eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
نــوشــتـــــه‌انـد بـــرای زیـارت زهرا به سـوی مرقـد تـو رهسپار باید شد برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی به روی فرش حریمت سوار باید شد  
رسیـدی تـا نشـان مـا دهـی آن قـبـر پنـهان را بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد
نگاهم مملو از آیینه شد، لبریز باور شد دو چشم محو در آیینه‌هایت، ناگهان تر شد سقوط اشک‌هایم بار بغضم را سبک‌تر کرد دلم بر سنگ‌فرش صحن تو افتاد و پرپر شد درخشیدی تو در آیینۀ اشکم، دلم لرزید نگاهم کردی و روح زمین‌گیرم کبوتر شد به یُمن چند قطره اشک عشقت در دلم گل کرد مشامم پر شد از بویت، نفس‌هایم معطر شد دلم بی نور تو تاریک، چون زندان هارون بود ولی حالا حریم دختر موسی بن جعفر شد مجال خواستن را هم گرفته لطفت از سائل زبان شکوه را نگشوده حالم با تو بهتر شد چه از شأن تو گویم ای که سر تا پای تو زهراست همانا وصف تو تفسیری از آیات کوثر شد پدر، جان را فدایت کرد دیگر من چه بنویسم چه در شأن تو گویم مادحت وقتی برادر شد به اشک چشم تو این خاک شوریده نمک‌گیر است و از شب‌زنده‌داری‌های تو قم بنده‌پرور شد به اعجاز نگاهت از محبانت بلا برگشت به دستان کریمت روزی عالم مُقَدّر شد ضریحت التیام زخم بی‌تسکین هر شیعه‌ست پناهش می‌شوی هر عاشقی دلتنگ مادر شد چه رؤیایی‌ست طوف آخرم دور ضریح تو خدا را شکر عمرم در صفای این حرم سر شد
زائر اوست زائر زهرا تِلو خیرالنساست معصومه دستگیری کند ز زائر خویش چقدَر با وفاست معصومه آل احمد به سایه‌اش جمع‌اند چون حدیثِ کساست معصومه سیر در خود کند ز فیض قِدم کی حدوثش رَواست معصومه وین عجب بین که در تشعشع خویش خویش تحت‌الشعاعست معصومه خاطرم زنده می‌شود با او چقدَر آشناست معصومه شوهرش نیست لیک مادر ماست فیض بی ردِپاست معصومه صَرف مِهر است فعل و قول کریم خبر و مبتداست معصومه در اصولش کَرم قضا نشود چون فریضه اَداست معصومه دست و پا چون زنم که رزاقِ خلق بی دست و پاست معصومه
باده و كوثر علی، صهبا و كوثر فاطمه است روزی معراجِ طاها، سيبِ نوبر فاطمه است بهترين زنهای عالم را پيمبر فاطمه است عصمت ذات خدا ماهيتاً در فاطمه است جده ی معصومه ی موسی بن جعفر فاطمه است **** غالباً در آستانش سر، كه خم باشد بس است بركت زهرا به ما هر چند كم باشد بس است دختر زهرا اگر صاحب حرم باشد بس است كار دست حضرت معصومه هم باشد بس است آنكه می بخشد عطای صد برابر فاطمه است **** با گناهم آمدم در محضرش من را خريد آبروی گريه های نوكرش من را خريد سالها اينجا نشستم آخرش من را خريد عاقبت اصلاً به من چه؟ مادرش من را خريد وقت های نا اميدی ، تير آخر فاطمه است **** نسل زهرا دخترانش هم امامت می كنند بيشتر از آنچه می خواهی كرامت می كنند تا كنيزان كنيزانش شفاعت می كنند زائرانش در صف محشر قيامت می كنند چون خدا يك جلوه اش در روز محشر فاطمه است **** حضرت سلمان به يك آن شد امين، زهرا كه خواست شد كسا نازل به ختم المرسلين، زهرا كه خواست چادر معصومه شد كهفِ حصين، زهرا كه خواست شهرقم شد لنگر روی زمين، زهرا كه خواست عالم و آدم نمی فهمند، محور فاطمه است **** زود می بخشند ما را با دعای دَرهَمَش سوی زهرا مي كند تعظيم دائم پرچمش غالباً دختر به مادر مي رود درد و غمش دور او بودند اما مردهای محرمش آنكه رو می گيرد از هر كس به بستر فاطمه است **** بی رضا چشمان او شد خيس امّا تار ، نه سينه اش آتش گرفت از هجر، از مسمار نه دل تسلايش همه دادند با آزار، نه شد عصايش شانه های ديگران، ديوار نه آنكه افتاده به پای شير خيبر فاطمه است **** كوچه وقتی تنگ باشد راه می ريزد به هم صورت حوريّه با يك آه می ريزد به هم با خسوف چهره ی او، ماه می ريزد به هم آتش آوردند از چه؟ شاه می ريزد به هم آنكه باپهلو گرفته ضربه ی در فاطمه است **** از چه رو با دستِ بسته همسرش را می برند اين چنين شد كه اسيری دخترش را می برند موقعِ غارت كه باشد، بهترش را می برند برزمين افتاده زينب، معجرش را می برند كيست دارد مي دود دنبالِ معجر؟ فاطمه است
ای آسمون بی ستاره خون گریه کن توو این شب تار شال عزاس روو دوش گنبد امام رضا شده عزادار بارونی میشه همه چشما با ذکر یا فاطمه امشب توو آسمونا داره وعده فاطمه با فاطمه امشب داره بازم یه داغ کهنه میون سینه ها میشینه باز فاطمه رفت و علی موند گرفته قم بوی مدینه از سر این زمین زیادن فاطمه های آسمونی ریحانه ها همیشه انگار رسمه برن توی جوونی شکر خدا مهمون نوازی خاصیت کشورمونه فاطمه ی موسی بن جعفر غسل و کفن نشد شبونه قم خیلی داره فرق با شام قم عاشق ابوترابه حضرت معصومه نشد دفن شکر خدا کنج خرابه برای قم خیلی مهمه رضایت زهرای اطهر نمیزنن نمک به زخمه خواهره دلتنگ برادر برعکس شام  ِ روسیا قم تا روز محشر رو سفیده اینجا کسی جواب سلام و اصلا با کعب نی نمیده
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری ای بانویی که ثانی زهرای اطهری دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم از جمله ی خلایق عالم تو برتری پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای هر کس رسید بر حرمت خوب میخری بانوی آسمانی خاکی نشین من با لطف خود همیشه کنی ذره پروری دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جانم فدای آن همه دل بیقراریت در هجر یار آن همه لحظه شماریت جانم فدای درد فراقی که دیده ای دنبال یار آن همه ناقه سواریت جانم فدای سینه پر التهاب تو جانم فدای آن همه اندوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فراق بود که شد زخم کاریت گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من آن روضه ای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخوانم برایتان روضه بخوانم از سفر عمه جانتان بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای اما سربریده به نیزه ندیده ای گرد و غبار راه به رویت نشسته است اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟ راهی دراز آمده ای تا به قم ولی از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟ بر سینه دستخط برادر گرفتی و ... سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای سختی راه نیرو و تابت گرفته بود وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری ای بانویی که ثانی زهرای اطهری دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم از جمله ی خلایق عالم تو برتری پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای هر کس رسید بر حرمت خوب میخری بانوی آسمانی خاکی نشین من با لطف خود همیشه کنی ذره پروری دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جانم فدای آن همه دل بیقراریت در هجر یار آن همه لحظه شماریت جانم فدای درد فراقی که دیده ای دنبال یار آن همه ناقه سواریت جانم فدای سینه پر التهاب تو جانم فدای آن همه اندوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فراق بود که شد زخم کاریت گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من آن روضه ای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخوانم برایتان روضه بخوانم از سفر عمه جانتان بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای اما سربریده به نیزه ندیده ای گرد و غبار راه به رویت نشسته است اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟ راهی دراز آمده ای تا به قم ولی از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟ بر سینه دستخط برادر گرفتی و ... سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای سختی راه نیرو و تابت گرفته بود وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟ ایام .
. ▪️باد صبا خبر به خراسان ببر بگو ▪️معصومه در فراق رضا جان سپرده است. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌........ دیگر امید بین نفسهاش مرده است سوی نگاش گریه ی بسیار برده است باد صبا خبر به خراسان ببر بگو معصومه در فراق رضا، جان سپرده ست .
. به آرزوی وصال برادرش نرسید کسی به داد دل درد پرورش نرسید رواست گریه کند در مصیبتش یعقوب چرا که فصل جدایی به آخرش نرسید تمام هم و غمش دوری از برادر بود چه خوب شد که بلایی به دلبرش نرسید تن برادر او زیر پای مرکب نیست کسی برای جدا کردن سرش نرسید نه دست هیچکسی خورد بر محاسن او نه پای هیچکسی روی پیکرش نرسید امان ز کرببلا و غروب و گودالش به گوش هیچکسی داد مادرش نرسید برای عمه ی سادات این میان سهمی بغیر بوسه به رگهای حنجرش نرسید... ✍ .
. سلام اللّه علیها به لبهایِ فلک لبخند به عالم قند پیدا شد گلی زیبا به باغِ هفتمین رهبر شکوفا شد همان شب که ستاره دائماً رویِ زمین می‌ریخت شعاعی دیگر از نورِ وفاداری هویدا شد تمامِ حاجتِ باب‌الحوائج شد روا آری پدر را دختر و مادر به شکرِ عشق اِعطا شد زِ گلبرگِ گلِ موسی عسل می‌ریخت بر دنیا نَه دنیا کامِ اَو اَدنیٰ از این چِک چِک مصفّا شد میانِ آسمان حور وُ مَلک با دیدنِ کودک به اِذنِ حق برایِ جشن و پاکوبی مهیّا شد وفا با عشقِ او جوشید صفا قنداقه‌اش بویید زمین خندید آن دم که رضا دلداده‌اش بوسید تمامِ عشق را یک‌جا به دستانِ رضا دادند مَهی کامل به خورشیدِ سَریرِ اِرتضا دادند پس از زهرا و زینب سوّمین معصومه‌یِ خلقت جزایِ اشک بر خیلِ حرم گم کرده‌ها دادند مُقرّر شد حریمِ او حریمِ فاطمه باشد همین ایرانِ ما را بس که این زهرا به ما دادند گُشاید حق به خوبانش اِرم از هشت سو امّا سه از این هشت در را تحفه بر اُختُ‌الرّضا دادند مزارش خاکِ زهرا و به زوّارش جنان منزل هراسی نیست از آتش به ما سدِّ بلا دادند کریمه آمده شکرِ خدا واجب شده امشب حسینِ کشورِ ما را عطا کرده خدا زینب چنان زینب بلا دیده رَهِ دیدار طی کرده ولی آیا سرِ یارش تماشا رویِ نِی کرده ؟! فلک دلتنگی‌اش دیده سوارِ ناقه‌اش کرده ولی هرگز سرِ یارش نظر در بزمِ مِی کرده نمی‌گویم دگر از سنگ که شادیِ شما غم شد سخن از سر نمی‌گویم محرّم شد محرّم شد کریمه کن به این عاشق نگاهی از سرِ احسان الا ای عمّه می‌خواهم براتِ مرقدِ سلطان ✍ ‌.
. سلام اللّه علیها می‌پرد یاکریم در طلبِ حرمِ این کریمه تا افلاک می‌کند با ستاره نورافشان خالق امشب هم آسمان هم خاک می‌وزد از حجاز تا ایران خُنَکایِ نسیمِ رحمت و نور می‌رسد بویِ نابِ فاطمیون هم بر این قلبِ عاشقان هم خاک می‌گذارد قدومِ خود را در بیتِ بابُ‌المرادِ وَالحاجات می‌کشد پرده‌یِ حجاب و عفاف هم به رویِ فرشتگان هم خاک می‌نهد گامِ خود به دیده‌یِ عشق تا شود مثلِ فاطمه سرمشق می‌شود حمد و شکر در سجده هم‌دمِ پاکِ قدسیان هم خاک وَ در این خانه مریم و هاجر هر دو حکمِ ندیمه می‌گیرند صد چو عیسی و موسِیِ عمران جیره از این کریمه می‌گیرند حسنِ ابنِ علی کریم شد و حق صدا زد کریمه معصومه خارج از وَهم فهمِ حق امّا شده اینجا فهیمه معصومه فاطمه فاضله معلّمه و بدلِ بی‌بدیلِ ذاتِ بتول طاهره انسیه نفیسه شفیع مثلِ زینب حلیمه معصومه او ملیکه دلِ رضا مُلک است جیره‌خوارش مَلک فَلک فُلک است گفته بابا فدایِ تو گردم بس که هستی علیمه معصومه بانوانِ بهشت خادمه‌ات حرمت صحنِ مادرِ سادات پدرم نوکرِ شما مادر با اجازه ندیمه معصومه همدم و مونسِ دلِ سلطان بانویِ آسمانیِ ایران از تو تنها اشاره‌ای از ما دادنِ زندگی و هست و جان ای پلِ دیدنِ گلِ زهرا معبرِ وصلِ جمکرانی‌ها بارها من سلام دادم از حرمِ تو به محضرِ آقا سه در از هشت بابِ جنّت را وا نمودند از قمَت بانو متوسّل به تو امامِ رئوف خواهرِ خوبِ دلبرِ آقا میزبانِ تو وُ برادرِ تو وطنم بود و نمره‌اش شد بیست هدیه داد آسمان به این وادی حکمِ تجهیزِ لشکرِ آقا ریخت از بامِ شهر بر سرِ تو شاخه‌یِ گل نَه چوب و سنگ و کلوخ زینبِ پنجمین تن از نسلِ عشقِ عطشان و بی‌سرِ آقا قم نشد شام و کوفه‌یِ دگری سرِ یارت نرفته بر سرِ نِی سوختی گر‌ چه از فراق ولی حرفِ معجر نبود و طعنه وُ مِی گر چه پرونده‌ام سیاه ولی چشم دارم به دستِ لطفِ شما همه‌یِ دلخوشیِ این عاشق روزِ محشر تو وُ حسین وُ رضا ✍ .