقدر آب شدم که از کنار سر تو شراب را ببرند بگو که نیزه عباس را علم بکنند که از میان حرم اضطراب را ببرند من از حیات بدون تو دست خواهم شست که از محاسن پاکت خضاب را ببرند .
. 🏴 علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ نمی رسد به مقامات تو گمان کسی نبوده لایق توصیف تو بیان کسی به هیبت تو یقیناً به طور جلوه کند خدا اگر که خودش را دهد نشان کسی به آستان گلویت دخیل می بندد اگر که کارد رسیده به استخوان کسی علی تر از همه اوقات می شوی امروز شده است نغمه لالایی ات اذان کسی برای اینکه به نور تو سر به راه شوند به ناکسان زده رو، قلب مهربان کسی رسیده بر عتبات لب تو هُرم عطش رسیده بر لب خشکیده تو جان کسی به جز حسین که جان داده با تلظی تو نبود صبر در این امتحان توان کسی بهشت، روضه ی تو گشته گوش تا گوشش سه شعبه آمده بی اذن در جنان کسی به آسمان دم مظلوم می‌دهد پدرت که خون حنجره ات هست نوحه خوان کسی پی غنیمت قتل تو آسمان و زمین تنت از آن کسی و سرت از آن کسی رباب بعد تو دیگر به زیر سایه نرفت به روی نیزه سر توست سایه بان کسی .
. 🏴 علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ از مسجد الحرام حرم تا خدای خویش اکبر عروج کرده به بی انتهای خویش او ابتدا و غایت معراج خویش بود پس می‌گریست نزد پدر در قفای خویش هنگام احتضار، هم آغوش مصطفی است یعنی خودش نموده تجلی برای خویش جان حسین جان به لبش آمد از عطش جان میسپرد جای حسین و به جای خویش روزی رسان نیزه دشمن شده تنش هر نیزه بود در پی سهم حنای خویش او قطعه قطعه شد؛ همه جا را تنش گرفت تا ذره ذره را بکند مبتلای خویش ممسوس ذات را به روی خاک می کشند تا عرش، خاک را بنماید سرای خویش قلب پدر شبیه فدک پاره پاره شد در کوچه های نیزه به پای عزای خویش "نادعلی" کنار تنش، جلوه می کند او کشته نجف شده در کربلای خویش با قامت خمیده پدر جمع می کند دار و ندار فاطمه را در عبای خویش آغوش این ضریح نشد قسمت حسین در برگرفت بعد پسر بوریای خویش .................................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
🏴 ۱۴۰۲ سلام الله علیها نشد عالم دگر روشن به صبح نور لبخندش چه شد که دیدن تابوت مرگش کرد خرسندش مُقدّر کرد در کوچه زمین افتادن خود را چه نسبت خاک را با نور، او داده است پیوندش به رتبت تربت چادر نمازش سرمه ی حورا عجب خاکی که شد، شهر نجف هم آرزومندش جواب هم کلام وحی آیا ضربه ی سیلی است زبانی که فقط مدح علی بوده خوشایندش کبودی قاب شد در زیر چشم مهربانویی که ستر الله بوده شرحی از اوصاف روبندش قلاف تیغ از طفلان گرفت آغوش مادر را اگر چه مجتبی کرد التماسش، داد سوگندش تمام زخم های کوچه را با جان خریدار است خراشی بر نمی دارند علی و چهار فرزندش بخوان از پشت در، گودال هم از حال خواهد رفت چه داغی که نبوده داغ عاشورا همانندش .
. 🏴 سلام الله علیها مولا حریم فاطمه کرده حریمش را ختم به زهرا کرده راه مستقیمش را عرش خدا فرش عزای حضرت زهراست پس پهن کرده زیر پای ما گلمیش را از فهم فاء فاطمه فرزانه ها محروم مریم چگونه درک خواهد کرد میمش را از کیمیای مهر او حتی طلا با عجز کرده تمنا رتبه ی فضه، ندیمش را ریحانه ای در کوچه پرپر شد که در عمرش پوشانده از نامحرمان حتی شمیمش را قلب قسیم النار و الجنة چرا میسوخت آتش چرا سوزانده جنات النعیمش را ؟! کوثر به خاک افتاده است و آتش بی رحم سوزانده بسم الله رحمن رحیمش را پهلوی بستر ذکر "یا شافی" اطفالش تسکین نداده از چه رو حال وخیمش را ؟! خانه پس از زهرا به حال احتضار افتاد زیرا که دیده رفتن جان مقیمش را .
. سلام الله علیها دارد بهشت از نور او روی نکو را طوبی گرفته هدیه از او آبرو را بر شانه ی او تکیه کرده مرتضی هم داده قوام این قامت خم وحدهُ را از چه تنش را پنج دفعه غسل دادند او که زلال طُهر بوده است و طهورا آری صداق آیه ی تطهیر، آب است او معتبر کرده است کوثر را، وضو را تسنیم هم هنگام غسلش گریه می‌کرد خون گریه کرده سلسبیل این شستشو را دیگر نیامد بند خون زخم حورا شستند زیر پیرهن رازی مگو را در حائر بازوی او آب ایستاده از دور می باید زیارت کرد او را عرش خدا هم آستین بین دهن داشت او هم فرو خورده است این بغض گلو را ماندیم ما در آب و آتش تا قیامت آتش کشیدند این بهشت آرزو را . .
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها دری که شد عتبات نبی به وقت اذان دری که در پس آن سِرّ عرش گشته نهان دری که وا شده رو به رواق عرش نجف که رشک برده به جاهش شکوه درب جنان دری که باب حسین است و پنجره فولاد دری که باب خدا بوده است در دوران به حلقه اش متوسل ملائکه همگی به آستانه او سر نهند پیر و جوان دری که کعبه آمال سدره و طوباست ضریح چوبی حاجات عالم امکان دری است از شجر طور هم گرامی‌تر مبارک است بسوزیم در مصیبت آن درون آتش طور است، "بسم رب النور" که بوده جان جهان، مادر پیامبران در آستانه در ایستاده نبض زمین به احترام نفس‌هایش ایستاده زمان بدون واسطه با رب خود تکلم کرد در آن مقام که نزدیک تر شد از دو کمان ✳️ چکامه‌های بهاری خانه زهرا چگونه گشته لگدکوب چکمه‌های خزان منزه است از اینکه به روی خاک افتد شده است ذکر همه کائنات یا سبحان چه شد که در به روی باب حاجت افتاده که بند آمده بعدش زبان مرثیه خوان هزار مرتبه آتش بزن مرا، اما مگو که فاطمه آتش گرفته؛ دور از جان بس است صحبت میخ و غلاف، در عوضش هزار مرتبه از قتلگاه روضه بخوان هزار مقتل خطی ورق زدم اما هنوز هم که هنوز است مانده‌ام حیران کشید بر گلویش تیغ، شمر یا قنفذ شکسته پهلوی او را مغیره یا که سنان هزار جان گرامی شبیه جان حسین فدای کشتی پهلو گرفته در کوچه ... ✳️ اشاره به آیه 9 سوره مبارکه نجم و روایت معراج .
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها شکوه پوشیه فاطمه است پرده ذات فقیر روشنی نور چادرش مشکات غبار چادر او توتیای چشم علی به خاک چادر او عرش می‌رسد؟! هیهات! مگر خداست که هر روز از ورای حجاب سه بار جلوه کند بر علی به وقت صلات گلیم خانه او دم گرفته "یا قدوس" ترنم لب دستاس اوست، تسبیحات گُلی که خون به بهشت لباس او می‌کاشت به اشک، آیه تطهیر را کند اثبات جهان به دست کسی رفته سوی بی‌راهه چرا که بسته یکی راه را به راه نجات قباله فدکش پاره پاره شد اما به شیعیان علی داده است برگ برات به بخت عالم و آدم کسی لگد می‌زد به چادری که به سر کرده کعبه با صلوات برای دیدن او مرگ هم نمی‌آید میان بستر غم، آب رفته، آب حیات به اشک توصیه بر گریه می‌کند، کوثر برای کشته ی لب تشنه کنار فرات خدا کند برود پایبوس او شعرم که خاک چادر او را بیاورد سوغات .
🏴 علیه السلام خمار چشم تو را من به عرش نفروشم من از حلاوت نام تو باده می نوشم چقدر گریه نمودیم، هر دو غش کردیم چقدر زمرمه کردی "لهوف" در گوشم ببین که وقت رجز روضه عطش خواندم مصیبت لب خشکت نشد فراموشم هلا! به باده خورانی که خاک پای تواند برای بوسه به پای تو غرق چاووشم مرا به جای مزار حسن زیارت کن رواق آینه هستم، ضریح منقوشم یتیم بودم و نیزه نوازشم می کرد ببین که بعد تو با سنگ ها هم آغوشم فقط برای مواسات بیشتر با تو ببین که زیر سم اسب ها چه می کوشم به ساقدوشی من نیزه ای چه خوشحال است که سخت بار مصیبت گذاشت بر دوشم اسیر بودن یک نوعروس کشته مرا به جای خلعت دامادی ام، کفن پوشم . .
🏴 علیه السلام عرشیان بوسه که دادند به رویش با هم دل سپردند سر طره ی مویش با هم طفل شش ماهه این قوم، کلیم الله است طور دیدند در انوار گلویش با هم با تلظّی لبش نادعلی می خوانند اهل عرفان همه دلداده ی هویش با هم کعبه دور سر گهواره ی او می گردد زمزم و نیل دو تا حاجی کویش با هم معنی نازک از آن حنجره برداشته اند شعرها تشنه ی یک جرعه سبویش با هم خون دویده است چرا بر لب طفل معصوم همه از خیمه دویدند به سویش با هم خون عرش است که بر شانه ی شاهنشاه است طفلِ در زیر عبا جان حجاب الله است آه ای بغض گلوگیر تو در حنجر آب نحر کردند تو را تشنه چرا در برِ آب؟ گوش تا گوش بهشت است پریشان شده است گوش تا گوش گلویت غم سر تاسر آب عرشِ خود را به روی آب بنا کرد خدا ربّ آب است رباب و تو شدی سرور آب روضه خوان لب تو ماهی هر دریا شد شد تلظی لبت مرثیه ی منبر آب حوریان زخم گلو را به لطافت بستند مرهم زخم تو تنها شده چشم تر آب پیکرت را پدرت بر پدر خاک سپرد؟ یا به آغوش کشیده است تو را مادر آب؟ بر سر نیزه عزیز دلم آرام بخواب می سپردند تو را کاش به آغوش رباب .