eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
بعدِ زهرا(س) با امیرالمومنین(ع) همسر شدی کودکان را با نوازش، مادری دیگر شدی با علی(ع) همسفره بودن یک مقام ساده نیست برکت از نامش گرفتی، خادم الحیدر شدی! داشت دستانِ خدا باب الحوائج می کشید سمت آغوش تو آمد، ماه را لنگر شدی حضرت هاجر اگر زمزم به نامش پا گرفت رو به دریای ابالفضلت، پُر از هاجر شدی کرده ای از جان و دل عباس(ع) را وقف حسین(ع) مادری کردی برایش؛ بهترین مادرشدی!
. تقدیم به شهدای کرمان با حالِ خوش، براتِ زیارت گرفت و رفت پرواز قسمتش شد و حاجت گرفت و رفت أمن یُجیب هایِ دلش کارساز شد در سیلِ خون؛ کلیدِ اجابت گرفت و رفت گلزار، مملو از قطَرَاتِ گلاب شد گلبرگِ تازه؛ راهِ سعادت گرفت و رفت رزقی رسید و باز شد آغوش آسمان یک جرعه از زلالِ بشارت گرفت و رفت بر دستهای زخمیِ بوسه زد با افتخار آمد و رخصت گرفت و رفت یک عمر با عزیزترین یارِ رهبرم با جان و دل بنایِ رفاقت گرفت و رفت بر خاک، جان سپرد و به دیدارِ حق شتافت کامش عجیب مزّهٔ تربت گرفت و رفت دنیا به کام ِ هر که از این فیض جا نمانْد دنیا به کام ِ هر که شهادت گرفت و رفت فرقی میانِ مقتلِ و نیست وقتی شهید اجرِ اطاعت گرفت و رفت زیباست لحظه ای که از اربابِ تشنه لب آبِ حیات و برگِ رضایت گرفت و رفت حتی برای دیدنِ آن جسم ِ بی کفن از چشم هایِ فاطمه(س) مهلت گرفت و رفت مهمانِ تازه واردِ شب های جمعه شد در کربلا جوازِ اقامت گرفت و رفت چشم دلش به روضهٔ مکشوفه باز شد آن ساعتی که شمر(لع) غنیمت گرفت و رفت- از پیکری که نیزه به نیزه توان نداشت آمد عقیق را؛ به جسارت گرفت و رفت زینب(س) تمام ِ هستیِ خود را رها گذاشت با دستِ بسته؛ رنجِ اسارت گرفت و رفت! .
. روشنی بخش ِ دلِ آل کسا آمده است به تمنّایِ علی(ع) خیل گدا آمده است گفته تبریک و پیِ نان و نوا آمده است نوهٔ فاطمه(س) و شیر خدا آمده است رنگ و رخساره ای از حضرتِ حیدر دارد علی اکبر(ع) لقبِ شبه پیمبر(ص) دارد داده شد جرعه ای از باده به أمّ لیلا(س) بادهٔ کامل و آماده به أمّ لیلا(س) قرعهٔ مادری افتاده به أمّ لیلا(س) چه دل-آرا پسری داده به أمّ لیلا(س) کعبه را گل زده و بازگشایی کرده آن خدایی که علی بن حسین(ع) آورده صوتِ زیبایِ اذان؛ دور و برَش میگردد قبله حیران شده و دورِ سرش میگردد دورِ لبخندِ ملیحِ پدرش میگردد پدرش هم که به دورِ پسرش میگردد دلِ عاشق شده! با نغمهٔ دلخواه بگو أشهدُ أنّ علیا ولی الله بگو در اصالت علوی، خَلقاً و خُلقاً نبوی در سخاوت حسنی، صاحبِ گفتارِ قوی شده شهزاده ای از طایفهٔ مرتضوی هست با سیدِ سجّاده نشینان؛ أخَوی وقتِ جاری شدنِ چشمهٔ احساس رسید قامتش تا که به سرشانهٔ عباس(ع) رسید درس ِ آزادگی و لطف و کرَم را آموخت راهِ ویرانیِ بنیانِ ستم را آموخت سبکِ جنگیدنِ در اوجِ جنم را آموخت از عمو؛ پیر شدن پایِ علَم را آموخت یاعلی(ع) گفته و شمشیر گرفتند به دست عمه زینب(س) به تماشایِ دو آیینه نشست خوش عمل کرد به قولِ ازلی روز دهم بود، دور و برِ ناموسِ علی(ع) روز دهم در جواب پدرش گفت: بلی... روز دهم ماند، بی چون و چرا پایِ "ولی" روز دهم بسکه از هر چه به جز؛ عشقِ پدر دست کشید رزقِ پرواز رقم خورد و به شهزاده رسید * رفت از خیمه و با آه نمیرفت ایکاش با لبِ تشنه و جانکاه نمیرفت ایکاش طرفِ لشکرِ بدخواه نمیرفت ایکاش پیش چشمانِ پدر راه نمیرفت ایکاش دوره کردند و همین خورد زمین؛ جانِ حسین(ع) حلقه زد اشک، سراسیمه به چشمانِ حسین(ع) نفس ِ تازه-جوانش نفسی-دائم بود غرقِ خون در وسطِ هلهلهٔ ظالم بود چند مردِ قدَر و تازه-نفس لازم بود بُردنش کارِ جوانانِ بنی هاشم بود شد سراپایِ تنش یکسره إرباً إربا جمع شد عشقِ حسین بن علی(ع) بینِ عبا! - اسفند ۱۴۰۲ .
. می نشینم گوشه ای و آهِ حسرت میکشم گوشه-چشمی از تو را عمریست منّت میکشم از ازل «قالوا بلی» گفتم برای دیدنت سال ها بر دوش خود بارِ امانت میکشم مهزیارت بی تو شد آواره! امّا بی تو من... این نفس هایِ کذایی را چه راحت میکشم! خوشبحالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز ناز چشمان تو را محض عبادت میکشم عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست اینچنین در وادیِ عصیان اسارت میکشم تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم روز و شب بر لوح دل نقش ِ شهادت میکشم در خیالاتم تجسّم میکنم رویِ تو را رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت میکشم باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم نیمۂ شعبان که می آید خجالت میکشم! ✍ .
. حالِ و احوال جهان زار و اَسفناک نبود اینچنین غم به دلِ عالم افلاک نبود کینه؛ شمشیر شد و خورد به ایوانِ بقیع هیچ شرمندگی از آیهٔ "لولاک" نبود گنبد آوار شد و ریخت به هم گلدسته این خرابی که در اندازهٔ إدراک نبود مادرش هرزه و نام پدرش نامعلوم ذاتِ آنکس که چنین کرد جفا؛ پاک نبود شیعه گریان؛ به امامانِ خودش داد سلام تا به این حد دلش آزرده و غمناک نبود ناسزا گفت به زوّار و خدایا ایکاش... دشمنِ آل علی(ع) این همه هتاک نبود پشت دیوار؛ به زیرِ قدم ِ زائر، کاش- جایِ سنگِ مرمر؛ یکسره خاشاک نبود حرمی داشت برای خودش اینجا، روزی... اینچنین خلوت و بی نوحه و پژواک نبود دور تا دورِ مزارش به خدا داشت ضریح این همه دور و برِ قبرِ حسن(ع)؛ خاک نبود! فروردین ماه ۱۴۰۳ .
. بدونِ خواب و اوقات فراغت جوانی داد...خدمت کرد و خدمت برای سیّدِ زحمتکشِ ما رقم خورد استراحت با شهادت! ✍ .
زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم من علي موسی الرضایم از علی(ع) دارم نشانه در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم سینه ام شد شعله ور از هرم ِ زهری کینه آلود در نفسهای نحیفم آتشی انگار دارم با چه حالی، بی رمق؛ انداختم بر سر عبا را تشنه ام مانند جدّم حنجری تبدار دارم خواهرم! معصومه(س)جانِ من کجایی تا ببینی رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم دورم از فرزندم و جان میدهم در اوج غربت سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم از وجودم میرود جان ذره ذره میکشم آه بیقرارم یادِ جدّم روضهٔ بسیار دارم یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت بر گلوی تشنه ات نه...بر قفا اصرار دارم!
. 🇮🇷 دوباره ماهرانه زد به میدان؛ وعدهٔ صادق غرور آمیز، مردانه، رجزخوان؛ وعدهٔ صادق گشایش کرد ایجاد و به لطفِ ذکرِ "یافتّاح" به فتنه هایِ دشمن داد پایان؛ وعدهٔ صادق اگر آیاتِ "حَتَّىٰ لا تَكُونَ فِتْنَه"* را میخوانْد قراری داشت با تفسیرِ قران؛ وعدهٔ صادق شبانگاهان میانِ بیشه-گاهِ رزم جولان داد جسورانه شبیه شیرِ غرّان؛ وعدهٔ صادق تلاویو از صدایِ سیلیِ محکم تکانها خورد برایش داشت آسیبِ فراوان؛ وعدهٔ صادق اصابت کرد و ویران کرد و حیفا سوخت در آتش رسید اینبار با خشمی دوچندان؛ وعدهٔ صادق قیامش داشت رنگِ انتقامی سخت و کوبنده به حزب الله بسکه داشت ایمان؛ وعدهٔ صادق تلافی شد!..غم ِ قدری تسلا یافت برای زخم ِ لبنان داشت درمان؛ وعدهٔ صادق حماس از این حماسه جان گرفت و با صلابت گفت: چه جانانه گرفت از ظالمان جان؛ وعدهٔ صادق سگِ هاری که خون-آشام شد قلّاده میخواهد مهارش کرد صهیون را در ایران؛ وعدهٔ صادق! * آیه ۳۹سوره انفال (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺠﻨﮕﻴﺪ ﺗﺎ ﻫﻴﭻ ﻧﻮﻉ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﻓﺘﻨﻪ[ﻭ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﻭﻧﺎﺍﻣﻨﻲ] ﺑﺮ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﺪ، ﻭ ﺩﻳﻦ[ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ جهان] ﻭﻳﮋﻩ ﺧﺪﺍ ﺷﻮﺩ.ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻓﺘﻨﻪ ﺑﺎﺯﺍﻳﺴﺘﻨﺪ[ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺠﻨﮕﻴﺪ] ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم میﺩﻫﻨﺪ آگاه و بیناست. ✍ .
. علی علیه السلام ✍ ➖➖➖ حکمتش را، قدرتش را، بر جهان ابراز کرد یاعلی(ع) گفت و خدا هم عشق را آغاز کرد دربِ رحمت را به روی کلّ عالَم باز کرد ریخت از ذاتِ خودش در حیدر و اعجاز کرد با ملائک خوانده وقتِ خلقتش پروردگار "لافتی الّا علی(ع) لا سیف الّا ذوالفقار" آفریدَش عالی و أعلا؛ به خود احسنت گفت رنگ و رویی داد دنیا را؛ به خود احسنت گفت زیر پایش ریخت تا دریا؛ به خود احسنت گفت آن به آن از خلقتِ مولا؛ به خود احسنت گفت گفت در گوشِ زمین این است عشقِ ماندگار "لافتی الّا علی(ع) لا سیف الّا ذوالفقار" محض ِ میلادِ علی(ع) تدبیرِ فوق العاده کرد جبرئیل آمد به عشقش سنگ را دلداده کرد آب و جارو کرد! قلبِ کعبه را آماده کرد باز هم حرفِ دلِ خود را مروری ساده کرد ناگهان از ناودانِ کعبه آمد این شعار "لافتی الّا علی(ع) لا سیف الّا ذوالفقار" آمده...در وادیِ دل انعطاف انداخته منکران را در مصافِ اعتراف انداخته حاجیان را سخت در فکرِ طواف انداخته با ورودش آنکه بر کعبه شکاف انداخته رونمایی کرد و شد سرّ الهی آشکار "لافتی الّا علی(ع) لا سیف الّا ذوالفقار" آمد آن علم ِ لدنّی آن امام ِ ایده آل آنکه دنیا را "دنی" دانسته و رو به زوال بود اهلِ بندگی هایِ بدونِ قیل و قال در عبادت، در شجاعت، در کرَم شد بی مثال عاشق ِ نامش شدن والله دارد افتخار "لافتی الّا علی(ع) لا سیف الّا ذوالفقار" أشهدش زیباترین تفسیرِ "إلا الله" بود در سراپایِ نمازش جذبه ای دلخواه بود خاک؛ زیراندازَش و مُهرِ نمازش ماه بود چون ولی الله بود از ذاتِ حق آگاه بود بود میرسد بر گوش از گلدسته هایِ بیقرار "لافتی الّا علی(ع) لا سیف الّا ذوالفقار" وصفِ بی پایانِ زر را از خودِ زرگر بپرس در مقاماتِ علی(ع) از شخص ِ پیغمبر(ص) بپرس تا ابد آقاست! این را از منِ نوکر بپرس ضربِ شصتش را ولی از قلعه خیبر بپرس دشمنش میگفت در حالِ فرار از کارزار "لافتی الّا علی(ع) لا سیف الّا ذوالفقار" دستگیر مستمندان است مولانا علی(ع) رسم ِ انفاقش دو چندان است مولانا علی(ع) آب و نانش بابِ دندان است مولانا علی(ع) سرورِ غیرت-پسندان است مولانا علی(ع) مانده از تیغ دو دم تنها فقط این یادگار "لافتی الّا علی(ع) لا سیف الّا ذوالفقار"! ➖➖➖ .
. شبِ میلادِ تو بسیار محتاجِ مداوایم از آن روزی که با عشقت گره خورده ست دنیایم تو را حس میکنم در تار و پودِ روز و شبهایم به عشقِ دیدنت هر هفته صبحِ جمعه ها خوانده "بِنَفسي أنتْ" را در ندبه ها نذرِ تو؛ بابایم تمام آرزویت هست برگردم از آن راهی- که رفتم اشتباه و رفت حالِ خوب و زیبایم بلایِ غیبتَت تقصیرِ عصیان هایِ من بوده به دستت میزدم بوسه؛ نمی لغزید اگر پایم اگر غیر از تو را با جان و دل؛ بیرون کنم از دل یقیناً گوشه ای از خیمه گاهت میشود جایَم منِ آلوده را آسوده کن از نفْس ِ شیطانی نگاهم کن عزیزم که گدایی بی سر و پایم مریضِ لاعلاجَت را دعا کن نیمه ی شعبان شبِ میلادِ تو بسیار محتاجِ مداوایم دو چشمَم را به عشقِ دیدنت بستم به رویِ غیر تو آن عشقِ حلالم هستی و غرقِ تماشایم بیا و عیدی ام را با دعای خیر تزئین کن دعایی که زنَد امضایِ قطعی بر تقاضایم بدان مثلِ شهیدان عاقبت دل میبرم از تو فدایت میشوم! یکروز به چشم ِ تو می آیم! ۱۴۰۳ عج .
. ✍ کجا پیدا کنم یک همنشینِ با سعادت را؟! رفیقی که بداند خط به خط رسمِ رفاقت را بگوید از دلیل خلقت و "قالوا بلی" گاهی برایم آن به آن معنی کُند اصلِ عبادت را از اینکه هست شیطان نابکار و حس کُنم باید به رویِ دوش خود سنگینیِ بارِ امانت را دعاگویم شود هر نیمه شب بینِ مناجاتِش دعاگویش شوم تا که بگیرد زود حاجت، را وجودم را به نور معرفت روشن کُند هر روز بگیرد از دلم رنگ و ریا را و حسادت را بگیرد دستهایم را زمانی که زمین خوردم مرامش حیدری باشد؛ بیاموزم محبت را تمام روزهایِ هفته بر جانم بیَندازد غمِ "أینَ الإمام المُنتقِم" را، دردِ غیبت را بگوید از جنم، از عزّت، از اسلامِ بی ذلّت بخوانَد با شجاعت آیه هایِ استقامت را رفاقت را به زیبایی شهیدان یادمان دادند به هم دادند بسکه صادقانه دستِ بیعت را مثالِ عینی اش در خاک خفته، گوشهٔ لبنان همانجایی که ثابت کرده بر عالم رشادت را دو مردم‌دار و مردِ مردِ میدان رشادت‌ ها که دشمن داشت از هر دو هراسِ بینهایت را در این دنیای مانندِ قفس حسرت به دل بودند پذیرفتند اگر با هم پرِ پرواز و دعوت را به و بد میخورم غبطه رفاقت را بلد بودند؛ دانستند قیمت را اگر نیت خدایی باشد و سنگر یکی باشد رفاقت با خودش می آوَرد رزقِ شهادت را خوشا آنانکه آخر در مسیرِ حق و بیداری زدند امضا شبی با خونشان عقدِ اخوّت را تقاضا دارم این را که شب جمعه برای من بگیرند از شهیدِ کربلا قولِ شفاعت را . .
. در عزای هشتم شوال و سالروز تخریب بقیع گلدسته ها افتاد و غم دور و برم ریخت قلبم شکست و اشک، از چشم ِ ترم ریخت برخواست آه از عرش...تا با خشم و کینه گنبد؛ زمین افتاد و بنیانِ حرم ریخت آنکس که بارگاه را تخریب میکرد با دستِ دیگر خاک عالم بر سرم ریخت بالا سرِ هر مقبره مثل کبوتر پرپر زدم آنقدر که بال و پرم ریخت ویرانه شد حالِ بقیع و قبلِ روضه ماتم رسید و بغض را در حنجرم ریخت لبخند زد زهرا(س)! دعایش کرد خیلی... با گریه؛ چایِ روضه را تا مادرم ریخت داغِ امامانِ بدونِ صحن و زائر مرثیه هایِ تازه را در دفترم ریخت مانندِ باران بر سرِ خیلِ محبّین از گرد و خاکِ قبرشان لطف و کرَم ریخت بیش از همه داغِ حسن(ع) عمری دمادم یک آتشِ سوزان به قلبِ مضطرم ریخت تنها حسن(ع) در کوچه دید آنچه نباید... حرف از جسارت بود و قلبِ مادرم* ریخت! * حضرت زهرا سلام الله علیها بهار ۱۴۰۴ .