eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. هشتم شوال سالروز زیاد شعر نگفتیم در رثای بقیع زیاد پر نگشودیم در هوای بقیع چه روضه ها که نخواندند روضه خوان هامان چه گریه ها که نکردیم پا به پای بقیع همیشه هشتم هر ماه روضه می گیریم به یاد هشتم شوال و ماجرای بقیع هنوز مادر عباس روضه می خواند تنیده در نفس باد روضه های بقیع و شاعری که دلش را به دست باران داد نوشت غربت بی انتها به جای بقیع نوشت پیکر زهرا میان این خاک است کجاست مرقد زهرا بگو کجای بقیع خدا کند که بیاید همان که می سازد (چهار گنبد فیروزه ای برای بقیع) .
. جنت البقیع اینجا بقیع و گریه اینجا جرم دارد با چشم خیس اینجا تماشا جرم دارد بوی سقیفه می دهد بی حرمتی ها در شهر حیدر، نام زهرا جرم دارد اینجا هرانکس حرفی از عشقِ علی زد اندازه تاریخِ دنیا جرم دارد حق زیارت نامه خواندن هم نداری اسم مفاتیح الجنان ها جرم دارد اینجا که یک روزی شبیه کربلا بود حرف از حرم افسوس حالا جرم دارد دست از روی دیوار ها بردار زائر قصدت تبرک هست اما جرم دارد هرگز مبادا اهت از سینه براید جز اشک اینجا اه حتی جرم دارد قاری طوطی وار بسیار است اما قران با تفسیر و معنا جرم دارد گفتند روزی با پیمبر این جماعت کاغذ قلم در مکتب ما جرم دارد ................................................................. کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ایام در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع؟ چون که یک جا، چار محبوب خدا دارد بقیع نور چشمان رسول و پور دلبند بتول صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عبا یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع همدم دلدادگان و محرم محراب راز هست زین العابدین، بنگر چه‌ها دارد بقیع حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع صادق آل محمّد، ناشر احکام حق دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کند بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع راز‌ها گوید به گوش شب در این جا کهکشان رمز‌ها از خلقت ارض و سما دارد بقیع سایه‌ها نجوا کنان بر مدفن این چار تن کرده شب گیسو پریشان یا عزا دارد بقیع؟ سر به دیوارش زند هر کس از این جا بگذرد در سکوتش ناله‌ها و گریه‌ها دارد بقیع چار معصومند و دورند از حریم جدّشان شِکوه‌ها از دشمنانِ مصطفی دارد بقیع آن دو غاصب در جوار مدفن پاک رسول دور از او جسم امامان را چرا دارد بقیع؟‌ می‌کند محکوم، ظالم را به هر دور زمان گفته‌ها با زائران آشنا دارد بقیع بشنو از این قبر‌ها بانگ انا المظلوم را تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع تا شود ثابت که نور حق نمی‌گردد خموش گرچه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع ناله ی امّ البنین با اشک زهرا همدم است در غبارِ غم، جمال کربلا دارد بقیع چون (حسان) این جا بود، شب ها، مسیر فاطمه تا که نامحرم نیاید، انزوا دارد بقیع. .
. یک روز به لعنت است و یک روز درود! این است حدیث شیعه با آل سعود! امروز بنا به مصلحت! لعنت بر... تخریب گر بقیع؛ هر آلی بود... علیه‌السلام .
. یکی بگفت که اول رَویم صحن رسول یکی بگفت بگیریم اجازه را ز بتول چهار گنبد زیبا در آسمان بقیع و یک حرم که به قدر بقیع گشته وسیع محیط این حرم از هر حرم بزرگتر است در این حرم کرم از هر کرم بزرگتر است ضریح اطهر ام البنین به کنج حرم بهانه داده دوباره به چشم های ترم چقدر بسته دخیلی که باز ، گشته طناب گرفته اند ز ام البنین چه زود جواب به مهربانی این خادمان ندیده بشر ز حسن خلق ، تماما پر و تهی ز تشر نه خواب نیست ، توان دید با دو چشم چه زود مدینه می شود آزاد از حصار یهود ✅حسین رئوفی فروردین ۱۴۰۳ .
. یا لطیف در ماتم سرچشمه های پاکیِ خاکی خون می چکد از زمزم افلاکیِ خاکی روی دلم حک می کنم..،حکّاکیِ خاکی : قربان آن چار آفتاب خاکیِ خاکی هفت آسمان از داغ این ها خون دل خورده خاک بقیع افلاک را در غم فرو بُرده وارد شدن در وادی طور خدا سخت است از پشت نرده دیدن آئینه ها سخت است تنهایی ارباب های با وفا سخت است گریه کنی اما بدون سر،صدا..،سخت است گریه کنانش آستینی در دهن دارند اینجا نگهبان هایشان دست بزن دارند سهم دل عاشق به جز نامهربانی نیست زوّار را قدر سلامی هم امانی نیست از گنبد و گلدسته و ایوان نشانی نیست بال کبوترها نباشد..،سایبانی نیست مانند این غم هیچ داغی را نخواهی دید جز ماه در شبها چراغی را نخواهی دید دست بلا بذر جدایی را نکارد کاش دشنه برای قلب شیعه برندارد کاش خاک بقیع اندوه بی حد را نیارد کاش از ابرهای آسمان باران نبارد کاش وقتی بباری کار ما مشکل شود باران! قبر امامان غریبم گِل شود باران تا کِی گلوی ما اسیر آهِ غم گردد ای کاش یک ذرّه از این اندوه کم گردد انگشتری مادرم نذر حرم گردد تا صحن و ایوانِ "حسن جانم" علم گردد باید غریب خویش را یاری کنم آخر باید برای مجتبی کاری کنم آخر شهر نبی آلِ عبا را زجر سختی داد بعد از پیمبر مرتضی را زجر سختی داد ناموس شاه لافتیٰ را زجر سختی داد پس‌کوچه هایش مجتبی را زجر سختی داد این بغضِ سنگین سالیانی در دلم مانده فرزند زهرا مثل مادر بی حرم مانده این خاک را آخر حسن آباد می سازیم منبر به نام باقر و سجاد می سازیم ایوان‌طلا و پنجره فولاد می سازیم صحنی شبیه صحن گوهرشاد می سازیم شب های جمعه "ناحیه" با آه میخوانیم مانند مشهد "آمدم ای شاه" میخوانیم باد موافق زلف شب را گیس خواهد کرد تصویر مرقد چشم ما را خیس خواهد کرد دارالقلم را رهبرم تاسیس خواهد کرد هر ساعتش علامه ای تدریس خواهد کرد پایان هر درسی سلام و روضه ای برپاست با نام صادق در مدینه حوزه ای برپاست بالای گنبد بال و پرها باز می ماند سجاده ی خونین‌جگرها باز می ماند راهِ حرم وقت سحرها باز می ماند زُوّار می آیند و درها باز می ماند در دست هر خادم گُلاب و جام می بینیم نقاره‌زن ها را به روی بام می بینیم باید پری از شهپرِ باب الحوائج ساخت حوضی به نام اصغرِ باب الحوائج ساخت تمثال مَشکی سردر باب‌الحوائج ساخت صحنی به نام مادر باب‌الحوائج ساخت در مضجع ام البنین ریحانه می ریزیم پائین پایش طرحِ "سقاخانه" می ریزیم روضه که می خوانی بگو هی آب،آب آنجا روضه بخوان از تشنگی بی حساب آنجا زنجیر میبینی بگو وای از طناب آنجا تا آب نوشیدی بگو وای از رباب آنجا سقّا کنار علقمه قدّش هلالی شد سهم رباب از آب،تنها مشکِ خالی شد ✍ .
. قرعه ی ماتم بر آمد چون که در فال بقیع غربت آمد مُهر زد بر روی اقبال بقیع بی حرم شد عاقبت آمد به استقبال او سیل تخریب قبور قدسیِ آل بقیع در گذشته بود مثل جنت الاعلی ولی حال! خاکی چون بیابان گشته تمثال بقیع درد دارد که از آن صحن و سرای با شکوه چار قبر بی نشان مانده از اموال بقیع شامِ تار و ظهرِ سوزان، هر دو باهم میشود جلوه ی یک آیه از آیات اِکمال بقیع چون امیری که شده در مِلکِ مُلکِ خود اسیر خانه ی افلاکی اش، گشته سیاچال بقیع هر طرف را بنگری پیچیده فریاد سکوت آمده بغض گلو یک عمر دنبال بقیع سهم زائر در حریمش اشک و آه و حسرت است روضه ی آرام و پنهانی شده مال بقیع هشت شوّال است و گویم با خدا، کُن یک نظر یا مُحَوِّلْ حَولِ وَ الْاَحوالْ، بر حال بقیع به قلم: علیهم السلام .
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست بقیع،پنجره دارد اگرچه مشهد نیست چه دستها که رسیده است تا بقبع از دور که قد کشیدن زایر به قامت و قد نیست نه صحن مانده نه ایوان نه آینه نه رواق اگرچه خاک ، دلیل نبود مرقد نیست همیشه حس زیارت حرم نمی خواهد که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست برای گریه شدن زیر آفتاب اینجا میان ماندن و رفتن کسی مردد نیست ((دعای سوته دلان مستجاب ، خواهد شد)) در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر اگر به شوق ضریح آمده ، نیاید، نیست .
. گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائر قبور خراب مدینه ام آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود حتی جوان ز غربت آن پیر می شود خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است از گریه های فاطمه آیینه کاری است اهل مدینه باب عداوت گشوده اند بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند هرکس دم از علی زده تخریب می شود صدیقۀ مطهره تکذیب می شود دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند تفریحشان تمسخر هر نالۀ ی بلند در خواب هم نشان حیا را ندیده اند نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند بغض علی زبانه کشد از وجودشان رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است تصویر چادریست که در کوچه خاکی است امواج یک صدا دلم آزار می دهد گویا صدای صورت و دیوار می دهد گویا به گوش می رسد از قصۀ ی فدک آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک» تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع اوراق خاطرات غیورانه نیلی است هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است بی درد مردمان زمان جان مرتضی ما را رها کنید بمیریم زین عزا روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم همراه منتقم حرم آباد می کنیم گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا ما داغ دار سیلی ناحق مادریم چشم انتظار منتقم آل حیدریم .
. در عزای هشتم شوال و سالروز تخریب بقیع گلدسته ها افتاد و غم دور و برم ریخت قلبم شکست و اشک، از چشم ِ ترم ریخت برخواست آه از عرش...تا با خشم و کینه گنبد؛ زمین افتاد و بنیانِ حرم ریخت آنکس که بارگاه را تخریب میکرد با دستِ دیگر خاک عالم بر سرم ریخت بالا سرِ هر مقبره مثل کبوتر پرپر زدم آنقدر که بال و پرم ریخت ویرانه شد حالِ بقیع و قبلِ روضه ماتم رسید و بغض را در حنجرم ریخت لبخند زد زهرا(س)! دعایش کرد خیلی... با گریه؛ چایِ روضه را تا مادرم ریخت داغِ امامانِ بدونِ صحن و زائر مرثیه هایِ تازه را در دفترم ریخت مانندِ باران بر سرِ خیلِ محبّین از گرد و خاکِ قبرشان لطف و کرَم ریخت بیش از همه داغِ حسن(ع) عمری دمادم یک آتشِ سوزان به قلبِ مضطرم ریخت تنها حسن(ع) در کوچه دید آنچه نباید... حرف از جسارت بود و قلبِ مادرم* ریخت! * حضرت زهرا سلام الله علیها بهار ۱۴۰۴ .
. ‌. رویای سلسبیل به کامم سراب شد بالاتر از بهشت بهشتی خراب شد . تسبیح اشک پاره شد و خون ز دیده رفت اسم مدینه باعث این التهاب شد . از خانه سوختگان ، خانه سوخت باز جانی که نیمه بود دوباره عذاب شد . وقتی شکست کنگره ها قلب ما شکست رویای صحن و گنبد و مرقد جواب شد . نام غریب آمد و گفتند قرعه چیست؟ نام بقیع‌ و نام حسن انتخاب شد . با چار قبر خاکی فرزند فاطمه در زیر آفتاب دل ما کباب شد . از وضع قبر مادر سقای کربلا برعکس مشک ، چشم ترم خیس آب شد . اینجا اگر که منع حرم شد ، به کربلا منع کفن به حضرت عالیجناب شد . اینجا خرابه کردن گنبد ثواب داشت آنجا خرابه بردن طفلان ثواب شد . اینجا به دفع زائر اگر ، سد شده طناب آنجا به دست طفل سه ساله طناب شد . خیال-بهار ۱۴۰۴✍ .
. در آفتاب تو انوار کبریاست مدینه به سویت از همه سو چشم انبیاست مدینه اگر چه غریبی نشسته بر در و بامت هماره با دل ما نامت آشناست مدینه تو همچو حلقه ی انگشتر و نگین شریفت تن مقدس پیغمبر خداست مدینه به بیت فاطمه و باب جبرئیل تو سوگند تو قبله ی دل مایی خدا گواست مدینه به هر طرف که نهم روی خویش روی دل به مسجد الّنبی و مسجد قباست مدینه هنوز چشم تو محو است بر نماز محمّد هنوز بانگ بلالت به گوش ماست مدینه هنوز از جگر نخل سبزهای تو بر پا صدای ناله ی العفو مرتضاست مدینه هنوز از نفس جبرئیل، گوش دلت را نوای روح برانگیز هل اتاست مدینه نیازمند به ناز طبیب نیست وجودم که در نسیم مسیحایی ات شفاست مدینه کجا به خاک بقیعت نشسته یوسف زهرا؟ که گرم زمزمه و ناله ی دعاست مدینه به اشک دیده ی مهدی به خون سینه ی زهرا مزار فاطمه و محسنش کجاست مدینه؟ صدای ناله ای از کوچه می رسد به گمانم صدای ناله ی جانسوز مجتباست مدینه چرا خراب نگشتی در آن غروب غم افزا؟ که فاطمه زخدا مرگ خویش خواست مدینه به آفتاب تو نقش است جای ضربت سیلی که روز تو چو شب تیره غم افزاست مدینه سئوال میکنم از تو بگو به حق پیمبر به روی فاطمه سیلی زدن رواست مدینه؟ سرشک دیده ی مولا گذشت از سر هستی اگر چه گریه ی او در تو بی صداست مدینه .