eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. او راهی و مشتاق دیدار شهیدان است هم خادم سلطان و هم خادم ایران است در بدرقه ی جسمش باناله بگوید دل یا فاطمه اولادت امشب به تو مهمان است ✍ .
. به لب ذکر ملائک  بی عدد شد به دریای ولایت جذر و مد شد خدیجه گشته خندان چونکه زهرا عروس فاطمه بنت اسد شد ✍ .
. ای که داغت به دلم صفحه خونبار کشید دیدی آخر به کجا عاقبت کار کشید دشمنت پرده نشینان حرم را ز جفا به سر هر گذر و کوچه و بازار کشید تا به دروازه ی ساعات رسیدیم حسین کار بر خواهش از، شمر ستمکار کشید بس که گردانده شدیم در ملاعام به شام صبح وارد شدن ما به شب تار کشید تا سرت را به بر محمل من چرخاندند دخترت ناله زد و پنجه به رخسار کشید این سخن را به توسربسته بگویم که عدو زینبت را به سوی مجلس اغیار کشید خیزران تا که به لبهای عطشناک تو خورد آنقدر خواهرتو آه شرر بار کشید . ✍ .
. (س) چه شد شهباز اوج عشق که بی پر آمدی پیشم سراغم از که بگرفتی که آخر آمدی پیشم درِ امید را دشمن ز هر سو بسته بر رویم چگونه ای امید من تو از در آمدی پیشم بر این ویرانه ی تاریک من امشب ضیاء دادی از آن لحظه که ای شمع منور آمدی پیشم سوالی دارم از تو ؛ ای غریبِ آشنا با من تنت بابا کجا مانده که با سر آمدی پیشم مرا شرمنده کردی قاری قرآن لب تشنه که با زخم عمیق از چوب خیزر آمدی پیشم مگر آب گوارا  نیست مهر مادرت زهرا که با لب های خشک و دیده تر آمدی پیشم .
. ۲ روزی دل ما ز غم رها خواهد شد زخم تن اسلام دوا خواهد شد با رهبرمان سید علی انشاالله در قدس شریف نماز بپا خواهد شد ✍ .
. امروز صلابت ولی را دیدیم در چهره او نور جلی را دیدیم در قلب نماز جمعه یکبار دگر تصویر شجاعت علی را دیدیم ✍ .
. گرچه بهار آمد ولی عالم غمین شد این سینه ی ما با غم حیدر عجین شد چون سال نو با یا علی آغاز گردید امسال ما ، سال امیرالمومنین شد ✍ .
. ایران ولیِ امر و رهبر دارد فرماندهی از تبار حیدر دارد ای دشمن صهیونی بدان، سیدعلی در معرکه صد مالک اشتر دارد ✍ .
. عمریست زشاه عالمین می گویم از داغ غمش به شور و شین می گویم صد شکر که بهترین بهار عمرم وقتیست که ذکر یا حسین می گویم ✍ .
. حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام ای پسر منبع جود و کرم دلبر خوش چهره اهل حرم بدر تماشایی آل رسول آینه ی سبط بزرگ بتول یوسف بطحایی دور از وطن حضرت قاسم گل باغ حسن رایحه ی یاس دهد بوی تو عطر حس می وزد از موی تو دررخ تو روی حسن منجلی حُسن تمام حسن ابن علی حُسن تو حُسن دگران را شکست دست رقیبان همه از پشت بست موی تو را پنجه ی دل شانه زن بسته به بازوی تو حرز حسن مام تو بدر حسنی زاده است خون خدا پرورشت داده است فیض شهادت همه آمال توست لطف عموشامل احوال توست ای سر و پایت همه آثار عشق همسفر قافله سالار عشق شهد شهادت به لبت چون رسید از تن تو نهر عسل می چکید رزم تو از جنگ جمل یاد کرد کرب و بلا را حسن آباد کرد من چه بگویم که عمویت چه دید زیر سُم اسب تنت قد کشید همچو گل خشک ز شمشیرکین پیکر تو ریخت به روی زمین سوی عمو دست تمنا زدی دید عمویت به زمین پا زدی لانه ی زنبور عسل شد تنت وای بر آن پیکر بی‌جوشنت گیسوی تو در کف دست عدوست  هلهله ها قاتل جان عموست زهر خودش را به تو دشمن بریخت مثل حسن حاصلت از هم گسیخت گفت عمویت به تو ای دلبرم زنده شده یاد حسن در برم داغ تو مانند غم مجتباست پیکر تو مثل جگر پاره هاست داغ تو در عرش دلم شد رفیع کرب و بلا در نظرم شد بقیع گریه از این سوز و محن می کنم یاد غریبی حسن می کنم لحظه ی دفنش دل زارم فسرد تیر جفا بر تن و تابوت خورد خاک غمش ریخت بروی سرم شد کفنش غرق بخون دربرم ✍ .
. غزل مصیبت دوباره یا حسین گفتم دلم  دریای غربت شد دوباره رزق هر روزم برای روضه قسمت شد دوباره تا نشستم در میان مجلس روضه زاشک چشم گریانم، دلم دریای رحمت شد بسمت کربلا دادم سلام و ناگهان ، این دل به یاد قبر شش گوشه محیای زیارت شد بیاد کربلا دل روضه ی جانسوز می خواهد اگرچه بهر زهرا روضه های باز، زحمت شد علی موسی الرضا باید بخواند روضه ی جدش که او خود روضهِ خوان و بی قرار این مصیبت شد چنان او روضه های کربلا را باز می خواند که با یابن الشبیبش گوئیا عالم قیامت شد سلام ای جد افتاده بدون سر ، ته گودال که رأست روی نی رفت و تن پاک تو غارت شد به پیش دیده ی زینب شدی پامال مرکب ها وبعد از آن به جسمت باعصاهاشان جسارت شد سرت باخنجر دشمن زپشت سر جداگشته از این غم ها دو‌چشم من پراز اشک و جراحت شد چه گویم از چنین داغی که ناموس خدا زینب به همراه سنان و شمر راهیِ اسارت شد بسوی کوچه و بازار بردند عمه ی ما را به پیش چشم نامحرم به اوخیلی اهانت شد میان تشت زر سر بود و صدها ماجرا باسر که با چوب جفا بر لب حدیث خون روایت شد .
. (س) امشب شبِ قدر است و قرآن سر گرفتم چون جانِ خود رأس تو را در بر گرفتم وقتی رسیدی گوشه ی ویرانه ی من بشکسته پر بودم ، دوباره پر گرفتم خیلی دعا کردم به پیش من بیایی شکر خدا من حاجتم از سر گرفتم وقتی سرت آمد وصال من سرآمد من جا دوباره در بر دلبر گرفتم با زحمت بسیار در تاریکی شب من بوسه از لب‌ها و از حنجر گرفتم تا من بشویم خون لب‌های کبودت از بین زخمِ دیده اشک تر گرفتم تا من بغل کردم سر پر خاک و خونت گویا که من هم بوی خاکستر گرفتم وقتی لبت را خیزران می‌ریخت بر هم با عمه روضه پای تشت زر گرفتم چون رأس تو در راه و جسمت کربلا بود گاهی عزای سر، گهی پیکر گرفتم حالا در این بیت الرقیه ای پدر جان همراه عمه روضه ی دیگر گرفتم خیلی مرا با تازیانه زجر می زد آنجا مدد از رأس آب آور گرفتم عمه به جای دخترت خیلی کتک خورد من بارها در پشت او سنگر گرفتم سربسته گویم وقت غارت دست خود را بر سر به جای چادر و معجر گرفتم وقتی سرت را دست بدست میکرد دشمن لطمه زنان شور از دل مضطر گرفتم وقتی که چشمم بر تن صد چاکت افتاد آنجا سراغ از دست و انگشتر گرفتم برصورت من جای سیلی مانده بابا این ارثِ رویِ نیلی از مادر گرفتم با گفتن عجل وفاتی مثل زهرا من مرگ خود را از خدا آخر گرفتم یک روضه ی کوچک بپا کردم به جنت تا جا کنار محسن واصغر گرفتم .